آری برادر این چنین بود

چهارشنبه بیستم آبان 1394  03:32 ب.ظ

نیم ساعت مانده تا ساعت کاری تمام شود، نه حس رفتن به خانه را دارم نه حس ماندن در محل کار، گویا هوا کمی سرد است، اینجا که بیرون راهی ندارد از روی سایت هواشناسی دیدم که باران در کارنیست، این هم از شانس بد من است که هوا بارانی نیست.امروز کلا روز خوبی نبود، مخصوصا با آخرین دستور رییس که کلا اعصابم به هم ریخت. برده بودن شاخ و دم ندارد، یک نمونه زنده اش همین منم که دارم می نویسم. هیچ جایی از زندگی ام دست خودم نیست، نه استقلال کامل دارم و نه زمام زمان زندگیم دست خودم است. دقیقه ی نود بی هیچ پرسشی باید کاری که می خواهند را انجام دهم، به هر حال ارباب هستند و من تحت فرمانشان هستم. امروز چهارشنبه بیستم آبان ماه نود و چهار مثل اکثر روزهایی که در خدمت دیگران بودم بار دیگر جبر به تمام آزادی و اختیارم چربید. بار دیگر یادم آمد توی این دنیای گور به گور شده ی بی انتها که من ذره ای بیش به حساب نمی آیم به اندازه همان ذره هم ارزش ندارم.تا بوده همین بوده، از همان ازل که خدا تصمیم گرفت عدم را به نام انسان به فنا بدهد دقیقا از همان لحظه انسان خودش را به فنا سپرد و وجود را هم به عدم سپرد.«آری برادر این چنین بود».



نوشته شده توسط: طاها | آخرین ویرایش:چهارشنبه بیستم آبان 1394 | نظرات() 

میس راوی
یکشنبه یکم آذر 1394 10:44 ب.ظ
متنفرم از اینکه طوری به آدم دستور بدن که فکر کنی برده هستی. باهاس یه جوری دم‌شون رو چید!
پاسخ طاها : سلام
دم ندارند این جماعت...
طـ ـودی
چهارشنبه بیستم آبان 1394 07:17 ب.ظ
و البته اینکه
شاید توی این دنیای گور به گور شده شما ذره ای بیش نباشی، و شاید این دنیای گور به گور شده سخت تر و ناملایم تر از اون چیزی باشه که باید باشه، شاید هممون خسته و بی حوصله باشیم، ولی هیچ کدوم از اینها باعث نمیشه شما به اندازه اون ذره ای که گفتی ارزش نداشته باشی
داری، خیلی زیاد، برای من و خیلی های دیگه ای که اینجا هستند حداقل داری
پاسخ طاها : ممنونم طودی عزیز
طـ ـودی
چهارشنبه بیستم آبان 1394 07:13 ب.ظ
امیدوارم بعد از بیرون اومدن از اونجا یه چیزی یکهویی حالت رو خوب کرده باشه
کاش اینطوری بوده باشه...!
پاسخ طاها : سلام

ممنونم
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات