همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
کارگاه مجازی لژیون همسفران عشق با استادی کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه و با دبیری همسفر خانم نسیم با دستور جلسه وادی اول و تاثیر آن روی من راس ساعت آغاز به کار نمود.




یعنی هر چه را که دارید اگر تفکر نکنید، رو به زوال می رود، یعنی رو به نابودی می رود...
مشارکت دوستان:

مشارکت همسفر خانم سمیرا:

ما برای حل کردن سختی ها و مشکلات ۱۴ وادی در کنگره داریم که اولین، وادی تفکر است. این وادی بسیار زیبا است. من هر وقت این را گوش می دهم خیلی انرژی می گیرم. تفکر یک حرکت درونی و ذهنی است. ما وقتی در مورد چیزی فکر می کنیم یک ساختاری در ذهن مان بوجود می آید، مثلا وقتی تفکر می کنیم برای معاشرت با کسی چگونه برخورد کنیم، چه لباسی بپوشیم، چگونه حرف زدن، چگونه احترام گذاشتن، یک ساختاری در ذهن ما درست می شود. پس هر انسانی باید قبل از هر کاری تفکر کند. راجع به نیروی القا و احیاء و تحرک صحبت کردند. آقای مهندس فرمودند وقتی در کنار انسان های مثبت هستیم القاء مثبت به ما می شود و وقتی کنار انسان هایی که افکار منفی دارند القاء منفی به ما می شود و احیاء یعنی زنده شدن یعنی خلق کردن. زندگی ما مثل یک صفحه سفید نقاشی است که ما می توانیم یک تصویر زیبا با یک تصویر زشت خلق کنیم و همه چیز دست خود ما است. هر طور در مورد خودمان فکر کنیم همان خواهیم شد. اگر ما مشکلی برایمان پیش بیاید نود و پنج درصد آن صرف این می شود که چرا مشکل ایجاد شد در صورتی که مهم تر حل مشکل است که انرژی خود را صرف حل مشکل کنیم. آقای مهندس فرمودند هر چقدر هم حل مشکلات عظیم باشد و ما ناتوان، از سنگ سخت تر و از آب نرم تر نداریم. اگر مشکلات را سنگ در نظر بگیریم و خود را آب، می بینیم که چگونه قطرات آب روی سنگ نفوذ می کند و سنگ را به مرور زمان خرد می کند. در آخر فکر و انرژی خود را صرف افکار بیهوده نکنیم.

مشارکت همسفر خانم منیژه:
همانگونه که از جمله وادی دیده می شود، در مورد تفکر و جستجو کردن صحبت می شود و این که تفکر کردن با فکر کردن فرق دارد. تفکر آن است که ما فقط به یک موضوع فکر می کنیم، این یک حر کت ذهنی می باشد. آقای مهندس می گویند همه چیز با تفکر کردن شروع می شود حتی خداوند هم برای خلقتش تفکر کرده است. ما اگر به هر موردی فکر کنیم به آن دست پیدا می کنیم مثلا اگر در فکر بالا بردن سطح معلوماتمان  باشیم حتما به آن خواهیم رسید اما اگر فکر کنیم انسان بیهوده ای هستیم حتما همان خواهیم شد. حتی اگر فکر کنیم که بیمار هستیم حتما بیمار و افسرده خواهیم شد. باید فکر کنیم که آیا باید روی این موضوع تفکر و تمرکز کرد یا نه. بعضی وقت ها فکر می کنیم چرا ما که همیشه در مورد کارهایمان فکر می کنیم، دچار مشکلات و اشتباه می شویم. این بدان معنی است که ما درست فکر نکردیم و بیهوده فکر کردیم. اگر تفکرات واقعی را داشته باشیم مشکلات سر راه ما قرار نمی گیرد و با درایت از پس مشکلات بر می آییم و هیچ وقت نباید در حل مشکل مان عجله کنیم. شاید این موضوع چند سال بعد جواب بدهد وحل شود. آقای مهندس می فرمایند که اگر الان تصمیم بگیرید خانه دار شوید ممکن است ده سال بعد خانه دار شوید، پس از الان باید شروع کنید به تصویر، اندیشه، پس انداز و برداشتن موانع سر راه تا بالاخره به واقعیت بپیوندد. در این راه هم خواست وهم اراده و قدرت بدنی لازم است.

