چشم هایم می شنوند
پنجشنبه دوم آذر 1391 03:37 ب.ظسر و صدای طبل های بزرگ و كوچك توجهم را به خودش
جلب كرد،یك گوشه ای در پیاده رو جایی كه مزاحم كسی نباشم ایستادم و منتظر ماندم تا
دسته ی عزاداری كه داشت كم كم نزدیك می شد را ببینم، گروه نوازنده ها و ریتم مخصوص
نوازندگیشان را دوست دارم.صدای طبل های بزرگ كم كم داشت زیر پاهایم را می لرزاند،
دسته ی بزرگ و پر ابهتی بود، انواع و اقسام پرچم ها و بیرق ها با رنگ های سیاه و
قرمزشان كه دائما توسط كودكان در آسمان غوطه ور بودند جلوه ی زیبایی را ایجاد كرده
بود.مداح با لحن محزون و به زبان تركی می
خواند:«عشق و صفا واردی شیرین سوزونده...»صدای سینه زنی منظم مثل یك ریتم ساده
ی موسیقی گوشم را نوازش می داد.بعضی ها گریه می كردند،بعضی ها چهره ی ناراحت داشتند و بعضی هم بی تفاوت
بودند.در ادامه ی سینه زنان،عده ای كه تعدادشان كمتر بود دسته زنجیر زنان را
تشكیل می دادند.كودكی كه به آرامی زنجیر كوچكش را خارج از ریتم بقیه به پشتت می
كوبید مرا به یاد كودكیم و زمانی انداخت كه در دهه های محرم آرزویم داشتن زنجیری
برای خودم بود، دوست داشتم زنجیر دسته طلایی بزرگ و سنگینی داشته باشم تا بتوانم
با ضربه های محكمی كه به پشتم می زنم ذره ای از درد شكسته شدن پشت و پناه امام(ع)
و یارانش را تجربه كنم.نا خود آگاه لبخندی بر لبانم نشست، آرام دستم را به سینه ام
می زدم و به كودكی كه زنجیر می زد خیره شده بودم.هیچوقت زنجیر نخریدم، بعضی وقت ها
آرزوهایی كه خیلی ساده هستند هم برآورده نمی شوند و جالب اینجاست كه این آرزوها به
آرامی رهسپار دور دست های ذهن آدمی می شوند و آدم خودش هم یادش نمی آید كه چنین
آرزوهایی داشته!
چند قدمی از جایی كه بودم دور نشده بودم كه صدای زیبای نی ای كه تا آن لحظه نمی دانستم توسط چه كسی نواخته می شود مرا به سمت خودش كشید، كمی جلوتر رفتم.صدا را با دقت دنبال كردم، پشت درخت تقریبا پهنی پیر مردی نابینا را دیدم كه به درخت تكیه داده و نی می نوازد، بند بند بدنم در اختیار نوای سازش بود.صدای طبل دسته عزاداری هنوز شنیده می شد.ماندم، حتا اگر نمی خواستم هم می ماندم. گوش كردم، نگاه كردم ،خوب نگاه كردم كسی را كه خودش نگاه كردن بلد نبود،نی را از لبانش جدا كرد به آرامی گفت:«السلام علیك یا ابا عبدالله»، دوباره شروع كرد به نواختن. چشم هایم را بستم، گوش كردم، نگاه نكردم، اشك ریختم ...
نوشته شده توسط: طاها | آخرین ویرایش:پنجشنبه دوم آذر 1391 | نظرات()