در جریان پخش بازیهای فوتبال لیگ قهرمانان اروپا از تلویزیون، یک اتفاق غیرمنتظره که در لحظات کوتاهی از تلویزیون نمایان شد، از انظار به دور نماند و به سرعت حاشیه ساز شد. در توضیحات پیش از پخش بازی تیم بارسلونا و آ اس رم و زمانی که جاودانی مجری این برنامه از سوابق بازی دو تیم سخن میگفت، مشخص شد که لوگوی باشگاه آ اس رم سانسور شده است.
در میانه این لوگو، نقاشی یک گرگ است که به تولههایش شیر میدهد، محو شده است؛ اتفاقی که برای نخستین بار رخ میداد و به همین دلیل به شدت مورد توجه قرار گرفت. این تصویر اشاره به اسطوره رموس و رمولوس پایهگذاران شهر رم دارد که در کودکی از پستان گرگ شیر خورده بودند و مشخصاً تصویر خاص و محرکی را نیز شامل نمیشد اما ظاهراً ناظر تلویزیون در آن ساعت تشخیص داده که احتیاط شرط عقل است و دستور محو لوگو را صادر کرده و چنین حاشیهای را رقم زده است.
این اتفاق پس از انعکاس در شبکههای اجتماعی و رسانههای داخلی، در رسانههای بین المللی نیز انعکاس یافت و در نهایت حساب باشگاه آ اس رم در توییتر در چندین توییت نسبت به این اتفاق عجیب واکنش نشان داد و سپس بسیاری از رسانههای دنیا نسبت به پوشش اصل ماجرا و ابعادی که یافته در قالب گزارشهایی پرداختند. این اتفاق با واکنشهای بعدی در رسانههای داخلی مواجه شد که تعبیر آبروریزی را برای تبعات سانسور سینه گرگ در لوگوی تیم رم به کار بردند و خواستار برخورد جدی با مسئول صادرکننده دستور این سانسور شدند.
بسیاری از کاربران در توئیتر و شبکههای دیگر، کاریکاتورهایی از گرگ ماده سانسور شده منتشر کردند و برخی رسانهها نیز دامنه این کاریکاتورها را گستراندند، تا آنجا که اکنون شاید بتوان با حجم این کاریکاتورها و شوخیها یک کتاب جیبی منتشر کرد! بخشی از این شوخیها به تصویرسازی و ارائه نسخه جایگزین به مسئول سانسور بود و بخشی دیگر بر استانداردهای چندگانه در زمینه اعمال ممیزی بود؛ استانداردهای چندگانهای که منشاء آن برای عموم مردم مشخص نیست.
این استانداردهای چندگانه به گونهای است که گاهی یک فیلم سینمایی در مقطعی با ممیزی زیاد به نمایش درمیآید اما چندی بعدی با ممیزی کمتر به نمایش درمیآید و البته وضعیت بالعکس نیز رقم خورده است. اتفاق عجیبتر در این زمینه نمایش یک فیلم با ممیزیهای متفاوت در دو شبکه مختلف است که بر عدم وجود استانداردهای چندگانه تاکید دارد، چرا که در غیر این صورت نباید چند نسخه از یک فیلم در شبکههای مختلف تلویزیون پخش شود.
پشت پرده این حواشی را باید در نوع اعمال ممیزی توسط ناظران پخش جستجو کرد. ناظران پخش چهرههای معتمدی هستند که به عنوان چشم مدیران شبکههای تلویزیون وظیفه نظارت بر محتوا را دارند و طبیعتاً حسب وظیفهشان میکوشند محتوایی روی آنتن نروند که آنها را زیرسوال ببرد. آنچه مسلم است این ناظران پخش متکی بر دستورالعملهای کلی و همچنین سوابق به ویژه سابقه موارد حاشیهساز، حساسیتها را به زعم خود شناسایی و به عنوان اصلاحیه به برنامه ساز برای اعمال ممیزی ارائه میدهند.
