سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 06:51 ب.ظ
نظرات ()
ترمای یک و دو که انتخاب خوابگاه دست خودم نبود. ترم سه و چهار هم بهم حق انتخاب اتاق ندادن چون سیستم شماره دانشجوییم رو قبول نمی کرد. الان هم رفتم برای ثبت نام خوابگاه. سیستم نمیذاره اطلاعاتم ثبت بشه. چرا؟!!! چون کاشف به عمل اومده که من یک عدد "بومی" هستم. یکی نیست بگه آخه نامردا من خونم اون سر ایرانه. چطوری بومی محسوب شدم؟ اصلا نقشه ایران رو بیارین وجب بزنین از در دانشگاه تا خونه ما، حداقلش ۸ ۹ وجب میشه. حالا همینا ترم یک برای منِ معلوم دو تا شماره دانشجویی ثبت کرده بودن. یعنی توی هر کلاس دو تا معلوم الحال وجود داشت. رفتم آموزش که آقا یکیش رو حذف کنین! مسئول آموزش میگه چرا حذف کنم؟ خوبه که! دو تا مدرک موقع فارغ التحصیلی بهت میدیم. برگشتم گفتم: «ولم بکن عاموووو
دیوونه!»

جالبیش اینجاست که طرف بومیه و فاصله خونشون تا دانشگاه نیم ساعت (به عبارتی میشه ۳۰ دقیقه خودمون) هستش بهش اتاق ۳ نفره دادن مرتب و با کلی امکانات. من از خونمون تا اینجا ۳۴ ساعته (بخاطرش شما رُندش می کنیم که بشه ۳۰ ساعت) بومی محسوب میشم و انداختنم اتاق ۱۴ نفره. اتاق نیست که! پادگانه یا ..... (سانسور شد)
فردا باز باید برم دعوا
بعدا نوشت: توی سامانه دانشجویی وضعیت من «بومی» ذکر شده. صبح علی الطلوع رفتم پیش مدیر دانشجویی! یعد از سه ساعت پیداش کردم. من رو فرستاده که وضعیتم رو درست کنم. توی سامانه وضعیتم رو ویرایش کردن. رفتم برای ثبت نام؛ سایت قطع بود. برگشتم پیش مسئول سایت. گفت به ما ربطی نداره! گفتم آخه مهلت ثبت نام تا ۳۱ مه و شنبه هم هیچ کس دانشگاه نیست (هر دو خانمی که مسئول امور خوابگاه ها هستند مرخصی گرفتند که برن پی زندگی شون). شب اومدم خوابگاه و برای چند نفر ثبت نام رو انجام دادم اما همچنان ثبت نام خودم گیر داره. این چه وضع دانشگاهه؟
** بماند که از ظهر هم یه عده از بچه ها که از وضع فرهنگی دانشگاه دل خوشی نداشتن اعتراض کردن و دو سه ساعت نشستن توی حیاط که رئیس دانشگاه بیاد. معاون آموزشی، معاون دانشجویی و مدیر دانشجویی زورشون بهشون نرسید. اما شنیدم بعدا رئیس دانشگاه اومده و یه قول هایی بهشون داده. ولی گویا شنبه هم قراره تجمع داشته باشن. اونم مقابل ساختمون بانک. اعتراض برای عوض کردن کارشناس فرهنگی (یه خانم) چون زورشون به مدیر فرهنگی نمیرسه! بماند توهین هایی که در این گیر و دار چند تا خانم به بر و بچه های سلف کرده بودن! "شماها یه مشت حمالِ بی همه چیز بیشتر نیستید" و ... ! اونم بخاطر اینکه دو ساعت بعد از اینکه غذا تموم شده رفتن برای گرفتن غذاشون. عصر همشون دمغ بودن! واقعا چرا بعضیا اینقدر بیشعورن؟! (جهت اطلاعات بیشتر ن. ک. کتاب بیشعوری اثر دکتر خاویر کرمنت)