علت دفن پیکر مطهر امام حسن عسکری علیه السلام در اتاق خانه خودشان

امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ فرزند امام علی النقی (هادی) یازدهمین پیشوا و رهبر شیعیان در مدینه متولد شد و در سنین کودکی به خاطر وضع پیش آمده برای پدر گرامیشان که مجبور بودند در سامراء زندگی کنند، لذا همراه پدر به این شهر آمدند و تا آخر عمر شریفشان در این دیار زندگی کردند تا اینکه در سال 260 هجری قمری روز جمعه 8 ربیع الاول در اثر سمّی که از طرف خلیفه المعتمد به آن حضرت خورانده شده بود بعد از چند روز بیماری به شهادت رسیدند. زمانی که خبر شهادت آن حضرت در شهر منتشر شد ناله مردم بلند شد و بازار و مغازه ها تعطیل شد. بزرگان شهر اعم از حکومتی و غیر حکومتی، قضاة، امراء و وکلاء و نویسندگان و سایر مردم در تشییع جنازه آن حضرت شرکت کردند و بعد از آنکه نماز بر پیکر مطهر آن حضرت خوانده شد در خانه ای که پیکر پدرشان مدفون شده بود دفن کردند.[1]

و این امر که حضرت در خانه خود دفن شده از مسلمات تاریخ است. اما اینکه چرا امام را در قبرستان مسلمین دفن نکردند، باید گفت که انبیاء و ائمه و صلحاء در همه وقت سعی داشتند در ملکی که متعلق به خودشان است و کسی را داعیه تملک بر آن نیست زندگی کنند و بعد از مرگشان نیز در چنین مکانی مدفون گردند. چنانچه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در خانه خودش مدفون است و همان طور که از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز نقل شده است بیشتر پیامبران در خانه های خود مدفون هستند.[2]

به عنوان نمونه می توان به مدفن اسماعیل ذبیح الله اشاره کرد که درکنار کعبه در حجره اسماعیل (خانه اسماعیل) می باشد.

علاوه بر این در میان عرب رسم بر این بود که بزرگان قوم را در خانه ای در کنار هم دفن می کردند یعنی در جائی که اجدادشان در آن نقطه دفن شده بودند و این امر در مورد ائمه ای که در بقیع مدفون هستند صادق است چرا که محل دفن ائمه بقیع ابتداء منزل عقیل بن ابی طالب بود لذا ما شاهدیم که مادر امام علی ـ علیه السلام ـ عباس عموی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و چهار امام بزرگوار و...همگی در نقطه ای نزدیک هم مدفون هستند و اگر امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ نیز در مدینه رحلت می کردند قطعا در این نقطه مدفون می شدند.

از آنجا که امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ دور از موطن اصلی خود بودند لذا قطعا وصیت و یا سفارش کرده بودند که در کنار پدر بزرگوار شان مدفون گردند.

در فقه اسلامی هم آمده است که مستحب است انسان مقبره ای داشته باشد که مالکیت آن از آن خودش باشد تا در آن دفن شود و هم چنین اقرباء و خاندانش در آن دفن گردند.[3]

علاوه بر آنچه نقل شد باید به این نکته نیز اشاره نمود که در بیت یا خانه دفن کردن در آن عصر و زمان مرسوم و معهود بوده و اکثر بزرگان در خانه هایشان دفن می شدند.[4]

 با توجه به مطالب ذکر شده معلوم می شود که چرا امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ و یا سایر ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ را در خانه های خودشان دفن کردند که به صورت خلاصه بیان می شود:

1. اینکه انبیاء و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ و صلحاء دوست داشتند در محلی که رحلت می کردند دفن شوند.

2. در جامعه عرب رسم بر این بود که بزرگان قوم را در خانه های خود درکنار هم دفن می کردند.

3. مستحب است که انسان برای خود و خاندانش مقبره ای مشخص داشته باشد.

4. چنانچه ائمه پیشین هم چه در بقیع و چه در کاظمین و سامراء از این روش استفاده کردند و در خانه و ملک شخصی خود مدفون شدند تا در آینده افراد مغرض نسبت به محل دفن آن حضرات ادعایی نداشته باشند.

[1]. شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه آل البیت، 1413ق، ج2، ص336 و شوشتری، نور الله، احقاق الحق، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1409ق، ج29، ص61.

[2]. صالحی شامی، محمد، سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق،ج10، ص483.

[3]. شیخ طوسی، المبسوط، تهران، حیدری، 1387ق، ج1، ص188.

[4]. مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، بی جا، بی تا، ج6، ص159.

+نوشته شده در یکشنبه 29 آذر 1394ساعت08:35 ب.ظتوسط محمد احمدزاده | نظرات ()
برف پاییزی در حرم امام رئوف علیه السلام

+نوشته شده در جمعه 20 آذر 1394ساعت07:01 ب.ظتوسط محمد احمدزاده | نظرات ()
ماجرای طلب حلالیت پیامبر(ص) از مردم به روایت رهبرانقلاب

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای در آستانه سالروز رحلت پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه وآله، بخشی از متن و فیلم بیانات حضرت آیت الله خامنه ای را در نماز جمعه تهران در 28 اردیبهشت ماه 1380 منتشر کرد.

رهبر معظم انقلاب در این سخنان به نقل ماجرای طلب حلالیت پیامبر صلوات الله علیه وآله از مردم در مسجد می پردازند.

متن بیانات رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است:

در مثل چنین روزهایی - روز بیست وهشتم صفر - این نور آسمانی، این انسان والا و این پدر مهربان از میان مردم رفت و آنها را غمگین و داغدار کرد. روز رحلت پیغمبر و قبل از آن، روزهای بیماری آن حضرت، روزهای سختی برای مدینه بود؛ به ویژه با آن خصوصیاتی که اندکی قبل از رحلت پیغمبر پیش آمد. پیغمبر به مسجد آمد و روی منبر نشست و فرمود: هر کس به گردن من حقّی دارد، آن حق را از من بگیرد.

مردم شروع به گریه کردند و گفتند یا رسول الله! ما به گردن تو حق داشته باشیم؟! فرمود رسوایی پیش خدا سخت تر از رسوایی پیش شماست؛ اگر به گردن من حقّی دارید، اگر از من طلبی دارید، بیایید و بگیرید تا به روز قیامت نیفتد.

ببینید چه اخلاقی! کیست که دارد این حرف را میزند؟ آن انسان والایی که جبرئیل به مصاحبت با او افتخار میکند؛ اما درعین حال با مردم شوخی نمیکند؛ جدّی میگوید تا مبادا در جایی به وسیله او، ندانسته حقّی از کسی ضایع شده باشد. پیغمبر این مطلب را دو بار، سه بار تکرار کرد. البته در تاریخ ماجراهایی را آورده اند که من خیلی نمیدانم کدامش و چقدرش دقیق است؛ اما آن مطلبی که غالباً نقل کرده اند، این است که یک نفر بلند شد و عرض کرد: یا رسول الله! من به گردن تو حقّی دارم.

تو یک وقت با ناقه از پهلوی من عبور میکردی؛ من هم سوار بودم، تو هم سوار بودی. ناقه من نزدیک تو آمد و تو با عصا، هی کردی؛ ولی عصا به شکم من خورد و من این را از تو طلبکارم! پیغمبر پیرهنش را بالا زد و گفت همین حالا بیا قصاص کن؛ نگذار به قیامت بیفتد. مردم حیرت زده نگاه میکردند و میگفتند آیا این مرد واقعاً میخواهد قصاص کند؟ آیا دلش خواهد آمد؟ دیدند پیغمبر کسی را فرستاد تا از خانه، همان چوبدستی را بیاورند. بعد فرمود: بیا بگیر و با همین چوب به شکم من بزن. آن مرد جلو آمد. مردم، همه مبهوت، متحیّر و شرمنده از این که نکند این مرد بخواهد این کار را بکند؛ اما یک وقت دیدند او روی پای پیغمبر افتاد و بنا کرد شکم پیغمبر را بوسیدن. گفت: یا رسول الله! من با مسّ بدن تو خودم را از آتش دوزخ نجات میدهم! (امالی شیخ صدوق، 506)

پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، به عزّت و جلالت، برترین درودها و الطاف و تفضّلات خود را، امروز تا ابد بر روح مطهّر پیغمبر عزیز ما بفرست. پروردگارا ! او را از اسلام و مسلمین و از بشریّت جزای خیر عنایت کن؛ ما را امّت او قرار بده؛ ما را رونده راه و صراط مستقیم او قرار بده؛ جامعه ما را شبیه جامعه او کن؛ همّت پیروی از او را به همه ما عنایت کن.