مشارکت همسفر خانم زهرا:
در مورد وادی اول؛ برای رسیدن به یک شهر باید از وادی ها یا از آبادی ها گذشت. ما هم در کنگره برای رسیدن به آرامش و گذشتن از سختی ها باید از ۱۴ وادی گذر کنیم. دانشمند عطار هم به ۷ وادی اشاره کرده است. تفکر به معنی حرکت ذهنی و درونی است، تفکر یعنی حرکت از معلوم به مجهول یا از مجهول به معلوم، برای انجام هر کاری یا ساختاری وجود دارد. بطور کلی همه چیز با تفکر بوجود می آید. هر انسانی برای پیدا شدن مسائل و موضوعات مربوط به خود باید اول تفکر کند و در این زمان است که نیروهای القاء و احیاء و تحرک هم بوجود می آید. اگر تفکر مثبت باشد به ما القاء مثبت و اگر منفی باشد القاء منفی می شود. القاء به معنی انتقال چیزی به چیز دیگری است. احیاء یعنی ساخته شدن، مثل بدن انسان که تا زمانی که زنده است خود را می سازد به عبارتی خود را احیاء می کند. در آخر اگر همه مشکلات من بر عهده و تقصیر من نیست من می توانم با داشتن قدرت خود آن را حل کنم. انسان های دانا قبل از حرف زدن و انجام کار ابتدا تفکر می کنند. وقتی می خواهیم مطلبی را برای کسی باز گو کنیم باید به سه چیز فکر کنم: آیا آن شخص می تواند مشکل من را حل کند؟ آیا ممکن است از حرف هایم بر علیه خودم استفاده کند؟ آیا بیان این مطالب باعث بروز شر  می شود؟ با این موضوع تفکر می کنم که باید انجام بدهم یا ندهم.

مشارکت همسفر خانم لیلا ج:
جناب مهندس می فرمایند وادی یعنی آبادی. اگر در این وادی ها عمیقا تفکر کنیم واقعا ذهن و زندگی آبادی پیدا می کنیم. تفکر یک حرکت ذهنی است، یعنی ما در ذهن مان یک حرکتی انجام می دهیم و نتیجه این تفکر و تمرکز، عاقلانه رفتار کردن می شود. گفته شده که هر کاری و فکری یک ساختار است مثلا من می خواهم خرید کنم، این یک ساختار می شود. من مقدار پولی را برای خرید یک لباس گرم تهیه می کردم و وقتی برای خرید می رفتم، درگیر تک تک احساسات قرار می گرفتم و خریدهایی انجام می دادم که وقتی به خانه می آمدم می دیدم دامن با لباس مجلسی، لباس هایی که اصلا در حال حاضر مورد استفاده من نبودند را خرید کردم اما آن لباس گرمی که نیاز داشتم را خرید نکردم و الان هم پولی برایم نمانده است. این ساختاری بود که حسم روی عقلم غلبه می کرد. الان سعی می کنم برای هر کاری، خریدی عاقلانه فکر می کنم و فقط آن چیزی و یا لباسی که لازم دارم را باید خرید کنم و در گیر احساسات نمی شوم. لباسی تهیه می کنم که سایز خودم باشد، رنگ آن مناسب مکان و زمان و فصل باشد. من همیشه الویت خرید لباسم را، کنگره قرار می دهم که مناسب آن جا باشد.