بخشی از این اصلاحیهها مرتبط با مسائل اقتصادی نظیر عدم نمایش لوگوی برندهای تجاری است، بخش دیگر به مسائل فرهنگی نظیر پوشش بازیگران یا دیالوگهای نامتعارف بازمیگردد و بخش دیگر به مسائل دیگر نظیر ملاحظات سیاسی، امنیتی و... بازمیگردد. این بار سنگین ممیزی مشخصاً بر روی دوش ناظر پخش است، چراکه هیچ دستورالعمل مشخص و جامعی برای اعمال ممیزی در صداوسیما وجود ندارد و همین مسئله تشخیص ناظر پخش را که حکم سلیقه نیز دارد، در مقام دستورالعمل قرار میدهد.
در چنین شرایطی ناظر پخش میتواند به دلخواه خود خواستار حذف یک سکانس شود و از برنامه ساز کاری بر نمیآید اما اگر دستورالعمل یا آیین نامه دقیقی درباره سانسور وجود داشت که تمام خطوط قرمز به تشریح و با جزئیات در آن ذکر شده بود، حواشی نظیر سانسور سینه گرگ در لوگوی آ اس رم رخ نمیداد. در صورت وجود آیین نامه اگر ناظر پخش خواستار سانسور لوگو میشد، برنامه ساز یا تهیه کننده با استناد به آیین نامه ممیزی، از این کار استنکاف میورزید و بلافاصله اعتراض خود را نسبت به درخواست خلاف قانون ناظر پخش به مقامات بالاتر اعلام میکرد.
با این حال در شرایطی که قانون مشخصی در این زمینه وجود ندارد و با وجود این عمر طولانی صداوسیما، تعمداً یک آیین نامه برای چنین امر حیاتی توسط این دستگاه عریض و طویل تدوین نشده، عدم رقم خوردن چنین حواشی اتفاق عجیبی نیست. تعیین نکردن شفاف این خطوط قرمز باعث شده هر برنامه سازی پس از تولید برنامهاش نسبت به سانسور اثرش انتقاد کند. آیا وقت آن نرسیده مسئولان امر در تلویزیون شجاعت لازم را برای تدوین اصول ممیزی در تلویزیون به خرج دهند و تکلیف برنامه ساز و ناظر پخش را مشخص کنند؟
مربوط به دسته : طنز و چیستان , پندها و نصایح ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : سانسور لوگوی باشگاه فوتبال آ.اس.رم ایتالیا ,
چند روزی پاریس بود و الان هم تو هواپیما نشسته بود و راهی تورنتو بود.
این توالت لعنتی هم که همش اشغاله، اگه ایران ایر بود، حتما حاج آقا با عصبانیت داد می زد: «قیچی کنید، مردم تو صفند».
وضعش خراب بود و به خودش می پیچید.
خانم مهمانداری که داشت از نزدیکش رد می شد، متوجه وضعیت اضطراری و اورژانسی حاج آقا شد. گفت:
«اشکالی ندارد اگر از توالت خانم ها استفاده کنید، به شرطی که قول بدید دست به دگمه هایی که تو توالت هست، نزنید.»
حاج آقا که به توصیه پسرانش کلاس انگلیسی رفته بود، کمی انگلیسی هم می دانست ، منظور مهماندار را فهمید.
تو
توالت نشسته بود که متوجه دگمه ها شد. دگمه ها با حروف لاتین علامت گذاری
شده بودند: «وی. وی» ، «وی.ای»، «پی.پی» و یک دگمه قرمز که رویش نوشته بود:
«ای.تی»
حاج آقا که سبک شده بود، حس کنجکاویش تحریک شده پیش خودش گفت: «کی متوجه میشه من به دگمه ها دست زدم؟»
با
احتیاط رو دگمه «وی وی» فشار داد. ناگهان آب ملایم ولرمی باسنش را نوازش
داد. حاج آقا که داشت حال می کرد گفت: «چه احساس لذت بخشی. این همه هواپیما
سوار شدم تو هیچ توالت مردانه ای چنین چیز خوبی ندیدم. حقشه به توالت
مردانه بگیم مستراح».
