معلوم الحال سه شنبه 11 اسفند 1394 10:01 ق.ظ نظرات ()
از ترم گذشته درس های نگارشی ما مثل «درآمدی بر ادبیات ۱ و ۲» «نگارش پیشرفته» و «مقاله نویسی» افتاده دست مدیر گروه گرامی جناب آقای دکتر ا. . ایشون هم یه آدم به شدت مقرراتی هستن که همون بدو ورود حضور و غیاب می کنن و اگه تعداد غیبت هات به سه تا رسید دیگه بی تعارف میگن دیگه نیا سر کلاس. از اخلاق دیگه شون می تونم به تیکه هایی که بهمون می ندازه اشاره بکنم. یکی از دخترا گفت استاد اگه بجای پنج تا پاراگراف توی ایسی سه تا بنویسیم اشکالی داره؟ استاد: نه هیچ اشکالی نداره ... فقط نمره کم میشه (اینو آروم گفت در حالی که لبخندی بر لب داشت) یا اینکه خانما میگن: استاد خسته نباشید ... استاد: مرسی  (میره سمت تخته برای ادامه درس) 
یکی دیگه از بدبختی های ما طرز نمره دادنشونه. بالاترین نمره ای که میگه دادم (خود دانشجو هم نگرفته) ۱۸ بوده که گویا طرف ۱۶ گرفته و ایشون دو نمره هم ارفاق کردن بهشون. ترم قبل من یکی از دروس رو ۱۷.۵ گرفتم (بالاترین نمره کلاس. البته یکی دیگه از خانوم ها هم موفق به کسب این نمره شدن که ایشون افتخار شاگرد اول بودن رو هم دارن ؛ الکی الکی ما هم رفتیم قاطی باقالیا) و اون یکی رو ۱۶. جالب اینجاست از درس دومی که شونزده شدم کسایی که از روی از روی پاراگراف های بنده نوشتن تا نمره ۱۷.۵ هم گرفتن که ناموسا خیلی ستمه. جالب اینجاست که اون خانم وجیهه محترمه عوض تشکر با پررویی توی روی من وایمیستن و میگن من حقم ۱۸ بوده و تو هم حقت همونی بوده که گرفتی   در صورتی که محض رضای خدا یه جلسه هم نبود که پاراگراف بنویسه و بیاد سر کلاس و نکته جالب تر اینجاست که ایشون هنوز هم با اسلوب مقاله نویسی و پاراگراف نویسی آشنا نیستن.

و حالا اصل ماجرا ...

دیشب ساعت ۱۹ (۷ شب خودمون)  ایشون پیام دادن که ایسی نوشتی یا نه؟ منم گفتم که دارم زبانشناسی و فرانسه می خونم، وقت ندارم. فردا صبح ساعت ده به بعد بی کارم. کلاسم ساعت یک ظهره می نویسم. ساعت ۲۴ (۱۲ شب خودمون) ایشون پیام دادن که من تازه می خوام کانکلوژن (پاراگراف آخر) رو بنویسم و بخوابم. ما هم سکوت کردیم به امید فردا ...
حالا ظهر اومدیم سر کلاس. من همون اول ماژیک رو از توی کیفم در آوردم و اون شکلی که استاد همیشه روی تخته می کشه رو کشیدم. از ترم قبل هر جلسه بنده خدا اون شکل رو میکشه و میگه اینجوری بنویسید نه اونجوری. پاراگراف اول introduction باشه پاراگراف دوم و سوم و چهارم Body  و پاراگراف آخر هم conclusion. باز هم جلسه بعد همون آش و همون کاسه. من اون شکل ها رو کشیدم و نوشته های استادو بغلش نوشتم. خانوما گفتن که پاکش کن الان استاد میاد و عصبانی میشه. منم یه گوشم در و اون یکی دروازه.
استاد اومد و باز هم طبق معمول دید من روی صندلیش نشستم. لبخند زد و از کنار مرد شد. من هم اومدم روی صندلیم نشستم. اون دو تا گل پسر دیگمون که ته کلاس بود (و طبق معمول هیچی ننوشته بودن) پشت سرم هم چهار تا خانوم بودن. بقیه خانمای کلاس هم جناح اونوری بودن. از قضا به همون خانم محترم دیشبی گفتن بخون. سه خط اول پاراگراف اول رو که خوند گفت بسه بسه! دیگه نخون    بعد ایشون چند خط هم از Body پاراگرافشون خوندن که بازم استاد عصبی شد. گفت اسم درس جلسه قبل (دیروز) چی بوده؟ اسم chapter  چی بوده؟ گفتن : Example Essay . استاد : خب این پاراگراف شما example هاش کجاست؟ سرکار خانوم تازه می فرمایند عه! باید example می نوشتیم؟ من فکر کردم عنوان chapter نمونه های essay هستش. پشت بندش دخترای دیگه هم قطاری گفتن که استاد ما متوجه نشدیم و همین طوری نوشتیم.  دیروز بنده خدا استاد بال بال می زد برای توضیح دادن و همین حضرات هی میگفتن استاد ما فهمیدیم توضیح ندین دیگه. سرویسمون رفت.                          و حالا امروز  
استاد برگشت سمت «جا استادی» (استاد دون سابق!) و ماژیکش رو برداشت گفت ببینید ...  یک مرتبه جا خورد !!! گفت کی اینو نوشته؟  همه ساکت بودن در حالی که داشتن ریز ریز می خندیدن. توضیح داد و باز چند نفر ایسی هاشون رو خوندن. باز هم فهمید مشکل دارن اومد سمت تخته و گفت خدا خیرش بده هر کی اینو نوشته. کارمونو راحت کرد ...

شاهکار بنده رو می تونید اینجا ببینید
(استاد در حال خندیدن با اون کلاه معروفش )
(Photo by Posht-e Saria (Chekhov Band