فصل ماقبل آخر-قصه شانزدهم- سری که باشد او را، در هر بصر نباشد

دوشنبه یکم مرداد 1397  07:25 ب.ظ


«ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشد»

کفر است اگر خیالت در جان و سر نباشد


«در روی هر سپیدی خال سیاه دیدم»

آن خال خسته ی تو در هر نفر نباشد


«رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد»

سیمای گندم تو در سیم و زر نباشد


«در خشک و تر بگشتم مثلت دگر ندیدم»

تو شاهد دو عالم چون تو گهر نباشد


«شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند»

در چشمه ی دو چشمم جز تو قمر نباشد


این دل «به هیچ معنی،چشم از تو برنگیرد»

جز تو نگار شیرین یار دگر نباشد

نوشته شده توسط: طاها | آخرین ویرایش:دوشنبه یکم مرداد 1397 | نظرات() 

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات