امام حسن(ع) امام دوم شیعیان در سال چهلم هجرى پس از شهادت امام على(ع) به خلافت رسید.[۱] دوره کوتاه مدت خلافت آن حضرت، همچون دوره خلافت امام على (علیه السلام) آکنده از فعالیت ستون پنجم دشمن است، که با فعالیتشان مانع از پیروزى قاطع امام على(علیه السلام) در برابر معاویه ستمگر شدند.
دوره خلافت امام حسن(علیه السلام)، دورهاى بود که فعالیت منافقان، خیانت کاران و جاسوسان در آن به حد اعلاى خود رسیده بود.
از طرفی معاویه به مقابله با امام حسن(علیه السلام) برخواسته بود و از سوى دیگر، در پى جنگهاى سه گانه امام على(علیه السلام) و به شهادت رساندن بیشترین یاران با وفاى اهل البیت(علیه السلام) در غارات مانند مالک اشتر و محمد بن ابى بکر و افراد دیگر اوضاع براى سپاه اسلام بسیار دشوار شده بود.
با وجود تمام این شرائط، امام حسن(علیه السلام) تصمیم نهایى برای جنگ با معاویه را در سخنرانى خود در مسجد کوفه اعلام نمود. اما مردم کوفه آنقدر در رفتن به جنگ سستى نمودند، تا اینکه عدى بن حاتم که پیرمردى بود به پا خواست و جملاتى به کوفیان گفت و به تنهایى و به اطاعت از فراخوان امام عازم (پادگان) نخیله شد و به دنبال او عده اى به ناچار از قبیله طى و دیگر قبایل به راه افتادند.[۲]
امام پس از فراخوان نبرد بر علیه شامیان، متوجه جاسوسانى از سوى معاویه در کوفه و بصره شد، که پس از شناسایی این دو نفر دستور قتل آنان را صادر کرد و به دنبال آن در نامهاى به معاویه این چنین نوشت: گویا خواهان جنگ هستى، بزودى آن را دیدار خواهى کرد پس چشم به راه باش...[۳]
اما برنامه معاویه به طور دیگرى طراحى شده بود. گرچه در ظاهر او نیز سپاهى فراهم ساخته و به سوى کوفه حرکت کرده بود.
نقشه معاویه آن بود که حضرت را مخفیانه به قتل برساند و بدون دردسر به هدف شوم خود برسد، به همین منظور چهار نفر تروریست منافق به نامهاى، عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و حجر بن الحارث و شبث ربعى را اغوا کرد و جداگانه به این کار مامور کرد. امام حسن(علیه السلام) خیلى زود از این توطئه آگاه شد و در زیر لباسهایش زره پوشید.
یکى از منافقین، امام را در موقع نماز هدف قرار داد نتوانست کارى از پیش ببرد چون زره از نفوذ تیر در بدن امام جلوگیرى نمود.[۴] طرح دیگر معاویه استفاده از شگردى بود که در صفین او را به پیروزى رساند. به همین منظور سعى کامل کرد تا در میان یاران امام و سپاهیانش نفوذ کند.
یاران خائن
یاران امام در پیروزى بدون دردسر معاویه نقش اساسى را ایفاء کردند. در این میان عملکرد یکى از کسانى که امام حسن (علیه السلام) به او اطمینان کامل نموده و فرماندهی سپاهش را به او واگذار کرده بود از دیگران به مراتب پررنگتر است. او کسى جز عبیدالله بن عباس نبود.
عبیدالله بن عباس فرمانده لشگر امام حسن (علیه السلام) نتوانست در برابر پیشنهادهای معاویه مقاومت کند و به راحتى فریب خورد و با عده ای زیادى از زیردستان خود در حدود هشت هزار نفر شبانه به اردوگاه معاویه پیوست و سپاهیان امام را بدون فرمانده رها کرد.[۵] این درحالى بود که در دوره امام على (علیه السلام) فرستاده معاویه به مکه دو فرزند خردسال عبیدالله بن عباس را سر بریده بود.[۶] انتظار آن بود که عبیدالله نه به خاطر امام بلکه به خاطر دو فرزندى که معاویه از او کشته بود به معاویه نپیوندد، ولى دنیا طبى او تمام خاطرات تلخش را نیز به فراموشى سپرد.
