خوشبختی یعنی ...

... یه دوست خوب و ۶ ساعت دور دور توی کوه و جنگل

... خاموش شدن تلفن همراه و دوری از همه برای یه مدت کوتاه

... دوری از دغدغه هات و فراموشی این بیماری لعنتی که اسمشم آزارت میده

... خنده های از ته دل، نفسای عمیق، سعی برای عبور از رودخونه و ناکام موندن

... دور زدن دور دریاچه و یه گشت و گذار کوچولو توی بازار

... رفتن به جمعه بازار

... و آخرشم یه شام مفصل و ویژه.


همه و همه اینا وسط امتحانات! اونم چه درسی؟ -"آواشناسی" درسی که بیشتر توی حوزه گوش و حلق و بینیه تا زبان. درسی که باعث میشه حتی بعضی وقتا حرف زدنتم یادت بره، بس که فکر می کنی این صدا چجوری تلفظ میشه !!!


شعر:

جمعه یعنی

شمارش روزهای هفته ای که

باز

بی تو

گذشت ...

یعنی

انبوه دلتنگی هایی که

عاجز می شوم

از شمارش شان

در یک روز

پ. ن.١: خوبه که گاهی رفیقتون شکست عشقی بخوره و سرش به سنگ بخوره، بعد توی اوج درموندگی بیاد بگه هستی بریم بیرون؟

پ. ن.٢: البته با شناختی که من نسبت به این بشر دارم شک ندارم دو روز دیگه باز عاشق میشه :-D