معلوم الحال جمعه 27 فروردین 1395 10:00 ب.ظ نظرات ()
آقا من از کل فوتبال فقط این رو می دونم که توپ گرده. البته آفسایدم بلدم. اینقدرام پرت نیستم. اما همیشه برام سوال بوده چرا ۲۲ نفر باید آویزون یه توپ باشن و هی اینور اونور بدون ... بگذریم. چند روز قبل هم از هم اتاقی آشوب گر گفته بودم. تا اینکه دیروز متوجه شدم فردا دربی هستش و اینگونه بود که داغون شدم. سه حالت داره:
یک: برد پرسپولیس که برابر است با فحش خوردن طرفداران استقلال
دو: مساوی که باز  هم طرفداران استقلال چیزی جز فحش نصیبشون نمیشه
سه: برد استقلال که باز هم بنا بر یک معادله چند معادله و چند مجهول باز هم استقلالی ها باید فحش بخورن.
* بنده هم بین دو رنگ آبی و قرمز آبی رو بیشتر دوست میدارم و به طبع استقلالی محسوب میشم. فلذا قبول کنید که احساس خطر کردم. 
حالا بماند که عصر بیدار شدم با نعره های تماشاگران غیور. اما رفتم سراغ جمع و جور کردن کارای فردام برای ارائه سر کلاس. بازی تموم شد و به طیع سر  وصداها شروع شد. اما من هر چی گوش می کردم انتظارم بی فایده بود. ساعت هفت شد .... آشوب گر نیومد! ساعت هشت شب شد و هنوز خبری ازش نیست! ساعت نه شد همه اومدن و این نیومد. دیگه کم کم دارم نگران میشم. چرا این نیومده بحش بده. البته از قبل یه لیست آماده کرده بود از تمام طرفداران استقلال توی تمامی بلوک ها که بره بعد بازی سر وقتشون اما خب هر چقدرم فحش میداد بالاخره باید الان اتاق میبود. حالا بماند فردا کل کلش با بچه های سلف دانشگاه و مسئول امور دانشحویی و مسئول خوابگاه. 
داشتم می نوشتم که یهو در اتاق باز شد و مسئول شب اومد توی اتاق که معلوم پاشو این س. (آشوبگر) رو جمع کن که عاصی (آسی؟ آثی؟ عاسی؟ ...   سوادم نم کشیده)کرده بچه ها رو! پدرمون رو در آورده. حالا بماند که ایشون چهار سال از بنده بزرگتره! ملت توی این موندن که این چطور از من حرف شنوی داره! آقا به هر نحوی بود ما این رو کشوندیم آوردیمش اتاق خودمون. حالا ول کن نیست. عجب غلطی کردیماااا ... خدایا یکی دیگه قراره جایزش رو بگیره ولی فحش  و بدبختیش مال ماست؟

بنده از همین تریبون به طرفداران پرسپولیس تبریک میگم. بالاخره بازی برد و باخت داره دیگه.

توضیح اضافی: بچه ها رفتن انگیز هایشون (جناب آشوبگر) رو برای ادامه تحصیل در همین جا در بیارن. متوجه شدن تنها انگیزه شون همین سالن TVه! ینی باید نگهبانا با جارو از کف سالن TV پرتش کنن بیرون. 

پیش نویس بدبختانه: از وقتی م. بهم گفت چقد تو میخونی انگار چشمم زده. خدا لعنتش کنه. اصن دیگه نمی تونم بخونم. نمایشنامه The Glass Menagerie (باع وحش شیشه ای؛ تنسی ویلیامز) رو اصلا نگاه نکردم. فقط فبلم ایرانی اینجا بدون من رو که بر اساس داستانش ساخت هشده دیدم. فردا اگه دکتر الف. ازم بپرسه چه شود؟ خدایا بدادم برس. راستی نمایشگاه کتاب انسال چرا اینحوری شده؟ مسئولین رسیدگی کنن! مصلی چش بود؟