صبحگاه وقتى سپاه امام براى نماز حاضر شدند، عبیدالله بن عباس غایب بود. ناچار شخص دومى که از سوى امام(علیه السلام) به عنوان جانشین عبیدالله منصوب شده بود و قیس بن سعد بن عباده انصارى نام داشت، فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و نماز جماعت را به جا آورد. وسوسههاى معاویه در خصوص قیس سازگار نشد. ولی معاویه که به مقصود نهایى خود نرسیده بود با شایعه سازى توسط جاسوسان خود در میان سپاه قیس باعث سردرگمى و کلافگى آنان شد.[۷]
با فرار عبیدالله ابن عباس و دیگر فرماندهان سپاه امام حسن(علیه السلام) شرایط بسیار نامطلوبى پدید آمد، امام(علیه السلام) که براى جمع آوری سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام این کار نشد، بلکه عده ای از سپاهیانش بر او شوریدند و به خیمه اش ریخته به غارت پرداختند، آنان حتى سجاده زیرپاى حضرت را ربودند و عبدالرحمن ازدى رداى آن حضرت را از دوشش کشید، حضرت بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شده و در ساباط به راه افتاد.
همینکه به جاى تاریکى که مظلم ساباط خواندهاند رسید نااگاه یکى از خوارج به نام جراح بن سنان پیش آمد، لگام اسب حضرت را گرفت و گفت حسن تو نیز همانند پدرت کافر شدى و خنجرى مسموم به ران مبارک حضرت زد که تا استخوان شکافته شد. [۸] این ضربت به طوری سهمگین بود که حضرت بسیار رنجور و بیمار گشت.[۹]
بالاخره همان عواملى که امام على (علیه السلام) و سپاهش را در مقابل معاویه متوقف ساخت دوباره کارساز شد و صلح را بر امام حسن(علیه السلام) تحمیل ساخت. گرچه امام مقاومت زیادى کرد، ولى آن حضرت موقعى تن به صلح داد که یارانش از پیرامونش متفرق شدند و او را تنها گذارند.[۱۰]
امام حسن(علیه السلام) پس انجام صلح با معاویه، حکومت کوفه را رها نموده و در مدینه پیامبر رحل اقامت افکند. با این حال معاویه آن حضرت را به حال خود رها نکرد و با تمام توان او را با جاسوسان و عمال خود زیر نظر گرفت و در نهایت با اغواى یکى از زنان آن حضرت بنام جعده، زهر به آن حضرت خورانید و دردانه زهراى اطهر را در بیست هشتم صفر به شهادت رساند.[۱۱]
منابع:
[۱] - محمد بن نعمان شیخ مفید، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، علمیه اسلامى، ج۲، ص ۵
[۲] -ابى الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، کاظم المظفر،قم، دارالکتاب، چاپ دوم، ص ۳۹
[۳] - شیخ مفید، همان
[۴] - مجلس، محمد باقر؛ بحارالانوار بیروت ، الوفا، چاپ دوم ۱۴۰۳ ،ج۴۴ ،ص۳۳
[۵] - همان ،ص۵۱ و یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب؛ تاریخ یعقوبى، محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى فرهنگى، چاپ هشتم، ۱۳۷۸، ج۲، ص۱۴۱
[۶] - یعقوبى، همان، ج۲، ص۱۰۷
[۷] - ابوالفداء اسماعیل بن عمره بن کثیردمشقى، البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷، ج۸، ص۱۵
[۸] - شیخ مفید، همان، ص۸ و ابوجعفر محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالثراث۱۳۷۸، ج۵ ص۱۹۵
[۹] - یعقوبى، همان، ص۱۴۲
[۱۰] - طبرى ، همان
[۱۱] -شیخ مفید، همان، ص۱۲
منبع: مجمع جهانی شیعه شناسی
رجا نیوز
شیخ صدوق در کتاب شریف کمال الدین 7 حدیث از امام رضا علیه السلام درباره امام مهدی (عج) نقل نموده است. موضوع این احادیث : اشاره به مخفی بودن ولادت حضرت حجت علیه السلام،غایب بودن حضرت (عج)، سایه نداشتن حضرت (عج)، برپایی عدالت بعد از ظهور، روشن شدن زمین به نور حضرت در زمان ظهور، ندای منادی که مردم را اجابت دعوت آن بزرگوار می خواند، طولانی بودن عمر حضرت (عج) و سیمای جوان ایشان،قدرت فوق العاده امام مهدی (عج)، برپایی عدل و داد پس از ظلم و جوری که بر مردم رفته.
یکی از احادیثی که امام رضا علیه السلام درباره امام عصر (عج) فرموده اند با این مضمون است:«پدر و مادرم فدای او باد. همنام جدّم و شبیه من و شبیه موسی عمران است و بر او گریبان و طوق های نورانی است که از شعاع نور قدس پرتو گرفته است و هنگام فقدان «ماء معین» بسیاری از زنان و مردان مؤمن، دلسوخته و متأسف و اندوهناک خواهند بود، گویا آنها را در ناامیدترین حالتشان می بینم که ندا می شوند به ندایی که از دور همانگونه شنیده می شود که از نزدیک :او رحمتی بر مؤمنان و عذابی بر کافران است.(1)
1-کمال الدین و تمام النعمه باب35 صص 69-58
با سلام خدمت شما بزرگواران مدتی است که یک مسئله ذهن این حقیر را درگیر کرده است وآنهم تعدادی از دوستان رزمنده خانواده های معظم شهدا وغیره از شهدا واسارت ورنج هایی که در دوران اسارت وشهادت وحتی دوران مفقود الاثری خاطراتی بس ژرف وبزرگ دارند که ممکن است خیلی از نسلی که با این گونه مسائل بیگانه هستند را دگرگون کنند ولی متاسفانه وقتی با آنها صحبت می کنید حرف از ریا شدن ،لوث شدن ومطرح شدن می کنند وبه گمان خود فکر می کنند با مسکوت گذاشتن این مسئله مهم به شهدایشان بیشتر خدمت کرده اند، میلیونها سایت غربی کوچکترین مسئله را آنچنان بزرگ می کنند واز مسئله مذکور چنان سنبل سازی می کنند که انگار فقط اینها بهترین هستند هنگام ورود مسئولین به کشور های دیگر از جمله روسیه اولین کاری که انجام می شود به دیدار سنبل جنگ جهانی فلان میروند که این جنگ ها خساراتی را به مردم زد ولی کشور ها برای آنها ارزش هستند ،ولی در کشور ما رادمردانی به حق حسین وار وعباس گونه تحت ولایت فقیه از ناموس این کشور دفاع کردند ولی متاسفانه به آنها جفا می شود چرا از نماز شب های شهدا گفته نمی شود چرا از شهدای گمنام گفته نمی شود که خود اینجانب از شهید گمنام شهرمان حاجت گرفتم پرا این مردان آسمانی به فراموشی سپرده می شوند ،شهید کمالی را بدون سر آوردند به مولایش اقتدا کرده بود ،شهید مهدی ناطری به سان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس به شهادت رسید ،چرا کسی حرف از شهید چکشیان خراسانی نمی زند همان شهیدی که هروقت از جبهه بر می گشت با لباس رزم به مسجد قائم می رفت وسجده طولانی انجام میداد ووقتی بلند می شد صورت قرمز وبه پهنای صورت اشک ،اگر اغراق نباشد با همان اشک می توانست وضو بگیرد ،نسل جوان نما حرف از کورش میزند کورش شاید بد نبود ولی باور کنید شهدای ما چیزی ازکورش کم ندارند هیچ حتی سرور او هستند باور کنید اگر منظومه ای از خاطرات این رادمردان به کورش بدهند در مقابل این شهدا تعظیم خواهند کرد مگر رهبر فرزانه نگفتند رایانه وفضای مجازی وسایبری که الان در اختیار شماست اگر بتوانید اینها را یاد بگیریدمیتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنهارانمی شناسیدبرسانید این فرصت فوق العاده ای است مبادا این فرصت ضایع شود اگر ضایع شود خدای متعال از من وشما روز قیامت سوال خواهد کرد 20/7/1391،پس بنویسید واز کسی هراسی به دل راه ندهید که خدا با شماست.التماس دعا
فهیمه در کنار غلامرضا(نفر اول از چپ)
«نامههای فهیمه» مجموعهای از نامهها و یادداشتهای مرحومه فهیمه بابائیانپور است که برای همسرش غلامرضا صادق زاده نوشته و همچنین همسرش نیز پاسخ هایی به او داده است.
فهیمه بابائیانپور، پس از شهادت غلامرضا با برادرش علیرضا ازدواج کرد و تا زمان فوتش با او بود. فهیمه به علیرضا نیز 18 نامه نوشت که تعدادی از آن نیز در این کتاب آمده است.
شهید غلامرضا صادق زاده
کتاب «نامههای فهیمه» که به کوشش علیرضا کمری در چهار بخش سرآغاز نامه، یادداشتها، نامهها و ضمیمهها گردآوری شده، بیست و یک بار به چاپ رسیده و هنوز هم از فروش خوبی در بین آثار انتشارات سوره مهر برخوردار است.