مشارکت همسفر خانم مرضیه:
این سی دی بیشتر راجع به فکر کردن صحبت می کند. برای انجام هر کاری یک ساختاری بوجود می آید بدون فکر هر چه را داریم از دست می دهیم. هر آدمی در مورد مسائل مربوط به خودش اول باید فکر کند پس باید چیزی برای فکر کردن وجود داشته باشد‌. زمانی که انسان فکر می کند نیروهای القاء، احیاء و تحرک هم به وجود می آید که اگر مثبت باشد القاء مثبت و اگر منفی باشد القاء منفی می دهد. احیاء یعنی ساخته شدن، زنده شدن مثل بدن انسان. تحرک باعث بوجود آمدن حرکت در ما می شود. برای هر کاری باید فکر کنیم حتی برای مسافرت رفتن.

مشارکت همسفر خانم فاطمه:
در این وادی بحث ساختارها می باشد که هر عملی که می خواهیم انجام بدهیم یک ساختار است و با فکر کردن ساختار درست می شود و با جهل و ناامیدی هر چه هست از بین می رود. برای ایجاد ساختار سه نیرو لازم است القاء، احیاء و تفکر. ساختارها در ابتدا سفید و صفر هستند و ذره ذره معنا پیدا می کنند و پایدار می شوند. ما هستیم که با تفکر خودمان مسیر روشن را پیدا کنیم و باید بدانیم که به چه موضوعی باید فکر کنیم و به چه چیزی نباید فکر کنیم. ما فکر می کنیم که همیشه با فکر جلو رفتیم ولی اگر بیایم و مشکلات و هرج ومرج های زندگی مان را مشاهده کنیم متوجه می شویم که افکار ما صحیح نبودند. ما بیشتر از اینکه دنبال حل مشکل باشیم به دنبال چرا به وجود آمدن هستیم، علت آن مهم است ولی مهم تر حل آن است. در وادی اول گفته می شود که ما برای حل مشکل خواهان این نیستیم که یک روزه آن را حل کنیم زیرا بعضی مشکلات زمان زیادی برای حل کردن می برند و دیگر اینکه به یک نقشه فوری لزومی نیست، باید نقشه دقیق و حسا ب شده باشد. در این وادی گفته می شود که برای حل مشکل می توانیم مشورت کنیم اما تصمیم آخر را باید خودمان بگیریم زیرا اعتماد به نفس پیدا خواهیم کرد. باید به مشکلات واقع بینانه نگاه کنیم و متوجه می شویم تنها اراده کافی نیست. اگر معتقد باشیم که در خلقت یک نیروی مافوق وجود دارد متوجه می شویم که این نیرو مدام به ما کمک و یاری می رساند. انسان های اندیشمند عقلشان بعد از زبانشان قرار دارد یعنی قبل از کلامی ابتدا فکر می کنند. زندگی ما بر مبنای افکار ما است.

مشارکت همسفر خانم لیلا ه:
در این وادی که اولین قدم و اولین حرکت است جناب آقای مهندس تفکر را قرار دادند، چرا که ما باید در زندگی خود اولین کاری که می کنیم باید به راحتی آن حرکت فکر کنیم. یعنی قبل از هر کاری حتی قبل از آب خوردن و به زبان آوردن کلامی باید راجع به آن خوب فکر کنیم. ما همیشه فکر می کنیم و فکر کردیم، حالا برای درست بودن یا درست نبودن آن باید به زندگی خود نگاه کنیم که اگر در آرامش و تعادل هستیم یعنی تفکراتمان درست بوده اگر دچار مشکلات و ناراحتی هستیم پس فکر ما درست نبوده و برای رسیدن به آرامش و تفکر درست باید دانایی و آگاهی مان را بالا ببریم. من همیشه این کلمه خانم الهه را در گوش خود دارم که می گویند: بنشین. بله من باید بنشینم و تعمق و تفکر کنم تا در اعمال کردن کارهایم درست عمل کنم. وادی اول یک کاری سرنوشت ساز می باشد که اگر بتوانیم این وادی را خیلی خوب درک کنیم و آموزش بگیریم و تا این وادی را عملی و کاربردی نکنیم نمی توانیم وارد وادی بعدی شویم.

