منوی اصلی
گاه نوشته هاى یک دانشجوى زبان
معلوم الحال
  • خوشبختی یعنی ...

    ... یه دوست خوب و ۶ ساعت دور دور توی کوه و جنگل

    ... خاموش شدن تلفن همراه و دوری از همه برای یه مدت کوتاه

    ... دوری از دغدغه هات و فراموشی این بیماری لعنتی که اسمشم آزارت میده

    ... خنده های از ته دل، نفسای عمیق، سعی برای عبور از رودخونه و ناکام موندن

    ... دور زدن دور دریاچه و یه گشت و گذار کوچولو توی بازار

    ... رفتن به جمعه بازار

    ... و آخرشم یه شام مفصل و ویژه.


    همه و همه اینا وسط امتحانات! اونم چه درسی؟ -"آواشناسی" درسی که بیشتر توی حوزه گوش و حلق و بینیه تا زبان. درسی که باعث میشه حتی بعضی وقتا حرف زدنتم یادت بره، بس که فکر می کنی این صدا چجوری تلفظ میشه !!!


    شعر:

    جمعه یعنی

    شمارش روزهای هفته ای که

    باز

    بی تو

    گذشت ...

    یعنی

    انبوه دلتنگی هایی که

    عاجز می شوم

    از شمارش شان

    در یک روز

    پ. ن.١: خوبه که گاهی رفیقتون شکست عشقی بخوره و سرش به سنگ بخوره، بعد توی اوج درموندگی بیاد بگه هستی بریم بیرون؟

    پ. ن.٢: البته با شناختی که من نسبت به این بشر دارم شک ندارم دو روز دیگه باز عاشق میشه :-D

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:03 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
  • معلوم الحال دوشنبه 14 دی 1394 09:18 ب.ظ نظرات (4)

    خدایا ...

    خیلی خستم! بریدم! توهینای آشکار و در لفافه! این مریضی لعنتی که شده تمام فکر و ذکرم! ترس از افتادن درس ها و مشروطی! رو سیاهی پیش خانوادم و استادایی که واقعا براشون ارزش قائلم ... و از همه مهمتر، فراموش کردن "تو" و امید به "رحمت و مغفرتت" ... :-(


    دیگه خسته شدم از اینهمه بدبختی و بدبیاری! یعنی میشه یه روزم این مرغ کذایی از بالای سر من رد بشه ... مرغ آمین*!


    مرغ آمین درد آلودی است کآواره بمانده،

    رفته تا آنسوی ِاین بیداد خانه

    باز گشته رغبتش دگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه

    نوبت روز گشایش را

    در پی چاره بمانده


    *: مُرغ آمین در فولکلور و فرهنگ مردم ایران، نام فرشته ای ست که مدام در پرواز است و دائماً «آمین» می‌گوید. معروف است که اگر کسی نیازی داشته باشد و آن را بیان بکند و همان دم مرغ آمین نیز از فراز سر او بگذرد، نیاز و دعاهای او برآورده می‌شود.

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:03 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
  • معلوم الحال یکشنبه 13 دی 1394 06:08 ب.ظ نظرات (4)

    این روزا اینقدر که با دیکشنری محشورم با هیچ کس دیگه ای رابطه ندارم. طوری شده که صفحه گوشیمو باز می کنم فورا میرم توی دیکشنری. اونم نه یکی، نه دوتا، سه تا !!! (وسواسم حدی داره)

    حالا اوج فاجعه اینه که اومدم یه نگاه به اخلاق بندازم که بعد از نیم ساعت خیره شدن به کتاب فهمیدم خستگی بهم غلبه کرده! چیزی هم نفهمیدم. سرمو آوردم پایین دیدم ای دل غافل دیکشنری رو باز کردم گذاشتم کنار کتاب اخلاق تا در صورت لزوم بهش مراجعه کنم. دارم دیوونه میشم! استادمون راست میگفت: ادبیات آدمو دیوونه میکنه، چون هر چی میخونی تمومی نداره!

    واقعا این ترم چی به سرم اومده؟ :-\ اون از تهمتا، این از مشکلاتی که توی فرجه ها برام پیش اومد و اینم از امتحاناتی که محض رضای خدا لای کتاب ها رو باز نکردم ببینم چی توش نوشته!

