منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 25 شهریور 1399 02:58 ب.ظ نظرات ()

     دکترای جعلی!

    طنز تلخ !

      راننده یکی از مسولان بلند پایه تعریف می کرد : 

    روزی داشتیم با ایشون به اجلاس سران می رفتیم که گفتن :

    راست میگن اوضاع مملکت خرابه !

    گفتم :چطور جناب؟

    ایشان با لحن متفکرانه ای گفت: 

    وقتی آپاراتی، بادمجون هم بفروشه، دیگه مشخصه که .....

    خیلی به خودم فشار آوردم بفهمم که چی گفته طاقت نیاوردم گفتم: 

    از کجا فهمیدید قربان؟

    ایشون با همون لحن به بیرون اشاره کردن و فرمودن:

    پشت آپارتی نوشته: باد مجانی موجود است!

     تازه فهمیدم دکترای جعلی چه به روز مملکت آورده !

    آخرین ویرایش: سه شنبه 25 شهریور 1399 02:59 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • استقبال از شخصیت ها

    ✍️صالح نیكبخت


    دوستی می گفت: در سفر یک مقام برجسته به شهری در کشوری، شبانه 4000 دست لباس محلی آن منطقه دوخته شد؟! تا هنگام استقبال و در تجمعات مورد استفاده قرار گیرد؟!

    امروز صحبت های اردوغان با فردی در حین بازدید از یک مرکز تجاری را دوست بسیار عزیزی از ترکیه برایم فرستاد، ظاهرا این نوع رفتار، در همه کشورها مشابه است؟!

    ترجمه مطلب:

    رجب طیب اردوغان و همسرش امینه اردوغان هنگام افتتاح یک مرکز بزرگ تجاری، وارد بخش فروش گوشت آن مرکز می شوند. اردوغان که بخش مذکور را بسیار تمیز و مرتب دیده بود؛ با محافظین خود به سمت غرفه قصابی رفته، شروع به صحبت با قصّاب می کند.

    رئیس جمهور: گوشت های گاو و گوسفند بد نیستند، کارها چطور پیش میره؟
    قصّاب: در مجموع خوب بود، اما امروز حتّی یک کیلو هم نتونستم، بفروشم!

    رئیس جمهور: چرا؟
    قصّاب: چون شما از اینجا بازدید داشتید، از ورود مشتری به بازار ممانعت بعمل آمد.

    رئیس جمهور: در آن صورت من می خرم! 4 کیلو گوشت می تونی به من بدهی!
    قصاب: نه، نمی تونم، بفروشم!

    رئیس جمهور: برای چی نمی فروشی؟!
    قصّاب: گفتند؛ شما می آیید، تمام چاقوهای ما را جمع کردند!

    رئیس جمهور: چاقو هم نباشه؛ می شه. این تکّه گوشت رو به من بده!
    قصاب: باز هم نمی تونم، بفروشم!

    رئیس جمهور: دوباره چی شد؟ چرا نمی فروشی؟!
    قصّاب: چون که من قصّاب نیستم! یک سرباز وظیفه از بخش امنیت پلیس ام!

    رئیس جمهور با عصبانیت می گوید: برو فرمانده ات رو صدا کن!
    قصّاب: اونه ها اون جاست، تو غرفه ماهی فروشی داره ماهی می فروشه!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  سر خر!

    رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ می‌رفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ می‌بندند . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁن ها ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ می‌کند. ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ می زند ، ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ نیستند. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ می کند ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ می‌شود.

    ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ می گوید : «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ می‌دانی ﮐﻪ ﻣﻦ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ می‌خورم.»

    وقتی مرد ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ می کند ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩه ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ می ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ می ریزد ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎن می خندند.

    ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ می گوید: 

    «ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.»
    «سر خر» كه می‌گویند حكایتش این است.

    آخرین ویرایش: یکشنبه 23 شهریور 1399 06:19 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • شان تو همینه؟!


    گداهه جلومو گرفت گفت: داداش، داری هزارتومن به من کمک کنی؟ 

    گفتم: پسر، تو جوونی ،چار ستون بدنت سالمه، واقعاً شان تو همینه که واسه هزارتومن به هر کس و ناکسی رو بزنی؟
    گفت: راست میگی، دمت گرم. داداش، داری پنج هزار تومن به من کمک کنی؟



    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 18 شهریور 1399 09:51 ق.ظ نظرات ()

    وعدۀ سر خرمن!!