بعد
رو دگمه «وی ای» فشار داد. جریان آب ولرم قطع شد و به جایش هوا یا باد
ملایم و نیمه گرمی شروع به وزیدن کرد و باسنش را خشک کرد. چه لذتی، حاج آقا
اگه دستش بود ساعت ها حاضر بود تو توالت بشینه.
بعدش
حاج آقا دگمه «پی پی» را فشار داد. یه چیزی شبیه همانی که خانم ها با آن
صورتشون را پودر مالی می کنند، شروع کرد به پودر مالی باسن حاج آقا و عطر
خوب و خوشی هم توی فضای توالت پیچید.
حاج آقا که حسابی کیفور شده بود، پیش خودش گفت:
«چه احساس شیرینی. اما این توالت خانم ها هم عجب چیز محشریه ها. این که
توالت نیست. اتاقی پر از احساس و عشق و محبته. برگشتم ایران حتما تو ویلای
مرزن آباد میدم درست کنند.»
لبخند
رضایت بخشی بر لبانش نشست و چشمانش را بست و بوی خوش پودر را با نفس عمیق
بالا کشید. لحظه ای کوتاه یاد آن سال های خیلی خیلی دور افتاد. حدود بیست،
سی سال پیش که تو هوای سرد زمستانی مجبور بود آفتابه را بر داره و بره آن
طرف باغ از چاه آب برداره و بعد گوشه دیگر باغ بره توالت. توالت که نه،
همان مستراح. حاج آقا چشم ها را باز کرد و این افکار و خاطرات ناجور را که
می خواستند کیفش را کور کنند، از خودش دور کرد.
پودر مالی که قطع شد، حاج آقا به دگمه قرمز «ای تی» خیره شد و گفت: «هرچه بادا باد» و انگشتش را گذاشت رو دگمه و فشار داد .. !!!!
چشمانش
سیاه شد و دیگه چیزی نفهمید. بعدا که تو بیمارستان تورنتو به هوش آمد و
چشمانش را باز کرد، اولین چیزی که دید لبخند ملیح یک خانم پرستار بود. با
انگلیسی دست و پا شکسته پرسید: چه اتفاقی افتاده؟ خانم پرستار گفت:
دگمه آخری را که فشار دادید، دگمه ای است که به طور اتوماتیك نوار بهداشتی خانم ها را بر می داره!!!
بعد یک کیسه نایلونی کوچکی که چیزی شبیه به یک تکه سوسیس تویش بود، را نشان داد و گفت:
مربوط به دسته : دوستان , طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
سلام بچه ها
یه تست هوشی ساده اما پیچیده!؟
آماده اید؟
خوب هواستون و جمع کنید ها !
.
.
.
.
.
.
.
.
5 = 1
25 = 2
125
= 3
625 = 4
5 = ؟
.
.برای مشاهده جواب پائین بروید...
ولی قبل از آن که جواب را ببینید، دوباره فکر
کنید …
.
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : تست هوش تیر ماه ,
منفی جمله ی “من دارم میرم” چی میشه ؟
من دارم نمیرم !
من ندارم میرم !
نه من دارم میرم !!!
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مربوط به دسته : طنز و چیستان , پندها و نصایح , دل نوشته ها , داستان ها ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : شما راست میگی ,
یه نفر توی یه اطاق زندانی هست تنهای تنها
4 تا قرص بهش میدن دوتا از قرص ها اسمش میا هست دوتا از قرص ها هم اسمش دیا
قراره فردا آزاد بشه و باید دوتا قرص متفاوت بخوره یکی میا و یکی هم دیا
اگه دوتا میا و یا دوتا دیا بخوره میمیره
اگر هم از هر کدوم یکی نخوره میمیره
باید چی کار کنه تا بتونه فردا زنده بمونه تا آزاد بشه ؟
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
پیرمرده دم عابر کارتشو داده به من
میگه موجودی بگیر برام
براش گرفتم ، میگم ۵ هزار تومنه پدر جان
گفت خاک بر اون سرت کنن با این موجودی گرفتنت و رفت
بخند جلو خودتو نگیرررررر
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
دوتا دوقلو بودن برادر اولی به دومی در حال عصبانیت میگه
اهای کجا بودی مامانم منو دوبار حموم کرد........