+نوشته شده در چهارشنبه 18 آذر 1394ساعت10:39 ب.ظتوسط محمد احمدزاده | نظرات ()
چرایی جلوگیری دشمنان از دفن پیکر مطهر امام حسن(ع) کنار جدشان پیامبر(ص)

یكی از امامان معصوم و نوه ی بزرگ پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ حضرت امام حسن مجتبی است كه مورد ظلم بنی امیه و دیگر دشمنان واقع شده و با زهر كینه به شهادت رسیده و بعد از شهادت نیز، جنازه مطهر آن حضرت مورد حمله و تیرباران واقع شد.[1]

این دشمنان چه كسانی بودند؟ و چرا با امام حسن مجتبی كه به گفته پیامبر سید جوانان اهل بهشت بود این گونه برخورد كردند؟ و هدفشان چه بود؟

به گفته مورخین یكی از افرادی كه در آزار و اذیت امام حسن ـ علیه السلام ـ ، چه در حال حیات و چه بعد از شهادت آن حضرت نقش مؤثری داشت، معاویه پسر ابی سفیان است. او از طرف امام حسن برای آینده ی بنی امیه  احساس خطر می‌كرد و سرانجام بادروغ و تزویر  جَعده- كه همسر امام حسن بود- را وادار کرد که  آن حضرت را به شهادت برساند.[2]

فرد دیگری كه عداوت بسیاری با امام حسن داشت و حتی در جلوگیری از دفن جنازه ی ایشان در كنار مرقد پیامبر نقش مؤثری داشت؛ مروان پسر حكم بود. همان كسی كه پیامبر او و پدرش را به خاطر كارهای خلاف و دشمنی‌هایشان نسبت به اسلام از مدینه بیرون كرده بود،و عمر و ابوبکر از رفع تبعید آنها امتناع کرده بودند اما عثمان در زمان خلافتش آنها را به شهر آورد و مروان را داماد خود كرد. مروان نسبت به خاندان پیامبر بغض و كینه ی شدیدی داشت و هیچ زمانی از آزار و اذیت اهل بیت دریغ نمی‌كرد.

چنانکه می دانید مسلمان شدن بنی امیه و آل ابی‌سفیان از روی ناچاری بودوآن‌ها زمانی مسلمان شدند كه اسلام قدرت حاكم شده بود و آنها برای حفظ جان خود اسلام آوردند.از این رو آنها هیچ وقت با خلوص نیّت مسلمان نشدند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام استفاده می‌كردند. آنها به گفته‌های پیامبر و دستورات حضرت اعتنایی نداشتند. در جریان دفن امام حسن ـ علیه السلام ـ وقتی كه ابوسعید خدری (از اصحاب پیامبر) به مروان گفت: آیا از دفن حسن در كنار جدش ممانعت می‌كنی در حالی كه رسول خدا او را سید جوانان اهل بهشت نامید؛ مروان با تمسخر به او گفت: اگر امثال تو حدیث پیامبر را روایت نمی‌كردند ضایع شده و از بین می‌رفت.[3]

با توجه به روایت می‌فهمیم كه مروان و امثال او چقدر به اسلام پای بند بودند! و حتی سعی داشتند احادیث و سفارشات پیامبر گفته نشود و مردم آنها را فراموش كنند. بنی امیه از اسلام بعنوان سپری برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌كردند.

دلیل دیگری كه در رابطه با جلوگیری مروان از دفن امام حسن ـ علیه السلام ـ گفته شده این است كه چون مروان آن زمان از حكومت مدینه عزل شده بود با این اقدام می‌خواست معاویه را از خودش راضی كند و به این وسیله، خوش خدمتی خود را به معاویه نشان دهد و دوباره به حكومت مدینه برسد و به همین خاطر بعد از اینكه از دفن امام جلوگیری كرد آنرا با آب و تاب برای معاویه گزارش كرد.[4]

فرد دیگری كه در جلوگیری از دفن امام در كنار مرقد پیامبر نقش داشت عایشه دختر ابی بكر و همسر پیامبر بود كه به تحریك مروان[5] و همچنین به خاطر عداوتی كه از امام علی ـ علیه السلام ـ و فرزندان آن حضرت داشت از دفن امام در روضه ی پیامبر جلوگیری كرد. مروان به عنوان سردمدار این فتنه  می‌گفت كه چرا عثمان باید بیرون مدینه دفن شود و حسن ـ علیه السلام ـ در كنار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ . در این میان نیز آل امیه و آل ابی‌سفیان و فرزندان عثمان با او همصدا شدند و از این كار جلوگیری كردند. عایشه نیز به فرزندان امام علی ـ علیه السلام ـ مخصوصاً به امام حسن ـ علیه السلام ـ بدبین بود و نسبت به او كینه داشت.

