معلوم الحال شنبه 21 فروردین 1395 07:49 ب.ظ نظرات ()
قبل از عید با یکی از بچه ها داشتم برمیگشتم سمت ولایت که ایشون عشقش کشید و به زور ما رو برد خونشون. ما یه شبی خونشون مهمون بودیم و من حیث المجموع بد نبود. این رفیق ما هم اتاقیمه. به صورت بالقوه ۴ ترم اما اگه بالفعل بخوایم حساب کنیم ١ ترم و نیم بیشتر باهم تو یه اتاق نبودیم. اون نیمشم مربوط میشه به بعد از عید پارسال که به زور رئیس دانشگاه اتاقم رو عوض کردن. ٢ ترم باقی مونده هم میشه سال جاری که بنده خدا با اینکه یکی از خصوصیاتش اینه که با همه میسازه وقتی فهمید کیا هم اتاقمون هستن چمدون و وسایلش رو گذاشت و از اتاق رفت. الان ٢ ترمه که شخص مذکور اتاق این و اون میخوابه و هر دو سه هفته یه بار میاد لباسی چیزی از تو چمدونش برداره و باز هم بسلامت ....

داشتم میگفتم ... یه شب بیرون رفته بودیم! باباش هم باهامون بود. ازم پرسید قضیه "قانون خودمون توش خوردیم" چیه؟! :) اینجا بود که من فهمیدم بعله ایشون از کل جیک و پوک ما خبر دارن.

و حالا اصل ماجرا:
والا ما اول ترم ۴ نفر بودیم. که یکی به خاطر تعطیلات رفت که برگرده و هیچ وقت برگشت! :) یکی دیگه هم جُل و پلاسشو جمع کرد رفت اتاق بچه ها. من موندم و این رفیقم. ما هم خسته! ظرف نمی شستیم! پرورش کپک راه انداخته بودیم (البته مشکل از نونای دانشگاهه وگرنه ما بی تقصیریم). دانشجو برخلاف اسمش که ازش برمیاد "جوینده دانش" باشه، اونقدرا هم دنبالش نمیدوئه! از سر بیکاری میشینن چایی ای میخورن و ح.ک.م.ی میزنن و خلاصه وقت میگذرون و به هیچ وجه هم حاضر نیستن که دوران خوش دانشجویی شون رو با درس خوندن خراب کنن! سرتونو درد نیارم ... ما گه گاه چایی میزاشتیم اما چون حالش نبود لیوان چایی رو نمی شستیم. حالا اگه میخواستیم توش آب بخوریم بازم ازهمون لیوان استفاده می کردیم. شربت یا دوغ! بازم همون لیوان ... کلا یه لیوانو ما تقریبا دو سه هفته یه بار میشستیم. اونم اگه مهمونی چیزی میومد. البته ناگفته نماند مهمون مهم! وگرنه اتاق ما که برای خوزش مهمانسرا بود. ظرفا رو هم به هر ضربی بود از سر ناچاری و بی ظرفی با اِکراه میشستیم که شام رو بگیریم و باز میرفت روی میز اتاق تلنبار میشد. حالا توجیهمون بزای نشستن لیوانا چی بود؟! 
میگفتیم: کی تو این لیوان آب خورده؟ 
- خودم 
- آیا من مشکلی دارم؟  جواب:نع!
- آیا مریضم؟ جواب: نع!
- آیا مرگیم هست؟ جواب: بازم نع!

خب پس چرا لیوانو بشوریم؟ وقتی میدونیم خودمون توش خوردیم و هیچی مونم نیست. 

نکته جالب ترش اینجاست که اتاق روبرویی ما یه پسر داشتیم کدبانو. از اینایی که وقت شوورشونه :)  میوه پوست میکند میداد دستمون، ظرفای اتاقشون هر شب بلافاصله بعد از شام شسته میشد اونم به صورت نوبتی. چایی میزاشتن. میان وعده. دسر. و خلاصه همه چی دیگه. توی مدت فُرجه های امتحانی ترم یک ما رفتیم اتاق اینا. می خوندیم، می خوردیم، می خوابیدیم و ... تنبل بازی ما به حدی بود که بعد از یه مدت به اون پسره میگفتیم: علی پاشو برو لیوانا رو بشور می خوایم چایی بخوریم! برمیگشت میگفت: ول کن بابا! خودمون توش خوردیم  .... 
خُب تقصیر ما هم نبود! این نظریه خیلی منطقی به نظر می رسید. هنوزم البته همینطوره. البته دروغ چرا دیگه خیلی وقته که چایی نخوردم. 


و حالا باز برمی گردیم به اسفند امسال: با پدر دوستم رفته بودیم بیرون و چایی درست کرده بودیم. رفیقم از تو ماشینش چند تا لیوان آورد. باباش برگشت گفت: شستی یا خودمون توش خوردیم؟! رفیقمم میگفت: حالا باز خوبه اینجا شب به شب شسته میشه. اونجاکه ما می دونستیم خودمون توش خوردیم، خودمونم چیزی مون نبود که ... نمی شستیمشون :)

*** البته اینو هم بگم که با اینکه باباش خیلی سخت گیر بود اما این قانون رو تا حدی توی خونه هم اجراییش کرده بود!  

پ. ن.: لازم به ذکر عَست در فرآیند بازی ضالّه ی ح.ک.م بنده هیچ دخالتی نداشته و فقط ناظر فحش کاری عزیزان بودم. این چرخه به طور متوسط هر ٥ دقیقه یک بار تکرار میشد که ما شاهد ابداع و ورود واژگانی جدید و متاسفاته سخیف به زبان شیرین پارسی بودیم ... ینی اگه آنتی ویروس نود ٣٢ رو روزی دو بار آپ تو دیت میکنن ما روزی چهار بار رفرش و آپدیت میشدیم :) دیگه بیش از موجبات بدآموزی عزیزان رو فراهم نمیکنم!