منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • علت تجرّد!

    گفتم:چرا زن نمی گیری؟
    گفت: همین که زن نمی گیرم و یکی دیگه رو بدبخت نمی کنم نشون میده آدم خوبیم.

    من که قانع شدم. شما را نمی دانم!

    ******************

    کدام بیشتر می کشند؟


    این کرونا چقدر احمقه واقعا !
    فکر می کنه با روزی 150 تا کشته می تونه ما رو بترسونه!

    آخه بی شعور !پراید سالی 70 هزار نفر از ما رو می کشه بازم میریم ثبت نام می کنیم و تو صف می استیم !!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  بنی آدم ابزار یکدیگرند!!

    بنی آدم ابزار یکدیگرند
    گهی پیچ و مهره گهی واشرند
    یکی تازیانه یکی نیش مار
    یکی قفل زندان،یکی چوب دار

    یکی دیگران را کند نردبان
    یکی می کشد بار نامردمان
    یکی اره شد،نان مردم بُرَد
    یکی تیغ شد خون مردم خورَد

    یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل
    یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل
    یکی چون قلم خون دل می خورد
    یکی خنجر است و شکم می درد

    خلاصه پر از نفرت و کین و اندوه و آز
    نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز

    چو عضوی به درد آورد روزگار
    دگر عضوها پا گذارند فرار!

    آخرین ویرایش: شنبه 3 آبان 1399 09:12 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  نشانۀ شجاعت!

    می گویند روزی یک سرباز مغول در بیابانی پنج نفر بومی ساده دل را یافت. می خواست آنان را بکشد، ولی اسلحه نداشت. دور آنان خطّی کشید و گفت:

    هیچ کدام حق ندارید پا روی این خط بگذارید،تا من به شهر بروم و اسلحه بیاورم و شماها را بکشم!

    وقتی سرباز مغول رفت،یکی از این پنج نفر به دیگران گفت: 

    من پدری از این سرباز درآوردم که خودش هم نخواهد فهمید!

    پرسیدند: چه کار کردی؟

    گفت: چند بار پایم را روی خط گذاشتم!!

    آخرین ویرایش: جمعه 2 آبان 1399 04:07 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  هزارپا

    ماشین میزنه به جعفر پاش قطع میشه.

    قاضی براش ۱۰۰میلیون دیـّه می بُره.

    صاحب ماشین میگه:  مگه من میلیاردرم؟
    جعفر  میگه:   فکر کردی من هزار پام؟

    --------------------------------

    خانه یا خیابان؟!

    بابام داشت از تو ماشین اشغال مینداخت توی خیابون. داداشم گفت: 

    بابا نریز، تلویزیون میگه خیابون هم خونه ماست!
     تا رسیدیم خونه بابام اول سیم‌ تلویزیون رو درآورد.بعد پتو و بالش داداشم رو انداخت

     توی کوچه و گفت: حالا برو توی خونتون بخواب!


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ماجرای عمه‌سکینه، احمدی‌نژاد و روحانی


    یه عمه سکینه‌ای بود که  یه شوهری داشت به اسم مراد که خیلی خیلی بداخلاق بود. فحش می داد، معتاد بود، دست بزن هم داشت. خلاصه بگم  عمه سکینه که سه تا فرزند قد و نیم قد داشت، گفت می خوام از مراد طلاق بگیرم. مراد هم گفت بچه ها رو جای مهرت بردار برو.  

     عمه سکینه طلاقشو گرفت و بعد چندسال شوهر کرد به مش رجب.از شانس بد، مش رجب هم شوهر خوبی برای عمه سکینه نبود. خلاصه بگم اونم هر روز با عمه سکینه دعوا و مرافعه داشتن.
     
    عمه سکینه هم برای این که لج مش رجب رو در بیاره موقع دعوا مرافعه از خوبی های شوهر قبلی اش( مراد) می گفت: 

    اگه مراد دست بزن داشت حداقل خرجی می داد اما تو چی؟ مراد حداقل یه قیافه ای داشت تو چی؟ مرادلااقل موقعی که نشئه بود به ما محبت می کرد تو چی و ..... 

    با گفتن این حرفا عمه سکینه هم خودشو خالی می کرد هم  لج مش رجب رو در می آورد.

    اما جالبش اینجا بود که بعد چند سال کم کم خود عمه سکینه هم باورش شده بود که مراد آدم خوبی بوده پاک یادش رفته بود که مراد چه بلایی سرش آورده بود .کتک هایی هم که خورده بود یادش رفته بود تا جایی که بچه هاش به عمه سکینه می گفتند تو که شوهر به این خوبی داشتی چرا طلاق گرفتی که ما را هم آواره کنی؟

    کار به جایی رسیده بود که همه اونایی که مراد رو ندیده بودن فکر می کردن مراد یه شوهر ایده آلی بوده که احتمالا سکینه خانم زبونم لال زیر سرش بلند شده و عاشق مش رجب شده.
    بعدش سر ناسازگاری برداشته تا مراد طلاقش بده و بشه زن مش رجب.  

    داستان امروز ما با مملکتمون منو یاد عمه سکینه با مراد و مش رجب میندازه.
    ملت سال ۹۲ روحانی رو انتخاب کرد تا از دست احمدی نژادی‌ها راحت بشن و حالا که بعضی هامون منتقد وضع موجود هستیم یه جوری از احمدی نژاد صحبت می کنیم انگار اون موقع مردم ما تو بهشت زندگی می کردن و ما با پشت پا زدن به  مدینه فاضله ای که احمدی نژادی ها برامون ساخته بودند خودمون رو انداختیم تو بغل مش رجب.

