معلوم الحال شنبه 29 اردیبهشت 1397 11:17 ق.ظ نظرات ()
کلی اتفاق افتاده اما نمیدونم چطور همشون رو بنویسم. 
از درگیری های جشن فارغ التحصیلی تا ازدواج و جفاکاری یکی از دوستان در مقابل دیگری ...

+ توی کانال مرحومم نظرسنجی کردم که اتاقم رو عوض کنم یا نه! اکثرا گفتن "بتمرگ سر جات". من گوش نکردم و اتاقم رو عوض کردم. از اتاق اروم خودم افتادم لای یه مشت منقلی افراطی که نمیشد باشون بحث کرد. برای همین یک ماه  هست که دیگه خوابگاه برنگشتم! یعنی پول دادم و اصلا اقامت نکردم. دیگه هم سمت امور خوابگاه ها نرفتم!!! واقعا دیگه خستم. از سر اجبار مجبورم بیام با بچه هایی که خونه گرفتن توی شهر هم کاسه بشم و یه بخشی از اجاره ماهانه شون رو بدم. اخرین روزای موندنم توی این شهر اصلا خوب نمیگذره ... دیگه بریدم :(

++ توی بخش آرزوهای برباد رفته گفتم که دوست داشتم لااقل یه دوساعت یکی از این نشان هایی که مامورای بانک میزنن رو کتشون و دانشگاه به کارمندای بلند پاپه داده بزنم. بالاخره یکی از بچه ها رفت و از استادشون گرفت برام. احتمالا امروز برم باش عکس بگیرم و بدم فردا برگردونه دست استادش. استادش کیه؟ -رئیس دانشکده!!! ینی فکرشو بکنید، من از استادای خودمون و روابط عمومی ریاست و نهاد نتونستم بگیرم، بچه ها رفتن از رئیس دانشکده گرفتن! بعد بگن استادای زن خوب نیستن