ادامه مطلب
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن.
مهدی جوینی :)
•-•-•-•-•-•-•
پ.ن 1:
چقدر قشنگ بود اگه میشد این شعر رو باور کرد :)
پ.ن 2:
هیچم دلم براش تنگ نشده -____-
ادامه مطلب
من روز خویش را
با آفتاب روی تو
کز مشرق خیال دمیده است
آغاز میکنم
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم
وز شوق این محال:
که دستم به دست توست!
من
جای راه رفتن
پرواز میکنم!
آن لحظهها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش مینشینم:
موسیقی نگاه تو را گوش میکنم
گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو
هر چه هست فراموش میکنم!
"فریدون مشیری" :)
پ.ن:
پاییز اومده!
چرا انقدر دلگیره... چرااا؟ -___-
وقتی كه گریه ام نمیآد ، خیلی خجالت می كشم
پای علم می مونم ، پای علم می میرم
خواب دیدم آخر توی ، راه حرم می میرم
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.