عایشه در جریان دفن امام حسن ـ علیه السلام ـ گفت: می‌خواهید كسی را كه من دوست ندارم به خانه ی من داخل كنید.[6] البته ادعای عایشه هم مانند ادعای سایرین بهانه بود؛ چون عایشه از خانه پیامبر سهم كمی داشت و نمی‌توانست ادعا كند كه خانه همه‌اش مال اوست اما چون از حضرت علی ـ علیه السلام ـ و فرزندان آن حضرت به خاطر وقایعی كه پیش از این جریان اتفاق افتاده بود كینه و عداوت داشت با این بهانه از دفن امام جلوگیری كرد.

هدف دیگری که مخالفین از این اقدام خود داشتند همانا دور کردن خاندان پیامبر ازایشان وجایگزینی وابستگان خود به عنوان نزدیکان پیامبر بود که البته در رسیدن به این هدف توفیق چندانی نیافتند.

 

معرفی منابع، جهت مطالعه بیشتر:

1ـ زندگانی امام حسن مجتبی، سیدهاشم رسولی محلاتی.

2ـ حیات امام حسن، باقر شریف قرشی.

3ـ علی و فرزندانش، محمدعلی خلیلی (مترجم).

4ـ حسن كیست؟ فضل الله كمپانی.

[1] . قرشی، سید علی اكبر، شخصیت امام مجتبی، چاپ میهن، 1380 هـ ، ص 372، نوبت چاپ اول.

[2] . اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، كتابفروشی صدوق، 1349، ص 65.

[3] . جعفریان، رسول، حیات فكری سیاسی امامان شیعه، قم، انتشارات انصاریان،‌چاپ پنجم، 81، ص168.

[4] . همان، ص169، به نقل از انساب الاشراف، ج3، ص65.

[5] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه وفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403 هـ ، ج44، ص157.

[6] . قائمی، علی، در مكتب كریم اهل‌بیت امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ ، انتشارات امیری، چاپ اول، 74، ص 442، و قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج1، انتشارات هجرت چاپ هشتم، 73، قم، ص440.

اندیشه قم

+نوشته شده در دوشنبه 16 آذر 1394ساعت10:54 ب.ظتوسط محمد احمدزاده | نظرات ()
اسرای غیر از خاندان اهلبیت علیهم السلام در کربلا

                                                                  یالطیف

پس از عاشورای حسینی، تعداد کمی از اهل بیت و یاران، زنده ماندند. آنان عبارت بودند از زنان و دختران و نیز کودکان که به خاطر کوچکی سن و یا بیماری و جراحت سخت، کشته نشدند، «عمر بن سعد» بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ زنان، دختران و خواهران و نیز بچه هایی را که زنده مانده بودند و امام سجاد ـ علیه السلام ـ را با خود به کوفه برد.

در میان اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ زنان و مردانی نیز بودند که به همراه آنان به اسیری برده شدند. اسیرانی که اهل کوفه بودند با ورود به شهر خود به واسطه شفاعت خویشان و قبائل در کوفه ماندند و از اسارت آزاد شدند. اما خانواده های هاشمی با همان شیوه اسارت، راهی شام گردیدند. لازم به ذکر است برخی از اسرا هم بلافاصله بعد از اسارت به دست دشمنان در کربلا به شهادت رسیدند.

