خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

سه شنبه بیست و دوم مهر 1399  11:38 ب.ظ

مامان امروز از بیمارستان مرخص شد، هنوز خوب نیست، دو تا از خواهرها و دو تا از خواهرزاده ها هم درگیر شدند، مادربزرگ هم که از قبل زمین گیر شده، تست بابا هم امروز مثبت شد! و من هم حال و روز خوشی ندارم و از راه دور فقط نگرانم، هر آن منتظرم بشنوم نفر بعدی هم مبتلا شده، حالشان خوب نیست.
مرغ سحر ناله سر کن الحق که مناسب این روزهای ماست، و شاید برای روزهای آینده و شرایط بدتر، فکر اینکه چنین پاییزی آغاز شود را هم نمیکردم، منتظر اتفاق خوبی هم نبودم، قرار بود کوچولوی تازه وارد مهر به دنیا بیاید که عجله کرد و شهریور به دنیا آمد، همیشه روزهای بدتری هم هست و امید مدت هاست که مرده شاید اصلا از اول وجود نداشته.
دیشب داشتم به تو فکر میکردم، مثل امشب و تمام شب های پیشین، وقتی بودی مهر بود، پاییز بود، به زیبایی بود، برف سپید و مفرح، باران لطیف بود و روح نواز، شب ماجرایی بود عاشقانه از احوال ماه رویت، تو بودی که مهر،ماه شده بود.
دیشب بعد از سالها دوباره روباه دیدم، آن هم دو تا، این بار با یکی چند دقیقه چشم تو چشم شدم، از فاصله خیلی نزدیک، تعجب کردم که فرار نکرد، اما او فهمیده بود که در چشمم نگاه تو را دارم، مهر نگاهت را دید و محو تماشا شد.


نوشته شده توسط: طاها | آخرین ویرایش:سه شنبه بیست و دوم مهر 1399 | نظرات() 

  • تعداد کل صفحات:3  
  • 1  
  • 2  
  • 3  

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات