معلوم الحال سه شنبه 5 آبان 1394 01:30 ب.ظ نظرات ()

ماه مهر و دهه اول محرم هم تموم شد؛ هفته ها مثل برق و باد گذشت. کلاس دیگه تقریبا خالی شده و امکان انتقالی و میهمانی نیست. از پسرا فقط ٣ نفر باقی موندن و بقیه کلاس هم دخترن. همچنان به عنوان به عنوان یه فردی که از ناکجاآباد اومده (مثل شازده کوچولو) باهام رفتار میشه و دوستای سایر رشته هام و بقیه دانشکده ها بیشتر از همکلاسی هام هستش. یکی از استادایی که جدیدا باهاش "اصول و روش ترجمه" داریم یه جلسه آخر ساعت پرسید: با دوری از خونه و زندگی توی اینجا کنار اومدی؟! با بچه ها بیرون میری؟ گفتم: کم و بیش کنار اومدن اما رفتار بعضی ها هنوز برام آزار دهنده ست! با بچه های خوابگاه کم و بیش بیرون میرم اما همکلاسی ها قبلا هم مارو به رسمیت نمیشناختن. الانم که هیچی دیگه !!!


□ این ترم دو تا از درس هامون با دکتر ا. مدیر گروه زبانه که آوازه سخت گیریش و انداختنش شهره آفاقه! هنوز نرسیده ٢ جلسه جبرانی برای غیبتای شهریورمون کنار گذاشت و در صورتی که غیبتا به ۴ برسه بدون تعارف حذف میکنه. درس هامون هم همش مربوط به نقد ادبی و رایتینگ هستش و محاله که گیر نده! البته حق هم داره. ولی هفته گذشته من characterization روی توی یه داستان بررسی کرده بودم که تعاریف من رو عینا یکی از خانوم ها با همون ترتیب آورده بودن! نیم ساعت استاد به من میگفت که اینا اشتباهه و فلان و چنانه اما وقتی خانوم عینا همونا رو خوندن گفتن خوبه، فقط چند کلمشو عوض کن! :-/

□ یکی دیگه استادای جدید دانشگاه یه خانمه که همه بانوان کلاس رو با پیشوند dear و اسم کوچیک صدا میکنه! یه بار برگشت گفت (به انگلیسی البته) : .... جان (خانم) یاد گرفتی؟ یکی از آقایون از ته کلاس به فارسی گفت: بله استاد !!! یکی نیست بهش بگه با دو من ریش و سبیل از کی رفته توی جرگه بانوان, یه عمر خاموش بودی الانم سکوت میکردی دیگه!

□ "شعر ساده" داشتیم با استاد ق. و طبق معمول با احساس و حرارت خاصی داشتن درس میدادن. شعر که تموم شد به انگلیسی از خانوما پرسید: شماها هم مثل این خانوم توی شعر عاشق شدید و دوست دارید عاشق بشید؟ و جواب خانم ها هم: No, Never, از اینجور چیزا بود. استاد هم نامردی نکرد و برای اولین بار به فارسی گفت: همتون دروغ میگید، هر شب توی اینترنت دنبال مدل لباس عروسید اینجا کلاس میزارید :-)

□ دکتر ا. (مدیر گروه محترم) در حال نصیحت ما بود که دانشجوی خوب دانشجوییه که تقویم رو نگاه کنه و ببینه چه موقع از غیبتاش استفاده کنه و .... و در آخر هم فرمودن: جرأت دارید سر کلاس من غیبت کنید یا تاخیر داشته باشید. من میدونم و شما !!! خودش حرفاشو نقض کرد

□ یکی دیگه از ویژگی های دکتر ا. اینه که کتاب و دفتر سر کلاس نداشته باشی راهت نمیده (مثل دبستان و راهنمایی). و جلسه اول هر کی میومد مستقیما اشاره نیکرد انتشارات و کتاب فروشی دانشگاه. کتاب بگیرین و برگردین! یعنی دانشجو نرسیده میگفت مثلا کتاب لارنس پرین ده تومن کتابفروشی، بدو برو بگیر برگرد ... خدیا آخر وعاقبتمون رو با دکتر ختم به خیر کن. شنیدم رنج نمره دهیش دور و بر ١٢ ه و بی تعارف میندازه.


پ. ن.: اینپست طبیعتا پست محسوب نمیشه و صرفا جهت دست گرمی بود! بازم برمیگردم، این بار با پستای پربارتر