معلوم الحال یکشنبه 26 آذر 1396 09:56 ب.ظ نظرات ()
ساعت ۲۱:۵۰ امشب میشه اولین سالگرد پیامش! 

اولین باری که بهم پیام داد ماه رمضون یکی دو سال پیش بود. وقتی به وبش سر زدم با دیدن آرشیو عریض و طویلش بهت زده شدم؛ معلوم بود که دو سه سالی مینویسه. یه سری از پستاش رو خوندم و براش کامنت گذاشتم. خیلی زود جواب میداد. چند باری هم اومد توی وبم کامنت گذاشت و یه سری سوال پرسید. منم جوابش رو دادم. بعد از اون نفهمیدم چی شد که برای یه مدت وبش از دسترس خارج شد ... بعدش هم یکی دو تا وب عوض کرد و آدرس هاشون رو برام فرستاد. با این تفاوت که این بار وقتی سر میزدم خبری از آرشیو بلند بالا نبود و معلوم بود که اصلا به وبش سر نمیزنه. خواننده هاش هم گویا محدود بودن. بعضی وقت ها وقتی که صفحه وبش برام بالا میومد و می دیدم که هیچ پست جدیدی نذاشته عصبی میشدم. معلوم نبود کجا رفته؟ چش شده؟... نگران بودم!

شما که غریبه نیستید. من از م خ ا ز (برای توضیحات تکمیلی به پست های آینده مراجعه نمایید) هستم. این کنجکاویم (فضولی) آخر کار دستم میده (داده البته!!!). توی اون مدتی که آرشیو وب قبلیش رو خونده بودم تونسته بودم بفهمم که کجا زندگی میکنه و حتی اسم مدرسه ش رو هم فهمیده بودم. با توجه به رشته ش و اینکه توی چه دانشگاهی درس میخونه پیدا کردنش اونقدرها هم سخت نبود. اما اسمش چی بود؟... یعنی اسم مستعار داشت یا با همون اسم واقعیش مینوشت؟
پیدا کردن این مهره مجهول مثل قطعه گم شده یه پازل ذهنم رو درگیر کرده بود. بعد یک مدت که فراموشش کرده بودم باز به وب اولش سر زدم و در کمال تعجب دیدم که صفحه وب برام بالا اومد. تغیبری توی پستاش ایجاد نشده بود اما خب این نشون میداد که هنوز هوای وبش رو داره. بازم براش کامنت گذاشتم اما جوابی نیومد .. تا اینکه برگشتم خونه و از یکی از بچه های پرستاری دانشگاهشون خواستم که دنبال همچین شخصی بگرده. فقط یه اسم "مستعار" ازش داشتم. رفیقم گفته بود یکی دو تا از بچه های ورودی شون رو میشناسم و میپرسه ازشون. از حق نگذریم بزرگوار از اون ع** های اصیل بود و دست ما رو توی حنا گذاشته بود (یادش رفته بود). 
تقریبا همه چی فراموش شده بود تا اینکه پارسال توی همچین روزی (جمعه ۲۶ آذر) دیدم برام یه پیام گذاشته!
خوشحال شدم .. چون میدیدم که برگشته اما باز بی نام و نشون گذاشته بود و رفته بود ..

چند باری توی آدرس هایی که ازش داشتم براش کامنت گذاشتم و منتظر جواب موندم. اما انتظار بی فایده بود!...

همه چی داشت فراموش می شد تا اینکه ...

(ادامه دارد ...)

پ. ن. ۱: شعر خودت رو به خودت تحویل میدم :))
ای **** عزیز که جانم فدای تو / قربان مهربانی و لطف و صفای تو
هرگز نشد محبت یاران و دوستان / همپایه ی مهر و محبت و صفای تو

پ. ن. ۲: مجدد شعر خودت رو ...
من از جان بنده ی سلطان ****مم / اگرچه یادش از چاکر نباشد