معلوم الحال شنبه 29 آبان 1395 10:13 ب.ظ نظرات ()
حالا تا من بیام یه پست بزارم میگن ضد زنه و چه و چه و چه ...
ترم بالایی هامون هفته قبل قرار گذاشته بودن که شنبه نیان سر کلاس هاشون. شنبه ها من باهاشون "ادبیات آمریکا" دارم و چون همه کلاس دخترن یخورده معذبم! 
صبح یه سر زدم به کلاس فارسی عمومی و بعدش هم استاد ق. (استاد ادبیات آمریکا) منو دید. گفت بچه ها میان. گفتم نه! فکر نکنم. اما من هستم فعلا.
بعد ناهار یه دوری زدم توی دانشگاه و توی بارون قدمکی زدم که دیدم این خز و خیل بازیا مال عاشقاست! :) بیخیال شدم رفتم سایت.
بعدش هم رفتم لابراتوار که دیدم لامپ روشنه و یه نفر اومده. همینجوری کم کم اومدن. استاد اومد و چون پنج نفر بودیم حاضری زد گفت برید! با پنج نفر کلاس تشکیل نمیشه. داشت میرفت بیرون دو سه تای دیگه اومدن! استاد گفت: برگردید درس میدم :)
حالا جالبه همین دخترا که جلوی هم عشقم و عزیزم میکنن گفتن استاد حاضری ما رو بزنید و بر ای بقیه غیبت رد کنید :/ 
بعدشم من به شوخی گفتم من میگم که دوستاتونو فروختین :)
پشت سر استاد یه حرکت زشت و غیر اخلاقی نشونم داد که دهانم دوخته شد :| کی گفته دخترا ... ! هیچی ولش کن.