دیشب برادرم با بچه ها بیرون رفت و وقتی پرسیدم به کجا چنین شتابان؟ در پاسخ فرمودی: مسابقات "جام رمضان" یادواره شهید فلانی توی سالن نزدیک خونه برگزار میشه با بچه ها میریم تماشا ... ما هم که دیدیم بیکاریم زدیم از خونه بیرون و عزم سالن کردیم ... چه غوغایی بود! البته چند تا بنر خیر مقدم هم بود که گویا مال فردا شبه(فینال) و پیش پیش زدن ...
اونچه که بیشتر از همه برام جالب بود حاشیه های بازی بود تا متنش
* یکی از تیم ها که اعضاش ماشالله همه توی کار قطعات جانبی بودن
 یکی قطعات یدکی اصلی پیکان و دیگری پراید و اون یکی هم قطعات و لوازم جانبی موتور ... وسط بازی بنده خدا در حال دریبله که بلند ازش سوال میپرسن: "مجتبی شمع موتور سی جی چنده؟"
 یکی قطعات یدکی اصلی پیکان و دیگری پراید و اون یکی هم قطعات و لوازم جانبی موتور ... وسط بازی بنده خدا در حال دریبله که بلند ازش سوال میپرسن: "مجتبی شمع موتور سی جی چنده؟" 
* توی تیم ها هم تا دلتون بخواد پدیده داشتن ... از مارادونا بگیر تا ...
* مورد جالب بعدی توصیه هایی با شیب ملایم برای گل شدن بود !!!
* و اینکه ملت خودشون رو به آب و آتیش میزنن و خودشون رو تو گِل میپلکونن (!) که ثابت کنن گل زدن ما بنده خدایی داشتیم که سه بار با توپ رفت توی دروازه و هر بار تکذیب می کرد گل زدن خودش رو ... گوی قرار بوده به ازای هر گل 5000 تومان ازشون بگیرن !
صحنه دوم:
مسابقه تموم شده و ما (من + برادران + یکی از بچه ها) منتظر وسیله ای بودیم برای دور دور که یکی دیگه از بچه ها با ماشین برادرش اومد و با یه ترمز خفن کنارمون سوارمون کرد و بعد از کلی حرکت نمایشی جالب (بار سرعت nتا دستی می کشیید جوری که به جایی که اون دلش برای خودش و ماشین بسوزه که رفت توی بولوار و میدون ما آخ و اوخ و وای و اینا می کردیم ... در نهایت ما به سر منزل مقصود رسیدیم ....... ادامه سرنوشت ایشون در صحنه چهارم
صحنه سوم:
ساعت 3 شب عزم منزل کردیم حالا از بخت بد نه ماشینی توی خیابون پر میزنه نه تاکسی تلفنی های شبانه روزی (؟!) بازن و در حال ارائه خدمات؛ جالبه اونایی هم که رد میشدن یه جوری نگاه می کردن که انگار دزد دیدن!
الحمدلله یکی از دوستان رو با موتور دیدیم و 5 نفره سوار موتور اوشون تا خونه طی طریق کردیم؛ فقط پاها و اعضا و جوارحمون توی هم گره خورده بود
صحنه چهارم:
صبح هم سری به مسجد محل زدیم که بدو ورود دوست صاحب ماشین (در واقع راننده گرامی!) ما رو گرفتن که تقصیر شماها بوده و ماشین یگان ویژه پلیس ماشینم رو توقیف کرده و خودم رو به انضمام ماشین بردن کلانتری محل ...
صحنه پنجم:
یکی از پارک های محل ... مبادله و معاوضه آهنگ های مجاز و غیرمجاز توسط بچه ها و تصمیم گیری مبنی برای تفریحات سالم بعد از نماز صبح جمعه

صحنه ششم:
هشت نفر موجود محیرالعقول در حال مسابقه دادندر خیابون های خلوت شهر ... و دقایقی بعد در کوه های اطراف شهر از میوه های کال و نرسیده به عنوان سلاح سرد جهت زخم و زیلی کردن هم استفاده می کردیم . منتها نمی دونم با اینکه ما کنار منبع فشنگ ها بودیم در مقابل اون عده کم (3نفر) که پشت استخر قایم شده بودن و هدف گیری شون هم ردخور نداشت ...
صحنه هفتم:
خونه ... بدن های کوفته ... خستگی ... خواااااب
پ.ن.: گویا صاحب خودرو ضبط شده کسیه که اگه شخصا بره کلانتری ماشین رو با سوئیچ تقدیمشون می کنن اما ایشون تشریف نخواهند برد فلذا پدرشون جهت اقدامات لازم قراره تشریف ببرن ... صبح ساعت 8 هم اوشون رو درب کلانتری رویت کردیم ... ایشالا ماشینه خلاص میشه چون من قول تعلیم رانندگی از ایشون گرفتم
 آخه حیفه همچین راننده ای رو از دست بدم و برم این آموزشگاه های غیرمجاز
 آخه حیفه همچین راننده ای رو از دست بدم و برم این آموزشگاه های غیرمجاز  
         
            



 
  از ترم بالایی های زبان که میپرسم میبینم روابطشون حسنه ست نمونه ش همینه همسایه هامون اما همکلاسی های ما که یکی اینوریه یکی اونوریه آخرشم هیچی ... نشد یه بار یه تصمیم درست و حسابی بگیرن! بماند از این زیرآب زنی هاشون و پشت سرهم حرف زدناشون و قر و فر و عشوه هایی که جلوی هم میان !!!
 از ترم بالایی های زبان که میپرسم میبینم روابطشون حسنه ست نمونه ش همینه همسایه هامون اما همکلاسی های ما که یکی اینوریه یکی اونوریه آخرشم هیچی ... نشد یه بار یه تصمیم درست و حسابی بگیرن! بماند از این زیرآب زنی هاشون و پشت سرهم حرف زدناشون و قر و فر و عشوه هایی که جلوی هم میان !!! هر کس به فکر خودشه و می خواد یجوری زیرآب اون یکی رو بزنه.
 هر کس به فکر خودشه و می خواد یجوری زیرآب اون یکی رو بزنه.  )
) به چیزایی هم زیر نامه نوشت و مهر و امضا کرد. اما رسیدن ما همانا و جیم شدن مسئول همانا ... نمی دونم چی شده بود که رفته بود توی شهر اما ظهر وقتی از سلف برمیگشتم دیدمش و گفتم جناب س منو آفای ج فرستاده. که گفت بله بله ... نیازی به نامه نبود از این به بعد مشکلی چیزی پیش اومد بگین خودم حلش می کنم و اون هم با یه مهر و امضای دیگه منو به مسئول شب حواله کرد که امشب برم سراغش و اتاقم رو از اون بخوام. می ترسم آخرش اونم منو بفرسته اتاقک نگهبانی ورودی دانشگاه بگه برو اونجا درساتو بخون عمویی !!!
 به چیزایی هم زیر نامه نوشت و مهر و امضا کرد. اما رسیدن ما همانا و جیم شدن مسئول همانا ... نمی دونم چی شده بود که رفته بود توی شهر اما ظهر وقتی از سلف برمیگشتم دیدمش و گفتم جناب س منو آفای ج فرستاده. که گفت بله بله ... نیازی به نامه نبود از این به بعد مشکلی چیزی پیش اومد بگین خودم حلش می کنم و اون هم با یه مهر و امضای دیگه منو به مسئول شب حواله کرد که امشب برم سراغش و اتاقم رو از اون بخوام. می ترسم آخرش اونم منو بفرسته اتاقک نگهبانی ورودی دانشگاه بگه برو اونجا درساتو بخون عمویی !!!
 
 
  و بیا و درستش کن !!!)
 و بیا و درستش کن !!!)
 ادبیات مثله یه سفره می مونه ... سفره ای که هر چی از ازش بخوری و برداری بازم تموم نمیشه؛ توی ادبیات هر کتابی ارزش یک بار خوندن رو دازه و اینکه هر فیلمی در بدترین شرایط ارزش یک بار دیدن رو داره (بحث به ساخت فیلم از روی برخی آثار ادبی هم رسیده بود) ... شماها هر چقدر هم که کتاب بخونین باز هم نمی تونین ادعا کنین که کل ادبیات انگلیس رو خوندین ... از اولین آثار مربوط به چاسر تا به امروز، آثار نویسندگان و شعرایی که به زبان انگلیسی سروده شدن و حتی همه اون آتاری که به انگلیسی ترجمه شدن ... [بحث جالبی شد که باز حال ندارم ادامه بدم چون فردا امتحان میان ترم دارم و اومدم پست بزارم] ...
 ادبیات مثله یه سفره می مونه ... سفره ای که هر چی از ازش بخوری و برداری بازم تموم نمیشه؛ توی ادبیات هر کتابی ارزش یک بار خوندن رو دازه و اینکه هر فیلمی در بدترین شرایط ارزش یک بار دیدن رو داره (بحث به ساخت فیلم از روی برخی آثار ادبی هم رسیده بود) ... شماها هر چقدر هم که کتاب بخونین باز هم نمی تونین ادعا کنین که کل ادبیات انگلیس رو خوندین ... از اولین آثار مربوط به چاسر تا به امروز، آثار نویسندگان و شعرایی که به زبان انگلیسی سروده شدن و حتی همه اون آتاری که به انگلیسی ترجمه شدن ... [بحث جالبی شد که باز حال ندارم ادامه بدم چون فردا امتحان میان ترم دارم و اومدم پست بزارم] ... ... حالا خداییش خودتون بودین در نمی رفتیم تو همچین اوضاعی که تا ظهر به من می خندیدین؟!
 ... حالا خداییش خودتون بودین در نمی رفتیم تو همچین اوضاعی که تا ظهر به من می خندیدین؟! ... سومی
 ... سومی 




