منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 25 شهریور 1395 03:21 ق.ظ نظرات ()
    9

     

                              مقدمتان گل باران! 


     

                        گاهی نمی توان به كتابی بیان نمود  

                        حرفی كه یك حكایت كوتاه می زند

    تعداد علاقه مندان این وبسایت از مرز دو میلیون و 500 هزار نفر گذشت!

     اقبال روشنگرانه شما را ارج می نهیم و  همچنان چشم به راه نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده شما هستیم.  


    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

     https://t.me/amotahar


                                                     ********************


     (نقد دائره المعارف روشنگری):

    شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد.

     ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم. 

    --------------------

    دائره المعارف روشنگری 

    http://hadgarie.blogspot.com/2018/07/blog-post_52.html

     

    آخرین ویرایش: یکشنبه 16 آذر 1399 03:16 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  نماینده یا هندوانه؟!

    تو آمریکا بودم.رفتم بازار میوه و تره بار هندوانه بخرم.
    طبق عادت هندوانه ها را یکی یکی بلند می کردم و با کف دست تپ تپ بهشون می زدم.

    یک خانم آمریکایی با تعجّب بهم گفت: آقا شما دارید چیکار می کنید؟
    براش توضیح دادم که این جوری می تونی بفهمی خوبه یا نه.
    خواهش کرد تا یک هنداونه خوب هم برای ایشون سوا کنم.
    همین کار رو کردم.

    تشکر کرد و پرسید: شما اهل کجایید؟
    بهش گفتمک ایران.
    گفت: کاشکی قبل از انتخابات هم همین طوری که هندوانه سوا می کنید،کاندیداهاتون رو هم تپ تپ می کردین!


    آخرین ویرایش: چهارشنبه 2 مهر 1399 10:16 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • #طنزسیاهنمایی .93

    باد مجانی!

    گفت: «مُمَیّز» یعنی چه؟

    گفتم: «مُمَیّز» اسم فاعل از باب تفعیل عربی یعنی جداکننده،برتری دهنده  و «مُمَیّزی» یعنی رسیدگی و وارسی ، و مصدرش «تمییز» مصدر باب تفعیل عربی و به معنی بازشناختن،بازدانستن،جداکردن،شناخت،شناسایی است. حالا چه شده که رفتی در کار ادبیّات؟

    گفت: پس کسی که بخواهد آثار ادبی،علمی،هنری و ...را تشخیص دهد،باید قدرت علمی و هنری و تشخیص او از همه پدیدآورندگان آثار بیشتر باشد.

    گفتم: آری،بدیهی است.

    گفت: اگر در زمان و مکان سعدی ،حافظ،فردوسی،مولانا،نظامی،ویکتورهوگو و....نهادی مثل وزارت ارشاد برای ممیّزی کتاب ها بود،آیا آثار آنان منتشر می شد و امروز به دست ما می رسید؟ 

    راننده یکی از مسولان بلند پایه تعریف می کرد : 

    روزی داشتیم با ایشون به اجلاس سران می رفتیم که گفتن :

    راست میگن اوضاع مملکت خرابه !

    گفتم :چطور جناب؟

    ایشان با لحن متفکّرانه ای گفت: 

    وقتی آپاراتی، بادمجون هم بفروشه، دیگه مشخّّصه که .....

    خیلی به خودم فشار آوردم بفهمم که چی گفته،طاقت نیاوردم گفتم: 

    از کجا فهمیدید قربان؟

    ایشون با همون لحن به بیرون اشاره کردن و فرمودن:

    پشت آپارتی نوشته: باد مجانی موجود است!

     تازه فهمیدم دکترای جعلی چه به روز مملکت آورده !

    البتّه مُمیزهای ارشاد قطعاً شخصیّت های باسوادی هستند. ولی اگر یک دکتر این جوری بین آنان باشد،می دانی چه بلایی بر سر علم و فرهنگ کشور می آید؟!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: چهارشنبه 2 مهر 1399 03:28 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  وفای به عهد

    پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید :
    آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت :
     چرا ای پادشاه، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمّل کنم. 

    پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. 

    نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: ای پادشاه، من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.

    مواظب وعده هامون باشیم..........!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  علت مرگ کودکان آفریقایی!