اکنون به کسانی که همراه اهلبیت به اسارت برده شدند، اشاره می شود:

1. عقبه بن سمعان: عقبه، غلام رباب همسر امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که به دست «ابن سعد» دستگیر شد و سپس آزاد گردید.[1]

2. نافع بن هلال جملی: او فردی دلیر، قاری قرآن، کاتب حدیث و از یاران امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ بود و در سه جنگ مهم آن روزگار شرکت کرد. نافع پیش از شهادت مسلم، به امام حسین ملحق شد. او در روز عاشورا دوازده تن از یاران عمر سعد را به قتل رساند و سرانجام مجروح شد و بازوانش شکست. «شمر بن ذی الجوشن» با دار و دسته اش او را اسیر کرده، به میان سپاه و نزد عمر بن سعد برد. نافع بن هلال بعد از اسارت به دست «شمر بن ذی الجوشن به شهادت رسید.[2]

3. موقع بن ثمامه صیداوی: موقع، در حماسه عاشورا آسیب دید و به زمین افتاد و قبیله اش او را نجات داده و پس از انتقال به کوفه او را پنهان کردند ابن زیاد چون از این ماجرا آگاه شد کسی را در پی کشتن او فرستاد، ولی با وساطت جمعی از بنی اسد از قتل «موقع» صرف نظر کرد و سرانجام او را با غل و زنجیر به «زاره» تبعید کرد.[3]

4. سرار بن منعم بن ابی عمیر نهمی: او در حماسه کربلا مجروح و اسیر شد. عمر بن سعد، قصد کشتن او را کرد، اما قومش مانع کشتن او شدند. «سوار بن منعم» پس از گذشت شش ماه از حادثه، در گذشت.[4]

5. وهب بن وهب: او مردی مسیحی بود که به همراه مادرش، نزد امام حسین آمده و مسلمان شد و به اتفاق مادر خود، آن حضرت را در کربلا همراهی کرد. وهب روز عاشورا، سوار بر اسبی شد و در دست خود عمود خیمه ای را گرفت و به مصاف دشمن رفت و چند نفر از آنان را کشت و آن گاه به اسارت در آمد. سپاهیان دشمن او را نزد عمر بن سعد بردند. ابن سعد نیز دستور داد تا سر وهب را قطع کرده، به سوی یاران امام پرتاب نمودند.[5]

6. ام عمرو: «ام عمرو» زنی بود که به همراه شوهر و فرزندش عمرو از مکه به کاروان امام پیوست.شوهر و فرزند او در روز عاشورا به شهادت رسید و خود نیز به اسارت برده شد.[6]

7. فضه کنیز حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ : او نیز از دیگر زنانی بود که در حادثه کربلا به همراه اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ اسیر شد.[7]

8. ام وهب: در کربلا دو زن با کنیه «ام وهب» بوده است که یکی از آنها در روز عاشورا به شهادت رسید. دیگری به نقل شیخ صدوق زنی مسیحی بودکه به همراه فرزندش وهب نزد امام حسین ـ آمده، مسلمان شدند. چون فرزندش در روز عاشورا به شهادت رسید سرش را بریدند و به سمت خیمه یاران امام حسین پرتاب کردند. ام وهب سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. ام وهب آن گاه شمشیری برداشته و به سمت میدان رفت، امام به او فرمود، ام وهب! برگرد و جای خود بنشین، خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است، همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بهشت خواهید بود.[8] او نیز به احتمال قوی به اسارت برده شد.

لازم به ذکر است غیر از اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ جمع زیادی از زنان و کنیزان در کربلا بوده و به همراه اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ به اسارت برده شدند؛ همان گونه که نقل شده است، وقتی حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ وارد مجلس «عبید الله بن زیاد» شد، دستور داد کنیزان اطراف اش را بگیرند.[9] اما درکتاب های معتبر تاریخی و حدیثی نامی از آنان ذکر نشده است.

 [1] . ابی مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمد هادی یوسفی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1367 ش، ص 257.

[2] . سماوی، طاهر، ابصار العین، تحقیق، محمد جعفر طبسی، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419 ق، ص 147 ـ 150.

[3] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 136.

[4] . زنجانی، سید ابراهیم، وسیله الدارین، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی، 1403 ق، ص 153.

[5] . شیخ صدوق، امالی، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 137.

[6] . ر.ک: مقرم، مقتل الحسین، قم، مکتبه الشریف الرضی، ص 253.

[7] . سید نعمت الله حسینی، سید الشهداء، قم، عصر انقلاب، چاپ اول، 1381 ش، ج 3، ص 402.

[8] . شیخ صدوق، امالی، پیشین، ص 137.

[9] . قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، قم، هجرت، چاپ پانزدهم، 1382 ش، ج 1، ص 626.

+نوشته شده در پنجشنبه 5 آذر 1394ساعت09:25 ب.ظتوسط محمد احمدزاده | نظرات ()
آیه قرآن
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات