نقطه،سر خط
جمعه نوزدهم تیر 1394 02:56 ق.ظبعد از سال ها به سرم زد تا مداد سیاهی را دستم بگیرم و شروع کنم به کشیدن،عکس روی مجله بهانه ی خوبی بود برای طراحی.یک کاغذ آ چهار و پاک کن و اتاق کوچک گرم و نمور من در خانه ی پدری.به گمانم شهریور هشتاد و نه بود،هنوز تهران محل زندگیم نشده بود و در حال و هوای نتایج کنکور ارشد بودم و عدم قبولی.طراحی چهره ی معصوم دختر بچه ی روی مجله چند ساعتی من را از دنیا و متعلقاتش بیرون کرد.
امشب بعد از مدت ها عکسی از آن طراحی را دیدم و فلش بک زدم به گذشته،به خاطره ای که شیرین است و مثل نقطه پایان جمله پایانی بود بر مداد و پاک کن و کاغذ آ چهار،نمی دانم آن موقع به فکر سر خط بودم یا نه؟! اما تا همین لحظه خبری از سر خط نیست.شاید روزی باز هم توی همان اتاق نمور به فکر افتادم که چند ساعتی قید دنیا را بزنم!
امشب بعد از مدت ها عکسی از آن طراحی را دیدم و فلش بک زدم به گذشته،به خاطره ای که شیرین است و مثل نقطه پایان جمله پایانی بود بر مداد و پاک کن و کاغذ آ چهار،نمی دانم آن موقع به فکر سر خط بودم یا نه؟! اما تا همین لحظه خبری از سر خط نیست.شاید روزی باز هم توی همان اتاق نمور به فکر افتادم که چند ساعتی قید دنیا را بزنم!
نوشته شده توسط: طاها | آخرین ویرایش:جمعه نوزدهم تیر 1394 | نظرات()