    یک سمینار خیریه در لندن در حال برگزاری بود.
    بیل گیتس به روی سن رفت و با ریتمی آرام شروع به دست زدن کرد.
    هر سه ثانیه یک بار دستانش را به هم می زد.
    بعد از چند دقیقه گفت: هربار که من دستانم را به هم می زنم، کودکی در آفریقا از گرسنگی جان می سپارد !

    ناگهان صدایی با زبان شیرین پارسی از میان جمعیت گفت :
    خب، دست نزن!!

    آخرین ویرایش: سه شنبه 1 مهر 1399 06:46 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  رهبران کور و لنگ

    حکایت

    تیمور لنگ به کشور عثمانی لشگر کشی کرد و عثمانی را شکست داد و پادشاه عثمانی اسیر شد.

    تیمور لنگ در کاخ نشسته بود و گفت پادشاه عثمانی را نزد من آورید.
    پادشاه را آوردند، تا تیمور چشمش به او افتاد شروع کرد به خندیدن. پادشاه عثمانی یک چشمش کور بود، گفت: 

    به کوری چشمم می خندی؟! 

    تیمور گفت: نه.

    گفت: من پادشاه عثمانی هستم و مقامم مثل شماست و شما نباید به خاطر این که غالب شدی و من مغلوب مرا جلوی بزرگان دربارت تحقیر کنی.

    تیمور گفت: نه من به شما احترام می گذارم. خنده من از دیدن شما به سبب تحقیر تو نبود.

    گفت: پس از بهر چه بود!؟
    گفت: به مردم دو کشور ایران و عثمانی می خندم که سرنوشتشان به دست منی لنگ و تویی کور افتاده!

    و چه بدبختند مردمی که نقشی در سرنوشت خود ندارند و به هر فلاکتی تن می دهند؛ زیرا که عادت دارند دیگران تغییرشان دهند و هرگز زحمت تغییر به خود نمی دهند.

    آخرین ویرایش: دوشنبه 31 شهریور 1399 01:48 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • #طنزسیاهنمایی .92

    مهم ترین علّت طلاق اعلام شد!

    گفت: طرحی تازه برای خلوت کردن خیابان ها و معابر دارم.

    گفتم: آفرین بر فکر فعّال و قدرت ابتکار تو! حالا توضیح بده طرحت چیست؟

    گفت: حذف خانم ها از همۀ خیابان ها و معابر!

    گفتم: غلط نکنم امروز یک چیزی زده ای! آخر نُخبۀ ساده لوح! خانم ها نیمی از جمعیت ما هستند. مگر امکان دارد نیمی از جمعیت کشور را نادیده بگیریم؟!

    گفت: اصل این ابتکار از من نیست،سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به انتقادات گسترده پیرامون حذف تصویر دختران از جلد یک کتاب درسی، دلیل آن را «شلوغی تصویر قبلی» عنوان کرد.این سازمان، با انتشار اطلاعیه‌ای در روز پنج‌شنبه ۲۰ شهریور مدّعی شد تصویر دختران از جلد کتاب ریاضی سال سوم ابتدایی «بسیار شلوغ بود» و «پیشنهاد دوستانی که از منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی بخش‌های مختلف کتاب را بررسی می‌کنند بر این بوده است که تصویر خلوت‌تر گردد»! 

    بنابراین من هم با الهام از طرح ابتکاری و بدیع آنان به ذهنم رسید همین طرح را در خیابان ها هم اجرا کنیم! 

    گفتم: تو و این نوایغ مواظب خودتان باشید،اگر خارجی ها بفهمند ما چنین نوایغی داریم،شماها را می ربایند!

    گفت: این که چیزی نیست!ما طرح هایی بهتر این ها هم داریم!

    گفتم:مثلاً؟

    گفت: دانشگاه های شهر هرت مسابقه ای گذاشتند و گفتند هر کس بهترین و مهم ترین علّت افزایش طلاق را بگوید،بزرگ ترین جایزۀ کشور را به او می دهیم! طرح من اول شد و بالاترین جایزه را گرفتم!

    گفتم:خب،به نظر تو مهم ترین علّت این همه طلاق چیست؟

    گفت: ازدواج!!!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

     

    آخرین ویرایش: دوشنبه 31 شهریور 1399 02:56 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  «شاف» یا «کاف»؟!

    یک معلم مکتبخانه در تلفّظ و گویش برخی حروف مشکل زبانی داشت.مثلاً حرف «کاف» را «شاف» تلفُّظ می کرد.

