برای گفتن خیلی از حرفها سال ها باید صبر کرد، وقتی زمان گذشته باشه، وقتی داخل بازی نباشی، وقتی خیلی از شرایط تغییر کرده باشه، وقتی خیلی از آدما جایگاهشون رو تو زندگیت از دست داده باشند، اون موقع حداقل یکم خیالت راحته که بی دلیل مورد قضاوت آدمای اطرافت قرار نمی گیری، و حالا برای من همون سال ها بعده، برای خیلی از اتفاقات، برای خیلی از اشتباهات، برای هرچیزی که بخاطرش خودم رو سرزنش کردم، شاید می ترسیدم، و حالا میدونم شجاعت یعنی پذیرش اشتباهی که مرتکب می شیم، قبل از این سر در گم بودم و هیچ هدفی نبود، دلم میخواست که چیزی بگم اما نمی شد، امروز همون چند سال بعده برای من، اما امروز هنوز حرفهایی هست از امروز که باید چند سال بعد گفت.
یادم هست یادم می رفت که رفتارم تنها چیزی هست که دیگران براش ارزش قائل خواهند بود، اما از طرفی برام مهم نبود که دیگران چی فکر می کنند، شاید از این به بعد از کلمه "من" زیاد استفاده کنم اما نه از روی خودخواهی، نه از روی خودبزرگ بینی و نه از روی اینکه خودم رو از خواص بدونم، حالا قبول دارم که من هم مثله بقیه میتونم اشتباه کنم، حالا میدونم که اشتباهم رو قبول کنم و مقصر رو خودم بدونم نه دیگران، من همینم که میخوام باشم، یادم هست قبلا خیلی سختتر در برابر دیگران ایستادگی می کردم، اما حالا فقط گوش میدم و سکوت می کنم، وقتی حرفهای من تاثیر نداره، نظر دادن فقط وقت تلف کردنه. شاید از وقتی برای خودم چهارچوبی مشخص کردم اینطور شد، شاید وقتی درست فکر کردم این رو فهمیدم، من فهمیدم هر چقدر هم بخواهم نمیتونم فرق داشته باشم، وقتی مردم اطرافم مثلا به شیوه منحصر به فردی از زندگی عادت دارن و من اگر خوشبین هم باشم حداقل به اندازه ای شبیه بقیه فکر می کنم، همه ما تحت تاثیر این محیط هستیم نا خواسته، و وقتی خواستم خیلی از چیزهای غیر منطقی رو از رفتارم حذف کنم مجبور به گوشه گیری شدم، یعنی شرایط اینطور بود، یعنی اصلا این تفاوتخواهی قابل ادقام این محیط نیست، من خواستم از عوام نباشم ولی نه این که خواسته باشم از خواص باشم، چون همین طلب کردن خودش عوام بودن بود، یعنی اگر به صورتی رفتار کنی که به دیگران تفاوت و برتری خودت رو تحمیل کنی هم گوشه از افکار همین عوام و همین محیطی بود که من ازش فرار می کنم؛ و وقتی خواستم شیوه خودم رو پیش بگیرم اشتباه کردم، شیوه من از دیدگاه این محیط اشتباه بود در حالی که اصلا اشتباه نبود، و شخص خطا کار محکوم به انزواست، من خطاکار محکوم به انزوا شدم، من خطاکارم از دید عوام و عوام از دید من. اما شاید همچی جور دیگری باشه چون من حداقل کمی از همین عوامم.
به خودم که میام میفهمم از خیلی چیزها مدت ها گذشته، این میون یادآوری بعضی چیزها خوشایند نیست. به خودم که اومدم انگار راه صد ساله تو یه شب طی شده بود، من دنیا رو اینطور نمیخواستم، ولی کاری نمی شه کرد، این همه آدم دور و برم هیشکی شبیه من نیست، من دنیا رو اینطور نمی خواستم اما وقتی به خودم اومدم نمی شد کاری کرد، توی لابه لای این همه تعنه که به خودم می زنم، جایی برای اشتباه هم هست همیشه، من عادت به سکوت دارم، اما به سکوت عادت نکردم، فاصله ی افکار من با واقعیت، فاصله ی یک لحظه ی کوتاه بود، ولی بعضیا مثله من میدونن که فاجعه هم توی یه لحظه کوتاه رخ می ده، به خودم که اومدم، دیدم از یه دیوونه کمتر ندارم چیزی، نفس می کشیم و بعد راه تموم میشه و آخر خطیم و فرقی نداره که هشت سال داشته باشی یا هشتاد سال اگه خواستی مرورش کنی همه توی یه لحظه مرور میشه، فاصله من و آدمای دورم شاید دیده نشه ولی وقتی من به خودم میام میفهمم این فاصله یه حقیقته.
من قرینه ی یک آشوبم اما دلنشین.
من از این به خودم آمدن هایم بیشتر می ترسم، گاهی فقط نفس می کشم، یادم رفته که زندگی کنم، گاهی آنقدر احساس ضعف می کنم که می ترسم، دنیا یک هیولای ترسناکی در کابوس های کودکی خردسال است، من از این به خودم آمدن هایم می ترسم، همیشه به خودم گفته ام فردا برای شروع مناسب است و وقتی به خودم آمده ام سال به پایان رسیده است، من در سیل زندگی به هر کجا کشیده می شوم، به مقصدی نا معلوم.
این روند انزوای من تا به کجا خواهد رفت، فرار از خودم، در باتلاق افکارم فرو می رو، به هر چیز فکر کردن درست نیست، فقط خود را آزار می دهم، من از این به خودم آمدن هایم می ترسم، من از این خودم بودن هم می ترسم، گاهی ادامه احمقانه ترین راه است.
برچسب ها : باتلاق, |
اسفند 1394
بهمن 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
مهر 1394
شهریور 1394
مرداد 1394
تیر 1394
خرداد 1394
اردیبهشت 1394
فروردین 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهریور 1393
مرداد 1393
تیر 1393
خرداد 1393
اردیبهشت 1393
فروردین 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهریور 1392
مرداد 1392
تیر 1392
خرداد 1392
اردیبهشت 1392
فروردین 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
مهر 1391
شهریور 1391
مرداد 1391