    درنهایت این که اگر امروز بواسطه مشتی مسئولان بی مسئولیت و پشت میزنشینان بی اعتقاد و بی کفایت، گرفتار مش رجب هستیم،مراد را  هم زیادی تطهیر نکنیم. تا حالا تو ایران هر رییس‌جمهوری اومد کاری کرد ما دلمون برای رییس جمهور قبلی تنگ بشه،
    من نگران رییس جمهور بعدی ام که می خواد چیکار کنه که ما دلمون برای روحانی تنگ بشه! 

    روزنامه قانون

    آخرین ویرایش: سه شنبه 29 مهر 1399 05:32 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  جریمه!/طنز

    امروز رفتم عابر بانک ۴۵ تومن یارانه مو بگیرم.

    خودپرداز نوشت: لطفاً برای احراز هویت بدون ماسک روبه روی دوربین دستگاه بایستید.

    بعدش که عکس گرفت نوشت :

     شما به جرم نزدن ماسک ۵۰ هزار تومن جریمه شدید!
    مدرک هم داریم، حالا پنج هزار تومن بقیشو رد کن بیاد!!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  قوی ترین حیوان دنیا!

    از طرف می پرسن: قوی ترین حیوان دنیا چیه؟؟!!

     میگه: مورچه!!

     می پرسن: چرا؟

    میگه :یه بار رفت توی سوراخ پریز. اومدم با میخ درش بیارم. همچین لگدے زد ڪه پرت شدم توی توالت خونه همسایه!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • تأثیر نقطه

    داستان طنز  


    « چند مدت پیش حالم خیلی بد بود و دچار افسردگی شدیدی شدم. همه می گفتن برو پیش روانشناس و خودتو درمان کن. ولی هر جا رفتم وضع بدتر شد و روز به روز افسرده تر و نا امید تر می شدم.
    به توصیه یکی از آشنایان ، به دیدن یکی از علما رفتیم و ایشون در جواب بنده روی کاغذ نوشتن : «فقط ترکیه !!!»
    باورم نمی شد برام ترکیه رو تجویز کرده باشه ولی با ناامیدی و یاس زیاد، بار و بندیل سفر رو بستم و راهی ترکیه و استانبول و آنتالیا شدم . 

    جاتون خالی خیلی خوش گذشت. اصلا از این رو به اون رو شدم. افسردگی که رفت تازه انگار ده سال جوون تر و شاداب تر شده بودم. بعد چند روز انگار اصلا خودم نبودم. چقدر اون جا توی دلم برای این عالم بزرگوار دعا و ثنا فرستادم.
    بعد از برگشت از سفر تصمیم گرفتم برم خدمت این عالم بزرگوار، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: 

    ماشاالله خیلی روحیه ات عوض شده. می بینم که خیلی سرحال شدی.
    گفتم  : بله ، از لطف شماست و نسخه خوب شما . 

    عالم بزرگ رو به حاضرین کرد و گفت : 

    درسته. احسنت. تزکیه در دین ما خیلی سفارش شده ، مصداق روشنش همین جوون که با تزکیه نفس و خویشتن داری از پوچی و افسردگی نجات پیدا کرده.
    با شنیدن اسم تزکیه اول جا خوردم ولی بعدش خودم رو جمع و جور کردم تا کسی متوجه نشه که چه گافی دادم. خدا رو شکر کمبود یه نقطه ، اثر خوبی توی زندگی من داشته و واقعا حالم رو دگرگون کرده.  دستش درد نکنه.
    به شما هم سفارش می کنم اگر افسرده هستید فقط ترکیه،  ببخشید تزکیه !

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ترفند فریب!


    یک مهندس به دلیل نیافتن شغل یک کلینیک باز می کند با یک تابلو به این مضمون: 

    «درمان بیماری شما با پنجاه دلار. در صورت عدم موفقیت صد دلار پرداخت می شود.» 

    یک دکتر برای مسخره کردن او و کسب صد دلار به آنجا می رود و می گوید: من حس چشیدن خود را از دست داده ام. 

    مهندس به دستیار خود می گوید: از داروی شماره بیست و دو ،سه قطره. دکتر دارو را می چشد اما آن را تف می کند و می گوید این دارو نیست که گازوییل است!
    مهندس می گوید: شما درمان شدید! 

    و پنجاه دلار می گیرد.
    چند روز بعد دکتر برای انتقام بر می گردد و می گوید که حافظه اش را از دست داده است. مهندس به دستیار خود می گوید: 

    از داروی شماره بیست و دو، سه قطره.

     دکتراعتراض می کند که این داروی مربوط به چشیدن است و مهندس می گوید شما درمان شدید و پنجاه دلار می گیرد.
    به عنوان آخرین تلاش دکتر چند روز بعد مراجعه می کند و می گوید که بینایی خود را از دست داده است.
    مهندس می گوید: متاسفانه نمی توانم شما را درمان کنم، این صد دلاری را بگیرید! 

    اما دکتر اعتراض می کند که این ,یک پنجاه دلاری است. مهندس می گوید : شما درمان شدید و پنجاه دلار دیگر می گیرد.

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 24 مهر 1399 09:48 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  پایه های خرافات!

    چند سال پیش همیشه فکر می کردم شب ها کسی زیر تختم پنهان شده است. نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم.
    روانپزشک گفت: فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم.
    شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
    پرسید: چرا نیومدی؟
    گفتم :خب جلسه‌ای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم.
    پزشک با تعجب گفت: عجب! می تونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟
    گفتم: به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچ کس نمی‌تونه زیر تختت قایم بشه!
    هرچه پایه های خرافاتمان را کوتاه کنیم آرامش بیشتری پیدا خواهیم کرد!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 69 1 2 3 4 5 6 7 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات