معلوم الحال یکشنبه 3 دی 1396 07:31 ب.ظ نظرات ()
یه سری آدم هستن که من بهشون میگم "هم از آخور میخورن، هم از طویله"!
این عزیزان کسایی هستن که وقتی کسی رو ندارن میزنگن پاشو بیا بریم بیرون و مجبورت میکنن با خرج خودت ببری شون توی شهر، کافی شاپ دعوتشون کنی و بعدشم ببری شون جیگرکی به حساب خودت شکمشون رو سیر کنی. در نهایتم پول تاکسی برگشتشون رو بدی و بفرستی برن اتاقشون.
همین عزیزان زمانی که هم اتاقی ها و بقیه دوستاشون هستن، تو رو آدم حساب نمی کنن و تازه پشت سرت مسخرتم میکنن که فلان طور راه میری و اینجوری حرف میزنی!!!
بعد هم وقتی میبیننت میگن داداش ما با هم رفیقیم؛ اگه گوشتت رو بخوریم، استخونت رو دور نمی اندازیم. 

همین داداش داداش ها ... 

وقتی میان سر کلاست، عوض اینکه مثل بچه آدم بشین یه گوشه، نه تنها کل کلاس رو بهم میریزن، که جلوی دخترا و استاد بهت تیکه میندازن و مسخرتم میکنن.

دوست عزیزی که موهات رو ۳ برابر دخترای کلاس دراز کردی و میریزی روی شونت! توی که سمبل نارسیسیزمی و فقط خودت رو خوشگل میبینی چی شده که همه اون خوبی ها یادت میره و سبیل نصفه نیمه من رو به سخره میگری؟!! اونم جلوی کسایی که تنها دو بار کنارشون نشستی و گل کشیدی!!! :|
توی این سه سال شد وقت خوشی هات دنبالم بگردی و بگی بیا با هم بریم بیرون؟ 
فقط وقتی دلت گرفته بود و کسی رو نداشتی یاد من بودی. وقت بی پولی هات و ...
به قول خودت حساب کتاب سرت میشه و میدونی چقدر به ایکس بدهکاری و چقدر به ایگرگ. شده توی این چهارسال یه کیک یزدی من رو مهمون کنی؟؟؟ 


آقا سعید عزیز
شب یلدا که تنها شده بودی و همه هم اتاقی هات رفته بودن خونه، زبونت رو موش خورده بود؟ :) در حالی که اشک گوشه چشمت جمع شده بود و داشتی مثل بچه سوسولا التماس می کردی که میثم بیاد اتاقتون که شب رو تنها نباشی، بازم جلوی غرورت رو گرفتی و حاضر نشدی به کار اشتباهت اقرار کنی.
بدون که اون شب میثم ازم خواست این بارم ازت به دل نگیرم. خودت به جای من بودی چی کار میکنی با همچین آدمی؟ کسی که فقط مواقع نیاز دنبالت و باقی موارد جواب پیامتم نمیده!!!