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
یک نصیحت از دکتر " نیلجسیژوکستانیفیک"
.
.
.
.
.
.
دکتر "نیلجسیژوکستانیفیک" میگه:
وقتی اینقدر تنبلی که اسم منو نمیخونی،عمرا نصیحتت کنم!!!
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
1.الان توی اینترنتی
2.الآن توی وبلاگ باحالی هستی(اعتماد به نفسو داشته باش)
3.یک انسان هستی
4.الآن داری پست منو میخونی
5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی "ژ"
7.الآن داری امتحان میکنی
8.الان خندت گرفت
9.اصلا ندیدی که عدد6رو جا انداختم
10.الان چک کردی ببینی واقعا عد6رو جا انداختم یانه!
11.الان باز خندیدی
12.نمیدونی که من یه عدد رو چند بار نوشتم
13.الان چک کردی ببینی کدومه
14.پیداش نکردی وداری فحشم میدی
15.ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم
چون منظورم عدد1بود که تا الان8بار نوشتم...
(نگین که واقعیت نداش...)
درست بود دیگه
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
راستی تا حالا شده
برا استاد هایی که دیر میاین کلاس میذارن میگن بیرون !
اینقدر زرنگ بازی در بیارید
مربوط به دسته : طنز و چیستان , عکس و بدون شرح ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
سوییچ ماشین برای خانمها فقط برای باز و بسته کردن در خودرو استفاده میشه
مربوط به دسته : طنز و چیستان , بیشتر بدانیم از دورو ورمون ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
دیده بودیم همه چیو تکون بدن نه اینو !
واقعا جالبه یه چیزه نادره اصلا !
دیدم دوغو تکون بدن
آب میوه تکون بدن ندیده بودم آّب معدنی اونم بزرگ اونم بدون اینکه یخ توش باشه تکونش بدن
مربوط به دسته : عجیب و عجیب تر , طنز و چیستان , دل نوشته ها ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
حکایت دعوا بر سر( خال) از زمان خواجه حافظ شیرازی آغاز گردید و تا زمان معاصر ما کشیده شد ! داستان با بیتی از اشعار حافظ شروع گردید . سپس صایب تبریزی در سالهایی بعد بگونه ای انتقادی و با الگو برداری از اصل شعر حافظ را محکوم به اشتباهش کرد و نهایتا شهریار پاسخی برای صایب تبریزی سرود
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صایب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
ادامه را بخوانید…
از همه دوستانی که همکاری میکنند ممنونم.. فقط لطف کنید اشعار قویتری بزارید ….
ضمنا از گذاشتن اشعار توهین آمیز به هم خود داری کنید .. در جواب هم شعر بگید ولی توهین نکنید.
متاسفانه چند موردی مشاهده شد که حذف کردم..
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صایب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
ادامه مطالب و جوابیه های دیگر…
شهریار:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صایب که می بخشد سرو دست و تن و پا را
سرو دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بهر ترک شیرازی که برده جمله دلها را
ادامه دارد ...برگرفته از
مربوط به دسته : طنز و چیستان , شعر و سروده ها ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را ,
واسه بازیکن فوروارد ، شکلک در بیارید ، خندش میگیره توپو میزنه تو اوت...
مربوط به دسته : عکس و بدون شرح , طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : فنون فوتبال - دروازه بان ... (عکس) ,
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی
دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی
همان رودخانه.
هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟
اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم
شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به
جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.
و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره.
اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه
آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که
این بار گفتم آره.
نکته اخلاقی:
هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده!!!!!!!!!!!
مربوط به دسته : طنز و چیستان , داستان ها ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : علت دروغ آقایان ,
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !
می میرم برایت : عاشقتم !
می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟
... مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟
نمردیم و ... : بالاخره اتفاق افتاد !
مردیم تا ... : صبرمان تمام شد !
مرده : بی حال !
مردنی : نحیف و لاغر !
مردم : خسته شدم!
من بمیرم ؟ : راست می گی؟
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
یک روز یه ترکه
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
یه روز یه رشتیه..
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد
یه روز یه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد
یه روز یه قزوینی یه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد
یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه
مربوط به دسته : داستان ها , دل نوشته ها , پندها و نصایح , طنز و چیستان , بیشتر بدانیم از دورو ورمون ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : این یک جک نیست... , یه روز یه ترکه , جک , جک ترکی , جک رشتی , جک قزوینی , جک اصفهانی , جک لری , جک شیرازی , جک آبادانی ,
نرم افزار رایگان
دانلود ارسال اس ام اس رایگان با شماره دلخواه شما
کارکرد در کلیه ویندوز ها
گیرنده باید ایرانسل باشه فقط
همه مزاحمت ها از لحاظ شرعی و قانونی پای خودتونه
شماره ها به صورت زیر وارد شود
98935656568
989354444
در صورت خشنودیتون یک فاتحه برای پدر بنده بخوانید حسش نبود صلوات بفرستید
یا علی
به ادامه مطلب سر بزنید
مربوط به دسته : خدمات ما به شما (آموزش ها) , بیشتر بدانیم از دورو ورمون , محصولات ما (فروشگاه) , پیام کوتاه - اس ام اس , معرفی وبگاه دوستان , کدهای جاوا و موزیک , عکس و بدون شرح , سلامت و پزشکی , شعر و سروده ها , عجیب و عجیب تر , موبایل و کامپیوتر , فایل های صوتی , طنز و چیستان , پندها و نصایح , دل نوشته ها , داستان ها , دانلودها , دوستان , ترفندها , مذهبی , 123 ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : ارسال اس ام اس رایگان با شماره دلخواه شما بدون افتادن شماره شما به هر جا دوست دارید اس ام اس ارسال کنید , ارسال اس ام اس رایگان با شماره دلخواه شما , hs hl hs vhd'hk , sms free , اس ام اس رایگان , free sms sender hamrahe aval , free sms sender irancell , free sms sender script , free sms sender text , free sms sender ایرانسل , آموزش ارسال اس ام اس رایگان تحت وب , ارسال اریگان مسیج به مشترکین ایرانسل , ارسال اس ام اس رایگان تحت وب چیست؟ , ارسال پیامک رایگان به ایرانسل , اسکریپت ارسال اس ام اس رایگان تحت وب , خبر ارسال اس ام اس رایگان تحت وب , سایت free sms sender , نرم افزار free sms sender , نرم افزار ارسال اس ام اس رایگان تحت وب , کد ارسال اس ام اس رایگان تحت وب , lki fd gh; , fd gh;l , bipelakam , منه بی پلاک , بی پلاکم , اس رایگان , فروش اس ام اس , نرم افزار اارسال اس ام اس , نرم افزار ارسال اس ام اس ,
محققان ایرانی بر این باورند که4571223687422 نفر مردم در ایران مبتلا به تنبلی هستند چون حاضر نیستند حتی این عدد راهم کامل بخوانند.تو چی؟کامل خوندی؟نخوندی؟
منبع : وب دوستم
مربوط به دسته : بیشتر بدانیم از دورو ورمون , طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
رو بازی کنید اگه تونستید از مرحله سه اون رد شید اصلا دیگه هیچ جا نظر نزارید.