    عضو كمسیون امنیت مجلس:

    از نفوذمان در جهان اسلام برای تحریم كره جنوبی استفاده می كنیم!!

    طرف به ملّانصرالدّین گفت: کی بدهی منو می‌دی؟ 

    گفت :دارم می‌رم بیابون تخم خار پیدا کنم .همون جا می کارم. سال دیگه سر می زنم، پشم گوسفند گیر کنه بهش، پشم رو می فروشم، به قیمت خوب بخرن، بدهی رو میدم. 

    طرف خندید. 

    ملا گفت: بخند! منم پولم نقد می شد!


    سهند ایرانمهر
    @Sahamnewsorg

    آخرین ویرایش: جمعه 21 شهریور 1399 04:55 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 18 شهریور 1399 05:34 ق.ظ نظرات ()

     خبر خوب و خبر بد!

    ﺳﻪ نفر ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﯾﮏ ﯾﺨﭽﺎل رو ﺑﺒﺮﻥ ﻃﺒﻘﻪ دوازدهم .

    ﺗﻮی ﻃﺒﻘﻪ یازدهم ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻮﻧﺪﻩ.

    ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮمی گرﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ:
     ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺑﺪ! حالا شما می خواهید اول به خبر خوب عمل کنید یا خبر بد؟

    میگن: اول خبر خوب رو بگو بهش عمل کنیم بعد خبر بد را.
    میگه :
    ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ این که : یک ﻃﺒﻘ
    ۀ دیگه ﻣﻮﻧﺪﻩ.پس بگیرید یخچال رو تا ببریم بالا!

    وقتی به طبقۀ دوازدهم می رسن،میگن حالا خبر بد رو بگو!
    میگه ﺧﺒﺮ ﺑﺪ این که : ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﻭﻣدیم!



    آخرین ویرایش: سه شنبه 18 شهریور 1399 05:35 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  کی اسیر کیه؟

    ابوعامر سرباز عراقی توی جبهه بی سیم میزنه میگه :

    من دو هزار تا ایرانی را دستیگر کرده ام، زود بیایید.
    میگن:خودت بیارشون!
    میگه:نه شما بیایین. اینا نمیذارن من بیام!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  راز پیشرفت سویس

    از پادشاه سویس پرسیدند: مملکت داری را از که آموختید که شدید سرآمد جهانیان؟
    گفت : از ایرانیان، هر کاری آنان کردند ما نکردیم!

     (کتاب مدارس ابتدایی سوئیس)


    شروع سال تحصیلی مبارک باد

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  هدف از خواستگاری!

    پسره رفته خواستگاری. رفتن تو اتاق با هم حرف بزنند، دختره با عشوه میگه:
    من قصد ازدواج ندارم!

    پسره هم کم نیاورد و گفت :منم همین طور! فقط اومدم خونه تون موز بخورم!

    آخرین ویرایش: شنبه 15 شهریور 1399 06:09 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 13 شهریور 1399 06:02 ق.ظ نظرات ()

     قدرت استدلال

    دو نفر دربارۀ موضوعی عقیدتی با یکدیگر بحث می کردند. سرانجام نفر اول بر نفر دوم پیروز شد و نفر دوم تسلیم  نظریات اولی شد.پس از پایان بحث، دومی به اولی گفت:

    واقعاً قدرت استدلال شما تحسین برانگیز است.من نتوانستم تسلیم  حقّانیّت نظر شما نشوم.

    اولی مغرور شد و گفت: این که چیزی نیست.  این جوی آب را می بینی که  آب جاری در آن از بلندی به سوی سرازیری جریان دارد؟ من به چهل دلیل می توانم به شما ثابت کنم که آب از پایین به سوی بالا جریان دارد!

    دومی نگاهی به جوی آب کرد و گفت: من اشتباه کردم که نظر شما را پذیرفتم. زیرا وقتی شما با قدرت استدلال می توانی یک  امر بدیهی را وارونه جلوه دهی،از کجا معلوم که در بحث عقیدتی نیز با قدرت استدلال خود یک امر واهی را به عنوان یک امر بدیهی به من تلقین نکرده باشی!!

    #شفیعی_مطهر

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 69 ... 4 5 6 7 8 9 10 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات