معلوم الحال پنجشنبه 8 بهمن 1394 01:50 ق.ظ نظردون ()
عرض شود که همه دانشگاه ها سلف سرویس دارن و از این امکانات کارت و دم و دستگاه و اینا که ما هم ازش بی نصیب نیستی. (البته اگه اسمش رو بشه گذاشت امکانات!)

امروز میخوام این فرآیندو توضیح بدم تا برسیم به اصل مطلب؛ ما هم مثل بقیه(!) میریم توی صف و یکی پس از دیگری کارت می زنیم و الان دو حالت وجود داره: ۱. دینگ دینگ: که همان راه رستگاریه و غذا نصبتون میشه  ۲. جیییییغ: که خدا اون روز رو نیاره! رزرو که ندارین هیچ، بقیه هم جوری نگاهتون میکنن که از صد تا فحش بدتره و انگار دزدی کردین ...
خب در این قسمت اگه حالت دوم نصبتون بشه که از چرخه حذف میشید و و اگر رستگاری نصیبتون شده باید فرآیند چونه زنی رو شروع کنید. ینی آقا رون میخوام نه سینه ! برنجش کمه، سیر نمیشیم! بیشتر بریز جون عزیزت، یخورده بیشتر خورشت بریز، یه مرغ درشت تر بده و .... که از اون طرف با عتاب مسئول توزیع غذا مواجه میشن. البته اینم بگا که بعضی ها هم کلفتن و سفارشی غذا می گیرن! از اینجور آدما همه جا هستن.
اینجای داستان نوبت میرسه به بنده ... ظرفمو میبرم جلو و میگم: "خیلی کم لطفا" !!! سلفیه میگه: چی؟ میگم: کم برای من بریزید! گل از گلش میشکفه و یخورده برنج میریزه و خورشت یا هر چیزی. یه مدت به همین منوال گذشت تا این که کار به جایی رسیده بود که دیکه برنجو برام توی قسمت لیوان ظرف میریختن !!! ( اون گردالی کوچیکه) . بعد از یه مدت دیگه هر بار میرفتم میگفتن خیلی کم اومد ... عوضش هوامو داشتن، یه میوه ای چیزی اضافه بر سازمان بهم میدادن ... 
دیگه بعد از اون هر بار که میرم یه سلام و احوال پرسی گرم باهام میکنن و روزایی هم که نمیرم "شمع دونی هاشون دق میکنن"! بعضی وقت ها هم در کنار هم بحث می کنیم! از گروه های تلگرامی تا جوکای جدید و هشدارهای رانندگی!  (حفظ فاصله قانونی - بستن کمربند - استفاده از کلاه ایمنی و ...) بعضی وقتا هم جلوییم داره میگه من یه خوبشو میخوام من در راستای حمایت ازشون میگم "برادر! اینا سوایی نیست. درهمه" و اونا میگن : احصنت! بیا اینو بگیر برو رد کارت قبل از اینکه پیمانکار بیاد گوشمونو ببره .

یکی از اقدامات به گمان خودشون جالب شورای صنفی گذاشتن نمک دون توی سلف ها بود که نگن چرا امروز بی نمکه یا کم نمکه و از اینجور چیزا ... اما به هفته نکشیده تمام نمک دونای سلف برادران به تاراج رفت. یعنی الان شما تشریف بیارید خوابگاه هر اتاق حداقل ۳ تا نمک دون برای نمک، فلفل و ادویه با رنگ های متفاوت دارن. اما در طرف مقابل ... که همانا سلف خواهران باشد ... یه دونه نمک دون هم کم نشده. حالا بماند اون قاشق چنگالایی که بچه ها بلند میکنن با این توجیه که آخر ترم تحویل میدیم 

شعار  سلفی ها:"ای کسانی که ایمان آوردید، بعد از خوردن غذا یه کرمی کنید ظرف غذای خود را هم بیاورید!"

واژه نامه (مرتبط با زندگی دانشجویی - مبحث و مدخل خوراک):
آشپزی: یکی از هنرهایی که گویا نبود هر گونه آشنا با آن، شرط قبول شدن دختران در دانشگاه ها است.
پلشت: دانشجویی که حاضر است کیسه فریزی به بشقابش بکشد و با قاشق یک بار مصرف غذا بخورد تا مجبور نشود روزی یک بار ظرف هایش را بشوید؛ تقریبا بیشتر دخترهای ساکن در خوابگاه های دانشکده های مهندسی.
تریا: محلی برای فرار از غذاهای سلف که مصداق بارز از چاله به چاه افتادن است. البته صرف نظر از ارزش غذایی آن، از لحاظ فرهنگی اهمیت زیادی دارد؛ به ویژه برای پژوهندگان زبان کوچه و بازار و کاشفان جدیدترین فحش ها و اصطلاحات جن*سی.
تهوع: حالتی که در اثر خوردن غذای مسموم و یا شنیدن حرف مفت در آدم پدید می آید و معمولا با استفراغ و یا کوبیدن سر به دیوار رفع می شود؛ سلف سرویس و سالن سخنرانی، محل های معمول برای ابتلا به این عارضه در دانشگاه هستند.
قورمه سبزی: معجونی سبزرنگ که با همدستی باغبان فضای سبز دانشکده و آشپز سلف ساخته می شود و مستقیما در بدن دانشجویان به جای فسفر، به کلروفیل یا جلبک تبدیل می شود.
کاچی: به از هیچ چی! معادل غذای سلف، با ارفاق.
کافور: ماده اصلی تشکیل دهنده غذاهای سلف سرویس پسران که گویا از قدیم با عارضه "زنگ زدگی" در ارتباط بوده است؛ شاعر فرموده: "برعکس نهند نام زنگی کافور"؛ با تنظیم خانواده هم بی ارتباط نیست که البته هنوز شاعری که شعری در این زمینه گفته باشد به دنیا نیامده است؛ احتمالا به همان دلیل!