>
مربوط به دسته : خدمات ما به شما (آموزش ها) , بیشتر بدانیم از دورو ورمون , محصولات ما (فروشگاه) , پیام کوتاه - اس ام اس , معرفی وبگاه دوستان , کدهای جاوا و موزیک , عکس و بدون شرح , سلامت و پزشکی , شعر و سروده ها , عجیب و عجیب تر , موبایل و کامپیوتر , فایل های صوتی , طنز و چیستان , پندها و نصایح , دل نوشته ها , داستان ها , دانلودها , دوستان , ترفندها , مذهبی , 123 ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : درخواست عاجزانه شما (مخصوصا اونایی که نظر نمیدن ) ! ,
5+3+2 = 151022
9+2+4 = 183652
8+6+3 = 482466
5+4+5 = 202541
THEN
? = 7+2+5
مربوط به دسته : طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : تست هوش ریاضی ! , تست هوش , iq ,
اگه کسی برامون جوک قومیتی گفت ، بهش زل بزنیم و نخندیم !!!!!!
نشون بدیم که یک ذره احساس مسوولیت در مورد جامعه و مردممون داریم
و البته یک ذره ....
شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد
آنقدر این مطلب را بفرستیم و
بخوانیم تا عادتهای قجری در خندیدن به
هموطن( آنكه در دیده ما جا دارد ) در ما بمیرد
و با هم یكی باشیم
مثل همیشه،
مثل زمانهای سختی و مثل زمانهای جشن و افتخار
یک روز یه ترکه اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم یه روز یه رشتیه.. اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد یه روز یه لره... اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛ ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد یه روز یه قزوینی یه... به نام علامه دهخدا ؛ از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛ حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه |
مربوط به دسته : بیشتر بدانیم از دورو ورمون , طنز و چیستان , پندها و نصایح ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : باهم میخندیم یا به هم ؟ ,
..
اصلا عدد 90 عدد عجیبیست...
...
این کار را انجام بدین ....
...
برای همه صدق می کنه
.....
دو رقم آخر سال تولدتون را جدا کنید....
....
چند سالتونه ؟ این مقدار را با مقدار قبلی جمع کنید..
..
شد 90؟
...
این در مورد همه صدق میکنه و هر 823 سال یکبار تکرار میشه!!!!!!!!
....
حالا یه کم فکر کنین...
!!!!!!
اگه هنوز باور میکنین یه کم بیشتر فکر کنین
به خصوص به هر 823 سال یکبار!!!!!
مربوط به دسته : عجیب و عجیب تر , طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : امسال سال عجیبیست..... ,
خدا را شکر می کنم که هرروزصبح با صدای ناهنجار بلندگوی میوه فروش دوره گرد بیدار می شوم این یعنی من هنوز زنده ام.
خدا را شکر می کنم که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم این یعنی او زنده و سالم در خانه است.
خدا را شکر که گاهی توان پرداخت هزینه درمان را ندارم این یعنی به یادم می آورد که اغلب اوقات سالم هستم.
خدا را شکر که رئیسم خیلی بداخلاق است. این یعنی شغل و درآمدی دارم.
خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از کمک کردن به من در کارهای خانه شاکی است، این یعنی او در خانه است و در خیابان ها پرسه نمی زند.
خدا را شکر که پرداخت شهریه دانشگاه پسرم به تعویق افتاده است این یعنی پسرم تحصیل می کند و بیکار نیست.
خدا را شکر که باید روزی چند ساعت از پدر و مادرم مراقبت کنم. این یعنی آن ها زنده اند.
خدا را شکر که باید خرید روزانه کلی راه بروم، این یعنی من توان راه رفتن دارم.
خدا را شکر که باید برای کارهای خانه صبح تا شب راه بروم این یعنی خانه ای دارم.
خدا را شکر که خرید هدایای نوروزی جیبم راخالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.
خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردن دارم این یعنی من لباسی برای پوشیدن دارم.
خدا را شکر که لباس هایم برایم تنگ شده این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی روی تخت ولو می شوم این یعنی توان سخت کار کردن دارم.
خدا را شکر که سروصدای همسایه ها مزاحم خواب ظهر من می شود این یعنی می توانم بشنوم.
خدا را شکر که باید به تنهایی وسایل پذیرایی از دوستانم را فراهم کنم این یعنی من دوستانی دارم.
خدا را شکر امروز در خیابان اتومبیلم پنچر شد و خیلی معطل شدم این یعنی من اتومبیلی دارم.
خدا را شکر که شب تا صبح از بیقراری های نوزادم، نمی توانم بخوابم این یعنی فرزندی دارم.
خدا را شکر که می توانم ریخت و پاش های همسرم و فرزاندانم را ببینم این یعنی من نابینا نیستم.
خدا را شکر دهانم از بس باید به پسرم بگویم تکالیفت را انجام بده کف می کند این یعنی لال نیستم.
خدا را شکر که من در سختی و آسانی شکرش را به جا میآورم یعنی من خدایی دارم و تنها نیستم.
كتاب خدا را شكر می كنم- زهره زاهدی
مربوط به دسته : پندها و نصایح , طنز و چیستان ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : خدا را شکر... ,
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!
مربوط به دسته : طنز و چیستان , داستان ها ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش! , امان از این داستانای من ,
نبوغ ایرانی!
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیت خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیت خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت:
چطور است که شما سه نفری با یک بلیت مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت:
صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه
سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی
ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور
کنترل قطار آمد و بلیت ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیت،
لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیت آمد بیرون، مامور قطار آن
بلیت را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به
این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد
از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را
انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی
به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیت خریدند، اما در کمال تعجب
دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیتی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید:
چطور می خواهید بدون بلیت سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت:
صبر کن تا نشانت بدهیم.
سه
آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و
سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها . قطار حرکت کرد. چند لحظه
بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت
آمریکایی ها و گفت: بلیت ، لطفا !!!
مربوط به دسته : طنز و چیستان , داستان ها ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
مطالب مرتبط در : نبوغ ایرانی !! / طنز ,
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری
مربوط به دسته : خدمات ما به شما (آموزش ها) , بیشتر بدانیم از دورو ورمون , محصولات ما (فروشگاه) , پیام کوتاه - اس ام اس , کدهای جاوا و موزیک , معرفی وبگاه دوستان , عکس و بدون شرح , فایل های صوتی , شعر و سروده ها , موبایل و کامپیوتر , طنز و چیستان , عجیب و عجیب تر , پندها و نصایح , دل نوشته ها , داستان ها , دانلودها , دوستان , ترفندها , مذهبی , سلامت و پزشکی ,
ارسال به 100 درجه کلوب دات کام
:: قفل اکسل به 3 روش قفل کامل اکسل ، قفل شیت اکسل و قفل ویرایش اکسل lock excel
:: سلام بشمار
:: تولدت مبارک
:: خرید با قیمت مناسب
:: درد اینجاست
:: دلــــــــــــم
:: ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ دقت کن!
:: س
:: حسین ،... جنس غمش فرق میکند
:: شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) تسلیت باد
:: سالروز ازدواج بهترین های عالم هستی
:: تغییر پوشه نصب وردپرس مثل آب خوردن!
:: شهادت امام محمد تقی (ع) تسلیت باد
:: این ۳۰ داستان کوتاه زیبا میتواند احساسات شما را متحول کند و شما را به فکر بیاندازد.
:: حل مشکل عدم ورود به شبکه داخلی هنگام زدن نام کاربری و پسورد اکتیو دایرکتوری
:: حذف اجبار پسورد کامپلکس سرور 2016 Remove Password Complexity
:: پینگ تایم چیست ping
:: سانسور لوگوی باشگاه فوتبال آ.اس.رم ایتالیا
:: فقط سکوت می کنم ....