معلوم الحال سه شنبه 20 تیر 1396 01:41 ق.ظ نظرات ()
والا از شما که پنهون نیست. من یه کراماتی دارم که از بد روزگار هر وقت همینجوری اتفاقی اتفاقی دارم راه صاف خودمم میرم با یه سری بلاگر آشنا میشم که بعضا توی دنیای مجازی می خوندمشون. والا به جان خودم قصد و غرضی هم در میون نبوده و نیست ولی خب چه کنم که ...
این سری که داشتم از شهر دانشجویی برمیگشتم خونه توی یکی از شهرهای بین راه با ریکوئست و دایرکت یه بنده خدایی مواجه شدم که من رو شناخته بود. بعدش که من گفتم آره خودمم. گفت من از 8 9 ماه پیش میشناختمت. صلاح ندونستم بروز بدم. خدا پدر و مادرش رو بیامرزه. حالا نه اینکه همچین شخص مهمی هم باشم ها ... ولی گفتم خدایا این بود تاوان همه اون فضولی هایی که خواسته یا ناخواسته توی زندگی بزرگان بلاگ و بلاگ نویسی کردم.

امشب (هم اکنون) داشتیم توی یه گروه کتابخوانی بحث راجع به دورهمی مون میکردیم که من یه حرفی رو زدم و خانم دکتر داروساز گروه یاد جوونی هاش افتاد و گفت: من هم یه زمانی مینوشتم تا زمانی که بلاگفا پوکید  بهت زده شدم. آدرس وبشون رو ازش خواستم که خیلی محترمانه بهم داد. 
وقتی لینک رو باز کردم و افتادم توی وبش متوجه شدم که یه بار خیلی وقت پیشا گزارم به این وب افتاده بود. اماااا با دیدن لینکِ دوستاش بهت زده شدم:
دکتر ربولی عزیز  که همچنان هستن و خدا سایشون رو از سر بچه هاشون و ما کم نکنه
پزشک قانونی محترم که دیگه نمی نویسن
جوراب پاره بزرگوار 
و چند تای دیگه که گهگاه یه سری به وب هاشون میزنم ...

خدایا چرا دنیا اینهمه کوچیکه؟!! 
 نیاد اینجا منو بشناسه!