    وقتی مشغول تدریس حرف «کاف» بود،ناگزیر این حرف را برای بچه «شاف» تلفّظ می کرد. بچّه ها هم ناگزیر می گفتند:«شاف»! معلم با ناراحتی فریاد می زد: من می گویم «شاف» شما نگویید «شاف»،شما بگویید «شاف»!

    بچه های طفل معصوم نیز تکرار می کردند«شاف»! معلم هر بار برآشفته تر و عصبانی تر «شاف» خود را تکرار می کرد و بچه ها هم ناگزیر «شاف» را تکرار می کردند.

    ...و این مثال بیانگر مشکل پیروی تودۀ مردم ما از واعظان غیرمتّعظ است! واعظانی که خود می گویند «شاف»،ولی از مردم انتظار دارند که بگویند«کاف»! مردم به رفتارهای نازیبا می نگرند،نه به گفتارهای فریبا!

    #شفیعی_مطهر

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  #طنزسیاهنمایی .91

    کمبود وزیر!

    گفت: وزارت صنعت، معدن و تجارت درست از ۴ ما قبل که رضا رحمانی استعفا کرد، بی‌وزیر مانده . اخیراً کیهان‌ نوشته : آقای روحانی شاید فراموش کرده که این وزارتخانه ماه‌هاست بی‌‍وزیر و بلاتکلیف مانده است.

    گفتم: آقای روحانی چه جوابی داده؟

    گفت: تا کنون هیچ! ولی اگر من به جای ایشان بودم،جواب دندان شکنی به کیهان می دادم!

    گفتم: چه جوابی می دادی؟

    گفت: می گفتم این همه وزارتخانه که وزیر دارند،چه گلی بر سرِ مردم زده اند؟! گاهی مشکل ممکن است خود وزیر باشد! 

     گفتم:این دیگر چه حرفی است؟

    گفت: زمانی من در شهری فرماندار بودم. روزی همۀ کارکنان فرمانداری را جمع کردم و دربارۀ رفع شلوغی فرمانداری و راه حلِّ کاستن از تعداد ارباب رجوع نظر آنان را خواستم.

    سرانجام همۀ کارکنان به این نتیجه رسیدند که هر روزی تو در دفتر کار خود هستی،ارباب رجوع زیاد است. چون همه به تو کار دارند. روزهایی که تو نیستی،فرمانداری خیلی خلوت است! پس فهمیدم عامل همۀ مشکلات شلوغی فقط من هستم؟! من نباشم مشکل حل است!

    بنابراین هر وزیر کمتر،مشکلات هم کمتر!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  خدا! به دادمان رس!


    بر جلدِ کتابِ ابتدایی
    بودند ز دختر و پسر پنج

    «اربابِ عمائم این خبر را»
    بشنیده ز مُخبری سخن سنج

    فی‌الفور ستادِ حلّ‌ِ بحران
    با لا زده آستین به آرنج

    گفتند: «خدا به دادمان رس،
    ما را به‌رهان ازین همه رنج»

    در بُرهه‌ی حسّاسِ کنونی
    این گونه تحرّکاتِ بغرنج ؟

    دختر چه به جبر و رسمِ‌ فنّی؟
    دختر چه به الگوریتمِ شطرنج؟

    بر پُشتِ کتاب و عکسِ دختر؟!
    ای وای به دل فتاد صد غَنج

    ترسم ببُریم دستِ خود را
    با دیدنِ آن به‌جای نارنج

    برباد رَوَد ثوابِ یک عمر
    آن سینه که می‌زدیم با سنج

    تا پاک کنیم این فضاحت
    یارب برسان ردیفی از گنج

    چون جمع شد این همه مساعی
    کردند به تیغِ حذف آهنج

    ماندند سه تا پسر در آنجا
    بِزْدوده شد آن دو دختر از پنج

    ایران تو بزن به فرقِ خود گِل
    ایرج تو بکش به صورتت خَنج

    (؟)

    آخرین ویرایش: جمعه 28 شهریور 1399 03:36 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  راه پنچرگیری!

    یکی لاستیک ماشینش پنچر شد. رفت سراغ اگزوز و شروع کردن به فوت کردن!!! 

    بعد دوستش به او گفت :تا فردا هم فوت کنی لاستیکت باد نمی شود!

    او پرسید : چرا؟
    پاسخ داد: چون شیشه سمت راست راننده پایین است!!!!!

    آخرین ویرایش: جمعه 28 شهریور 1399 08:53 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 470 ... 13 14 15 16 17 18 19 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات