معلوم الحال چهارشنبه 3 تیر 1394 03:05 ق.ظ نظرات ()
خب ترم دوم هم به سلامتی و میمنت که نه ولی به هر حال گذشت و ما همچنان در انتظار نمرات پربار دو درس خواندن 2 و دانش خانواده و جمعیت (تنظیم سابق!) هستیم. و از همین جا برای جفتشون التماس دعا داریم ... اولی که استاد محترم 70 % ترم 4ی ها رو انداخته که بسی جای خوف و وحشت دارد و دومی هم که کم سر کلاس شیطنت نکردیم که ... علی ای حال خدا به راه راست هدایتمون کنه و خودش به دادمون برسه ...

مطابق ترم گذشته این ترم هم با خاطرات خوب و بدی همراه بود که خاطرات بد رو سپردیم به گوش باد و شن های ساحل (الکی مثلا خیلی روشن فکرم ) و خاطرات خوب هم که اهم ... بگذریم! اما یه جاهایی هم بود که دست به دوربین شدیم و یه چیزایی رو ثبت کردیم که البته به علت نسیان و کهولت سن فراموش کردیم کجا گذاشتیم و جاهایی هم بود که فی الفور خفتمان نموده و عکس ها رو درسته از حافظه گوشی کِـخ کردند و گوش مالی ای نیز به ما دادند که باز خدا ازشون نگذره !!! و اینکه تتمه ای از عکس ها باقی موند که خدمتتون ارائه میشه ... نیست که این روزا همه یا عکاسن یا مدل گفتیم حالا نه اینکه همچین هیکلمون توانایی و استعدادش یه خورده خسته س حداقل چهارتا عکس بزاریم ...

1.اول از همه خاطرات کلاس فنون که روزگاری داشتیم با استادش ... بنده خدا 10 نمره مفت و مجانی رو بهمون داده بود و از اونجایی که ما هم برای نمره درس نمی خوندیم و کلا هدفمون یادگیری بود هی از این هفته به اون هفته موکول می کردیم تا اینکه ترم تموم شد و به خاک سیاه نشستیم ... یعنی یک امتحان 10 نمره ای داده بود در حد بنز! نصف بچه ها که کف کرده بودن سوالات از کجا اومده  و یک عده قلیل شب دانشجو (!) هم که به تعریف از سوالات و از اینجور چیرا می پرداختن (که صد البته ما این ها رو از خودمون نمی دونیم!) ... 
سر کلاسم همه چیز داشتیم ... از هشدار مبنی بر اینکه تکرار نشه و جان عزیزاتون بیاید 10 نمره مفت و مجانی بگیرید ... تا مباحث عاشقانه 1 - 2  - 3 که از حق نگذریم چقدرم مشتری داشت ... و اینکه جا داره از استاد گرامی تشکر کنم به جهت نقاشی های جذابشون 1 - 2 و اینکه متاسفانه ینده با توجه به لوکیشنم سر کلاس امکان عکس برداری نداشتم و اینکه یک بار هم استاد گرام متوجه شدند و فرمودن: جناب معلوم الحال هم ثبت کردن به عنوان سند و مدرک که فردا دبه در نیارین (که گمونم دبه توافق ژنوم آخرش افتاد گردن ما !!!) و اینکه یکی از خانوم ها اومدن تصویری ثبت کنند من باب یادگاری که صدای شاتر دوربینشون استاد که هیچ، نصف دانشگاه رو مطلع کرد و اینکه استاد این بار فرمودن پاکش کنید لطفا وگرنه ...

2. خاطره دوم هم از جشنواره درون دانشگاهی حرکت بود که به دانشکده های مختلف سر زدیم و دستاوردهاشون رو دیدیم ... توی دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی که خودم به شخصه چند تا ویروس گیاهی (فکر کنم البته) کشف کردم که زحمت جایزه نوبلش ارزونی خودشون و اینکه یک سری مرغ و خروس بچه های رشته های دام و طیور  آورده بودن که واقعا ما رو به حیرت وا داشتن با فعالیت های online (بر خط)شون . مرغاشون  تخم  گذاشته بودن منتها نمی دونم آخر سر تخم بی نوا کجا رفت! خیلیا چششون دنبال همون یه دونه تخم مرغ بود! ... یه مجسمه گچی هم بود که یه زنگوله ازش آویزون بود و منم عشق اینجور شیطنتا رفتم دلنگ و دولونگ راه انداختم که دیدم دارن بد نگاه می کنن فلذا بساطم رو جمع کردم که برم که یهویی یکی از معاونین دانشگاهی در حال سرکشی گذارش افتاد به سمت این غرفه و راست اومد سراغ زنگوله گوسفنده و اونم دلنگ و دولونگی راه انداخت که بسی موجبات خرسندی عومل غرفه رو در پی داشت ... اما نمی دونم چرا همین که مسئول محترم تشریفشون رو بردن و من رفتم که دوباره دلنگ و دولونگ راه بندازم یا چشم غره من رو به سمت در خروج هدایت کردن !!! خداوند به همه عزیزان اعصاب کافی عنایت بفرمایند ... انشاء الله

3. البته اینم بمونه (در رابطه با جشنواره حرکت فوق ذکر) که تنی چند از عزیزان همکلاسی با نام ما (یعنی درحقیقت فامیل ما !!! بازم خوبه آبرو داری کردن اسممون رو عوض کردن ولی نمی دونم هم زمان چرا تغییر جنسیت هم رومون اعمال کردن) اینجا و اونجا نظرات و یشنهادات گران بها از خودشون تراوش می کردن که خدا بازم به راه راست هدایشتون کنه ... واقعا ما داریم به کجا میریم؟! آخه چرا من؟! پاسخ به این سوال و ده ها سوال دیگر امشب راس ساعت 22:45 دقیقه سر کوچمون ...

4. البته غرفه ما هم توی جشنواره جذابیت داشت منتها زیاد نه ... آخه یه عکسایی از بزرگان ادبیات کشیده بودن و گذاشته بودن که تنشون توی گور می لرزید ... بنده خدا چخوف رو چجوری کشیده بودن (!) شکسپیر رو که نگو ... بخش نظراتم جالب بود ... البته یه کتابایی هم بود که واقعا مفید و جالب بود و اینکه قیمتشون اندازه یه فلافل (!) بیشتر نمی شد که جا داره از اینجور تخفیفات استقبال بکنیم ...
توضیح اضافه: گویا عزیزان اشاره می  کنن که  نه اینکه اسم جشنواره حرکت بود، عکس ما هم در حال حرکت (اون هم با سرعت نوری!) رفته روی سایت دانشگاه ... حالا این  مصیبت رو کجای دلم بزارم؟ دیگه زنم بهمون نمیدن 

5. در حاشیه ی تعطیلی زود هنگام سریال «در حاشیه» هم جا داره بگم که هم قطارامون (بچه های خوابگاه) از دیالوگ های جناب مدیری نهایت بهره رو بردن ... چه روی دمپایی هاشون و چه موقع گم کردن وسایلشون !!!

6. این اطلاعیه که لیست یک سری از اشیاء گمشده ی پیدا شده (!) در دانشکده بود هم در نوع خودش جالب بود که ...
«
هانسفری» Hands free: یاد هانسل  و گرتل افتادم ؛ نمی دونم چرا؟! ... البته نه اینکه ما از اینجور چیزا نگاه کنیما !!! حالا گیریم نگاهم کردیم؛ مگه ما دل نداریم؟ ... باقی چیزا هم نکات قابل توجه خودش رو داره که به ما مربوط نمیشه !!!

7. این اطلاعیه هم در نوع خودش جالبه و حکایت از فرهیختگی دانشجوهای دانشگاهمون داره! هنوز دقیقا نمی دونیم کلاس های چه هنری هست که باید ثبت نام کنیم منتها چون گفته بودن بیاین ما هم دعوتشون رو رد نکردیم ... البته شاید هم نرفتیم

8. یکی دیگه از آپشنای دانشگاهمون هم از این استاد دون (جایگاه استاد) ها هستش که فکر کنم دیگه آپشن اختصاصی دانشگاه خودمونه علی الخصوص این که همیشه هم پشتشون یه سری پریز و سیم لخت و درهم برهم هستش که احتمال شهادت اساتید در راه علم وجود داره ... باشد که رستگار شوند

9. و در آخر هم این موجود عزیز که این اواخر توی خوابگاه و این ور و اون ور باهاش محشور بودیم ... نامرد در طول روز خودش رو به موش مردگی می زد اما موقع غذا که می شد تا از هر کسی یه تیکه گوشتی چیزی نمی گرفت ول کن نبود که ... گربه هم گربه های قدیم! جوری بهشون لگد می زد که صدای جیغشون تا 6 کوچه اون طرف تر شنیده میشد نه این گربه ها که به چشم طلبکار بهت نگاه می کنن !!!

10. و ما بعد آخر هم که مجددا هنر دست خانم ها در کلاس ... نمی دونم چرا دو دقیقه ما دیر میایم سر کلاس اینا سوء استفاده می کنن !!!

می دونم خیلی از تصاویر جالب نبود ... تصاویر جالب تری هم بود که به دلیل حفظ حریم شخصی و ترس از گوش مالی عزیزان توی حافظه کامپیوترمان جا خوش کرده تا ببینیم کی میشه که مثله سایت ویکی*لیکس یهویی شروع کنیم به افشاگری


توضیح واضحات: قسمت های درشت یا همون بولد (Bold) دارای لینک تصاویر مرتبط با هر موضوع هستند.

پ.ن.1: خدمتتون عرض شود که این پست قرار بود 2 3 روز پیش فرستاده بشه کف دنیای مجازی که به دلیل نداشتن حال افتاد به امروز ...
پ.ن.2: برای عکس گرفتن بنده سر کلاس کلی مشکل داشتم چون که جام مشخص بود و اینکه همیشه هم جلو پر از کلیپس ... دیگه به بزرگوازی خودتون ببخشین ... ایشالا توی شادیاتون جبران کنیم
پ.ن.3: سفارشات جهت مجالس با قیمت بازرگانی و نقد و اقساط پذیرفته می شود ... فیلم بردار و عکس بردار (!) آقا و خانم