قریب به بیست و پنج سال پیش (سال 68) مادر فهیمه بابائیانپور تعدادی از این نامهها را برای چاپ به روزنامه جمهوری اسلامی ارسال کرد که علیرضا کمری اولین بار از طریق علی عظمائیان با نامهها آشنا شده و مصمم به گردآوری و چاپ این کتاب شد. این نامهها از 3 تا 24 بهمن 68 در شش شماره در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید.
چاپ اول کتاب در ابتدای دهه هفتاد صورت گرفت و مورد توجه خوانندگان قرار گرفت.
طرح روی جلد چاپ های ابتدایی کتاب
فهمیه بابائیانپور در فروردین ١٣٤٣ به دنیا آمد و در هفتم فروردین ١٣٦٧ در حادثهای ناگهانی درگذشت.
شهید غلامرضا صادق زاده هم که مشغول پاکسازی مین های به جا مانده در خرمشهر پس از آزادسازی این شهر بود، بر اثر انفجار این مین ها به شهادت رسید. غلامرضا پس از عملیات بیت المقدس و در اواخر خردادماه 61 برای آخرین بار به تهران آمد و فهیمه به خاطر خوابی که در همان روزها دیده بود، اطمینان داشت که پس از این همسرش را نخواهد دید.
پس از انفجار، تنها چیزی که در میان پیکر متلاشی غلامرضا به چشم می خورد، حلقه ازدواجش بود که رویش نوشته شده بود: تنها ره سعادت/ ایمان، جهاد، شهادت...
فهیمه در محل شهادت غلامرضا
فهیمه بر سر پیکر پاره پاره همسرش حاضر شد در حالی که پیراهن سفید پوشیده بود و فریاد می زد: ای همسر شهیدم، شهادتت مبارک... و در مراسم ختم نیز گفت: این ختم نیست که آغاز است؛ آغاز راهی که همسزم آن را پیمود...
فهیمه تا یک سال سفید پوشید و تاکید داشت که اگر غلامرضا به مرگ طبیعی رفته بود باید عزاداری می کرد. او حتی با غلامرضا خداحافظی هم نکرد.
فهیمه در کنار پیکر غلامرضا با پیراهن سپید
فهیمه در چهلمین روز شهادت غلامرضا نمایشگاهی از عکس های او برپا کرد تا سیر زندگی همسرش را به همه نشان دهد. او همچنین بر سر مزار غلامرضا بر ادامه راه همسرش تاکید کرد.
از شهید غلامرضا نیز یادداشت هایی برجامانده است که بعدها در قالب چند کتاب از جمله «یادداشت های سوسنگرد» به چاپ رسید.
غلامرضا بر ازدواج مجدد فهیمه بعد از شهادتش تصریح کرده بود و به همین خاطر بود که به پیشنهاد ازدواج علیرضا(برادر غلامرضا) جواب مثبت داد.
دریا در کنار فهیمه
با اینکه پسر دیگری از خانواده صادق زاده با نام عبدالرضا به جبهه رفته و مفقودالاثر شده بود اما باز هم فهیمه به رفتن همسرش علیرضا به جبهه تاکیدداشت و او را به این کار ترغیب می کرد.
فهیمه در آخرین روز زندگی اش به زیارت حضرت معصومه (س) رفت و در آنجا بر اثر حادثهای جانسوز به دیار حق شتافت.
مزار فهیمه بابائیان پور در بهشت زهرای تهران / قطعه 55-ردیف 4-شماره 16
کتاب «نامههای فهیمه» پر است از کلمات و عبارت هایی که خواننده را از فضای اطراف جدا کرده و به عمقی عاشقانه و عارفانه می برد. تداوم احساسات فهیمه با غلامرضا و علیرضا در طول زندگی اش، نشان می دهد که او، این جملات و عبارات را از اعماق قلب و احساسات رقیقی استخراج کرده که منشأیی خدایی دارد.
در کتاب «نامههای فهیمه» وصیت نامهای از فهیمه نیز به چاپ رسیده که او در سن نوزده سالگی نوشته است. همچنین تعدادی از دستنوشته ها کلیشه شده و چند فریم عکس نیز به انتهای کتاب ضمیمه شده است.
«نامههای فهیمه» را می شود از کتابفروشیهای سوره مهر (حوزه هنری) یا کتابفروشیهای معتبر تهیه کرد. نمایشگاه کتاب تهران(10 تا 20 اردیبهشت) هم فرصت خوبی است برای خرید این کتاب.
طرح جلد جدید کتاب
خواندن این کتاب را به زوج های جوان توصیه کرده و امیدواریم راه پر ستاره غلامرضاها و فهیمهها، مسیر حرکت جوانان را بیش از پیش روشن کند.