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:03 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
  • بدشانسی یعنی این که ساعت ٨ صبح پاشی بری برای امتحان و بشینی روی صندلی اما سوالای یه امتحان دیگه رو بهت بدن. دلیلشم فقط و فقط بخاطر اینه که امتحان توی سیستم آموزش ساعت ١٣ ثبت شده و توی کارت های ورود به جلسه دانشجوها ساعت ٨ !!

    علی ای حال صفحه اول از بیست سوال فکر کنم (همین فکر کنم ها و حدسیات کار دستم داده!) نوزده تاش رو درست جواب دادم. (اون یکی هم استاد از خودش داده بود!)

    صفحه دوم هم از ده تا چهار یا پنج تاش رو فکر میکنم که درست جواب دادم! :-(

    یخورده ناراحت و خستم اما ... بالاخره باید از اشتباهات درس گرفت. فرق نمیکنه چقدر گرون برات تموم بشه، ١ نمره یا ٥ ۶ نمره !!!

    Tongue-in-cheek: not serious

    :-! :خوش شانسی هم یعنی اینکه استاد سوالای ترم قبل رو به ترم یکی های ما داده اونم با جواب و امروز هم دقیقا همون سوالات رو بهشون داده! همین استاد بزرگوار دو ترم قبل با اینکه خیلی از سوالاتشون جزو مباحث تدریس شده نبود و حتی زحمت تصحیح ورقه ها رو هم به خودشون ندادن و لطف کردن دو نمره از معدل بنده کم کردن ( دو درس ۴ واحدی!) حالا اینجوری شدن استاد خوبه! خدایا این شادیا رو از ما نگیر! بعدش هم «دکتر» صداش می کنن!


    بعدا نوشت: بد شانسی مال ما بود که "خواندن متون مطبوعاتی" داشتیم که استادش یه استاد فوق العاده جیگره :-) و خوش شانسی برای ورودی های جدید (آموزش زبان و ادبیات) که "خواندن و درک مفاهیم ١" داشتن با استادی که بیشتر به فکر تجارته تا تدریس! تدریسشم تفریحیه. پشت میز میشینه از رو کتاب میخونه و معنیشو میگه. نه حضور غیابی نه چیزی

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:04 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
  • سلام

    والا مگه این فضای مجازی آدمو ول میکنه! شب یلدا میشه پست می ذارن، سال نو میاد پست می ذارن، سال کهنه میره پست میزارن، سال هخامنشی یه طرف، سال نو میلادی طرف دیگه ... الانم مطمئنم یه عده منتظرن ساعت 12 بشه پستای تبریک سال نوشون رو ول کنن کف اینستا! خلاصه هر روز باید یه رنگی بشیم. ما هم که از این پیرمردای دمده! گفتیم یخورده تریپ روشن فکری بزاریم در آستانه ایام الله عید سعید کریسمس بیایم یه تبریک بگیم. بالاخره همه تبریک میگن، ما اگه سال نو مردمان رشتمون روتبریک نگیم دبگه خیلی زشته!

    حالا یه سری سوالم برام پیش اومده؛ مثلا:

    * نمی دونم خارجیام کریسمسشون مثل ماست یا نه؟

    * یعنی اونا سفره ی هفت s دارن؟

    * سر سفرشون از دیوان شکسپیر و جان گذاشتن و هر کدوم به ناامیدی نمی روند از اون در میزنند فالی؟

    * اسکناسای خشک 100 دلاری لای دیوان کذا گذاشتن یا نه؟ این وسطم بعضیا اسکناسای نو و تانخورده 1 دلاری عهد عتیق میدن که نمیشه باهاش یه دونه پفک خرید!

    * انجیل میزارن توی سفرشون؟

    * اصلا سفره دارن؟ میدونن سفره چیه؟ :-\

    * عمو نوروزم که ندارن! یه فادر کریسمس (بابانوئل) دارن که اونم آخر شبی میاد و میره! کسی نمیبیندش. دلشون به چی خوشه؟ عمو نوروزای ما موزیکالن و میگن و میخندونن هر چند روسیاهن! اما بابانوئلای اونا چی؟


    نمی دونم چرا امشب یاد داستان No, I was not dreaming پری منصوری افتادم ...

    و در آخر اگه بخوام مثل خارجکیا تبریک سال نو بگم (ناسلامتی دانشجوی زبانم) [استیکر شکست نفسی و از این حرفا!]:

    May you have new hopes, aspirations, and resolutions for the coming new year!


    Footnote1: توجه این مطلب صرفا طنز بوده و هیچ ارزش دیگری ندارد! جان هر کی دوست دارید برداشت دیگه ای نکنید! بزارید به پای سختی های یه دانشجوی شب امتحانی :'(

    Footnote2:نمی دونم چرا ایام امتحانات همه دانشجوها شاعر میشن. لطفا refer کنید به اینستاگرام!

    Footnote3: به قول سجاد افشاریان: چاوشی "حالو ای موقه" باید آهنگ جدید شهرزادو بده بیرون؟ خب کل خوابگاهو غم گرفت. مگه می تونی بخونی؟ میای یه بار گوش میدی و بعدش هی repeat پشت repeat! یک ساعت و نیم گذشت :-!

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:04 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
  • معلوم الحال دوشنبه 7 دی 1394 11:29 ق.ظ نظرات (7)
    من کلا از امتحان خاطره ی خوشی به یاد ندارم! یعنی آخرین باری که من معدل ماکس کلاس شدم هنوز علی دایی داشت فوتبال بازی میکرد!
    توی دانشگاه هم تمام امتحاناتی که برگه ها از چپ به راست سالن توزیع شده من نصف سوال هارو بلد نبودم!
    اما استادا هم واقعا بی رحمانه امتحان میگیرن...از همین تریبون یه سلامم بکنیم خدمت اساتیدی که فکر میکنن جای امتحان باید انتقام بگیرن از دانشجو:
    "سلام مختار ثقفی"
    من کلا با واژه ی "امتحان" مشکل دارم!
    یه بار رفتم "امتحان" رانندگی، یه اتفاقاتی رخ داد که افسر گفت:پیاده شو،فقط برو تا میتونی دور شو ازم!
    یه سری هم ۲۰۰ تومن نقد تو خیابون پیدا کردم ولی برنداشتم بعد اومدم خونه مامانم گفت:"امتحان" الهی بوده! خوب کاری کردی...
    نمیدونم واقعا کی قراره امتحان رو به معنی خوب ببینم!

    خلاصه خدایا خودت از این ورطه نجاتم بده :'(
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:04 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
  • معلوم الحال یکشنبه 6 دی 1394 12:05 ق.ظ نظرات (4)
    سلام
    امروز بالاخره خبری رو که نباید می شنیدم شنیدم ... کل دنیا روی سرم خراب شد ... نمی دونم چی بگم! باز هم آزمایش الهی؟ یا ... صبر بکنم یا ...؟! با خانوادم موضوع رو بگم یا همچنان سکوت کنم ...
    امتحانات شنبه آینده شروع میشه و همچنان گرفتار مشکلات پیش اومده هستم. هیچی نخوندم و اگه دیر بجنبم ۱۰ ,واحد از ۱۸ واحد رو احتمال داره بیفتم. استادا نمره که نمیدن هیچ ... تازه فقطم نمره کم میکنن! 

    شدیدا محتاج کمکم. فکر کنم فقط خود خدا می تونه نجاتم بده و به دادم برسه ... اما کاش میتونستم برای یه لحظه صاف و ساده باهاش ارتباط برقرار کنم .. بی غل و غش !!!
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:04 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
  • معلوم الحال چهارشنبه 2 دی 1394 11:17 ق.ظ نظرات (3)
    اینم از فال حافظ شب یلدای ما که دقیقا گویای حال ما بود. حافظ اینقدر فهیم ندیده بودیم!

    یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان / دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید
    اینش سزا نبود دل حق گزار من / گر غمگسار خود سخن ناسزا شنید
    محرم اگر شدم ز سر کوی او چه شد / از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
    ساقی بیا که عشق ندا می کند بلند / کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید
    ما باده زیر خرقه نه امروز می خوریم / صد بار پیر میکده این ماجرا شنید

    پ.ن. خیلی مهم: لطفا قضیه رو عشقی و پیچیده نکنید. بعدا توضیح خواهم داد!
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:04 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
    -
    0
    نمی پسندم
    +
    0
    می پسندم
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات