آغازنوشته شده توسط :...
یکشنبه 29 شهریور 1394-09:44 ب.ظ
نگاهنوشته شده توسط :...
یکشنبه 24 مرداد 1395-01:00 ق.ظ
خیره ام به موج موج مرا می برد به اوج اوج به دور دست فکر ... فکر می کنم که فکر مصدر قبیح ِ اشتباه کردن است سهم من به حکم ِ حق ... همین نگاه کردن است پس نگاه میکنم نگاه... مبارک...نوشته شده توسط :...
یکشنبه 24 مرداد 1395-12:11 ق.ظ
کجا؟؟؟نوشته شده توسط :...
شنبه 23 مرداد 1395-09:43 ق.ظ
ما کجا، عشق کجا؟ کوه کجا، کاه کجا؟ عمق تنهایی این برکه کجا، ماه کجا؟ ما که هستیم اگر خواجه غزل خوان تواست مشق رعیت به کجا، دست خط شاه کجا؟ تهمتن غافل و وقت اندک وسیمرغ به قاف... منزل بعدی این راه، به جز چاه کجا؟ بازقرآن به سر نیزه مکر است،ولی جرات بانگ "علیَََ ولی الله" کجا؟ چه کسی باز مرا داد به دستت؟ چه کسی؟ به کجا می بریم ای دل گمراه!؟کجا؟ عبدالله روا نیست...نوشته شده توسط :...
جمعه 22 مرداد 1395-03:36 ب.ظ
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست بی تا امیری مطلب رمز دار : قهرم ...نوشته شده توسط :...
جمعه 22 مرداد 1395-03:21 ب.ظ
ثری جان...نوشته شده توسط :...
پنجشنبه 21 مرداد 1395-02:40 ب.ظ
دیشب ثریا زنگ زد گفت اینجام فردا بیا بریم دانشگاه هیچی دیگه از صبح پاشدیم رفتیم دانشگاه کلی اونجا فک زدیم بعدش به زور منو برده پارک اونم ساعت 12 ظهر رسما آبپز شدیم نوشته بود محوطه مخصوص بانوان دقت کنید مخصوص اما آقایون نسبتا محترم هم اونجا تشریف داشتن ولی بسی خوش گذشت امروز کلی خل بازی درآوردیم عکسایی که روز تولدم گرفتیم رو هنوز نفرستاده عکسای امروز که دیگه هیچی... کلا ثریا بسی دوست... اگه هوا گرم نبود بازار هم میرفتیم ولی هوا بس ناجوانمردانه گرم است از گرما متنفرم لیلی نوشت: نمیدونم من خلم ؟؟؟ دوستام خلن؟؟؟ همه مون خلیم؟؟؟ فکر کنم من خلم هرکی با من میگرده اینجوری میشه رتبهنوشته شده توسط :...
چهارشنبه 20 مرداد 1395-08:10 ق.ظ
رتبه پسر همکار مامان من لیلی نوشت: فقط میتونم بگم آفرییییییییین درس خوندن تو همچون شرایطی کار حضرت فیل بود واقعا آفرین داره کارش پرسش و پاسخنوشته شده توسط :...
سه شنبه 19 مرداد 1395-08:54 ب.ظ
گفت:تا کی صبر باید؟ گفتم:چاره چیست؟ دیدم این پاسخ از آن پرسش سوالی تر شده است شاعرش رو نمبشناسم
بیکاری...نوشته شده توسط :...
دوشنبه 18 مرداد 1395-07:17 ب.ظ
از صبح انقدر این آهنگای طعم شیرین خیال از تنهایی گریه مکن گلابتون رو گوش کردم مخم هنگ کرده نمیدونم چرا اصلا نمیشه درس خوند هوا بسی گرمه نمیتونم تمرکز کنم از اول تابستون فقط چندفصل جنین خوندم اصلا حس هیچ کاری رو ندارم پس کی بیستم میشه؟؟؟؟ من میخوام برم دانشگاه لیلی نوشت: انگار من نبودم 3 ماه پیش میگفتم کی دانشگاه تموم میشه الله بنده نی راضی سالاممر ( خدا نمیتونه بنده رو راضی کنه ) مطلب رمز دار : ...نوشته شده توسط :...
دوشنبه 18 مرداد 1395-06:59 ب.ظ
آقای دکترنوشته شده توسط :...
یکشنبه 17 مرداد 1395-07:02 ب.ظ
اتفاقی تلویزیون رو روشن کردم دیدم داره سریال آقای دکتر رو پخش میکنه عاشق این سریالم خیلیییییییییییییییییییی دوسش میدارم بیمارستان چونا بود چی بود اونم دوس داشتم ولی اینو خیلی بیشتر میدوستم بااینکه از پزشکی خوشم نمیاد ولی وقتی اونا رو می بینم دلم قیلی ویلی میشه دلم میخواد زودتر برم بیمارستان کلا فیلمش خیلی خوبه مخصوصا شخصیت دکتر کیم از اون آدمایی که بسی ازشون خوشم میاد در عین مغرور و منطقی بودن کلی مهربون و احساسیه در کل فیلم خوبیه اگه پارسال ندیدین حتما امسال ببینین بعدا نوشت: فقط دونفر رو میشناسم که اینجورین
کینه ای...نوشته شده توسط :...
یکشنبه 17 مرداد 1395-03:48 ب.ظ
شب خواب خانم الف رو دیدم مدیر دبیرستانم حتی تو خواب هم باهام حرف نمیزد میخوام صد سال سیاه حرف نزنه باهام البته حقش بود و کاری که کردم فقط واکنش بود نه کنش بهش گفته بودم پا رو دمم نذاره که بد می بینه سال سوم جلو 20 نفر منو تحقیر کرد منم به خودم قول دادم تلافی کنم دوسال بعد منم تحقیرش کردم جلو 300 نفر له شد ها یعنی کارد میزدی خونش درنمیومد حقش بود تازه مامان کلی سفارش کرده بود که کاریش نداشته باشم منم بسیییی مراعات کردم ولی اگه اونروز زهرم رو بهش نمیریختم تا آخر عمر به خودم مدیون میشدم درسته مامان و آبجی کلی دعوام کردن آبجی بیشتر ولی طبق معمول پدرجان ازم دفاع کرد و دلم خنک شد این مرض کینه ای بودن بددردیه اما بعضی آدم ها به نظرم به هیچ وجه ارزش بخشیده شدن رو ندارن میدونم الآن بعضی ها کلی بهم میتوپن که تو خدا نیستی و حق اظهار نظر نداری ولی نمیتونم اجازه بدم کسی غرورم رو نشونه بره منم عین یه ابله بشینم نگاهش کنم و خانم الف جزو اون افرادی بود که هیچوقت نمیتونم بخاطر فشارهایی که بهم وارد کرد ازش بگذرم البته فکر کنم اون هم همین نظر رو راجع به من داره بس که بهم علاقه داریم خخخ لیلی نوشت: آدم بدجنسی نیستم ولی معتقدم حال یه سری آدم ازخودراضی ر و باید اساسی گرفت بعدا نوشت: قلبم به صورت وحشتناکی داره تند تند میزنه هنوزم وقتی یادش میفتم، میخوام برم خفه ش کنم شاید اگه یه روزی موقعیتش پیش بیاد این کارو بکنم
مطلب رمز دار : ...نوشته شده توسط :...
شنبه 16 مرداد 1395-05:05 ب.ظ
عمو رجبنوشته شده توسط :...
شنبه 16 مرداد 1395-04:46 ب.ظ
دو سال پیش بود فکر میکنم توی همین وبگردی ها عکسش رو دیدم دروغ چرا اولش ترسیدم ولی یکم که فکر کردم دیدم فرق این جانباز با بقیه جانبازها چیه؟؟؟ چهره ی کسی که جونش رو گرفته کف دستش برای دفاع از وطن و ناموسش رفته کریه تره یا اونایی که ...( سیاسی شد پاک کردم ) با پول یه ملت فرار کردن؟؟؟ کدوم یکی؟؟؟؟ اونموقع دلم به حال عمو رجب سوخت ولی حالا که فکر میکنم می بینم باید دلم به حال خودمون بسوزه عمو رجب و امثالهم راهشون رو پیدا کردن اما ماها داریم کورمال کورمال توی این زمونه تاریک راه میریم و معلوم هم نیست که آخرش به مقصد میرسیم یا نه خوشا به حالشون عمو رجب آسمونی شدنت مبارک پاپستی: میدونم الآن همه راجع بهش نوشتن و تبدیل شده به موضوعی به قول یک سری افراد "خز"!!!! ولی دلم میخواست بنویسم راجع بهش خیلی دوس داشتم بدونم آخرش چی میشه که خب آسمونی شد
دو استکاننوشته شده توسط :...
شنبه 16 مرداد 1395-11:21 ق.ظ
درباره وبلاگ:آرشیو:آخرین پستها:پیوندها:پیوندهای روزانه:صفحات جانبی:نویسندگان:ابر برچسبها:آمار وبلاگ:The Theme Being Used Is MihanBlog Created By ThemeBox
|