روزی پیدا می شوی،من مطمئنم
جمعه بیست و هفتم تیر 1393 01:28 ق.ظمدت ها بود که به ایران نیامده بود،خودش می گفت خیلی چیزها عوض شده.هرگز ندیده بودمش و فقط از روی نوشته هایش می شناختمش.نوشته هایی که خواندنش مثل مزه مزه کردن چای شمال می ماند و عطرشان تا مدت ها توی ذهن آدم خانه می کند،لطیف می نویسد.از حرف هایی که مخاطبانش می زنند پیداست که همه می توانند با نوشته هایش همگام شوند.انگار که خود آدم دارد گفته هایش را تجربه می کند.
وقتی که دیدمش تازه متوجه شدم که مثل نوشته هایش لطیف است و مهربان،با لبخندی آرام و بی نهایت دوست داشتنی.دو-سه ساعتی بیشتر با هم نبودیم و حالا افسوس می خورم که کاش زودتر خودم را به جمعشان می رساندم.
پرسیسکی وراچ؛کاراکتری که به پایان رسید اما خالق این کاراکتر هرگز به پایان نخواهد رسید.خالقی که شروعش در چنین روزی بوده است...
تولدت مبارک بابک عزیز و دوست داشتنی
+ برایت آرزوی خوابی آرام،رویایی شیرین،و بیدارشدنی شادمانه دارم
وقتی که دیدمش تازه متوجه شدم که مثل نوشته هایش لطیف است و مهربان،با لبخندی آرام و بی نهایت دوست داشتنی.دو-سه ساعتی بیشتر با هم نبودیم و حالا افسوس می خورم که کاش زودتر خودم را به جمعشان می رساندم.
پرسیسکی وراچ؛کاراکتری که به پایان رسید اما خالق این کاراکتر هرگز به پایان نخواهد رسید.خالقی که شروعش در چنین روزی بوده است...
تولدت مبارک بابک عزیز و دوست داشتنی
+ برایت آرزوی خوابی آرام،رویایی شیرین،و بیدارشدنی شادمانه دارم
نوشته شده توسط: طاها | آخرین ویرایش:جمعه بیست و هفتم تیر 1393 | نظرات()