مشارکت همسفر خانم نسترن:
برای این که ما یک تفکر درست داشته باشیم تا بتوانیم یک باور درست و یک حرکت درست داشته باشیم اول باید حس ما درست کار کند تا بتوانیم درست فکر کنیم و حس کسی را آلوده نکنیم و اجازه ندهیم کسی یا چیزی حس ما را آلوده کند. به قول آقای مهندس اگر مشکلی برایمان بوجود بیاید تمام فکر و اندیشه را روی این که چرا این شد و حس خودمان را آلوده کنیم یا این که در حاشیه ها رفته و حس را آلوده کنیم، قرار ندهیم. پس سعی کنیم به راه حل مشکل مان فکر کنیم و بتوانیم با تفکر درست آن را از سر راه بر داریم هر چقدر هم که آن مشکل مثل سنگ سخت باشد.

مشارکت همسفر خانم مریم هستم:

در وادی اول بهتر است بدانیم چگونه همه چیز پیدا می شود و یا چگونه خلق می شود. همه ما انسان ها برای پیدا شدن لازم است تفکر نماییم. من می خواستم خدمت خانم الهه عزیز بگویم من همیشه در تصمیم گیری کارهایم دچار مشکل می شدم و نمی دانستم چند کاری که برایم پیش می آمد، کدام یک را انجام بدهم و از کجا شروع کنم و دچار نگرانی و استرس می شدم تا اینکه با کنگره آشنا شدم و متوجه شدم هر کاری که به خدا نزدیک تر است را مهم بدانم و انجام بدهم. من با تفکر کردن خیلی مشکلاتم حل شد و جایی که مسافرم اجازه بدهند را می روم و آن کار را انجام می دهم و مشورت با دیگران خیلی کمک به خودم و خانواده ام کرده است.

سوالات همسفران:
سوال همسفر خانم نسیم:

چکار کنیم که اهمیت  مسائل برای ما کم نشود؟
سوال همسفر خانم سمیرا:
تفاوت فکر کردن با تفکر کردن چیست؟
سوال همسفر خانم لیلا ج:
با تمام تلاش چرا دوباره درگیر احساس های منفی می شوم؟

سخنان کمک راهنمای عزیز و محترم خانم الهه:

سلام دوستان الهه هستم همسفر. از همه شما عزیزان برای مشارکت ها تشکر می کنم.به سوال نسیم پاسخ می دهم و فکر می کنم یک بار دیگر این سوال را در لژیون پاسخ دادم. اول این که وقتی آقای مهندس راجع به تفکر کردن صحبت می کنند و می گویند: تفکر یک حرکتی است از یک چیز معلوم به یک چیز معلوم دیگر یا از یک چیز مجهول به یک چیز معلوم یا از معلوم رسیدن به یک چیز مجهول. آیا می شود ما برایمان چیزی معلوم باشد بعد به یک مجهول برسیم؟ بله. ممکن است دانشمندان راه و روش یک چیزی را پیدا کرده باشند، مثلا اینکه اتم از قسمت های مختلفی تشکیل شده، این را می دانند برایشان معلوم است ولی این که همان ذرات کوچکی که از ذرات کوچکتری تشکیل شده است را نمی دانند، این می شود رسیدن از معلوم به مجهول، یعنی روی آن فکر می کنند.
سوال تفاوت فکر کردن و تفکر کردن چیست. دقیقا همین جا مشخص می شود. ما از روز تا شب به همه چیز فکر می کنیم، چرا این با آن دعوا دارد، چرا این با آن این طور برخورد می کند، چرا دخترم با پدرش قهر است، چرا چرا. اصلا به کارهایی فکر می کنیم که به ما هیچ ارتباطی ندارد. این ها فکر کردن است یعنی هجوم افکار به ذهن به فکر. هجوم این افکار به ذهن چه کاری برای ما انجام می دهد، یعنی نقش این فکرهای هجومی به ذهن ما چیست، برای ما چه کاری را انجام می دهد؟ حالا من یک مسئله ای را برایتان می گویم که همیشه آویزه گوشتان باشد و هرگز و هرگز یادتان نرود و در ذهنتان بسپارید:
 بر مبنای خلقت انسان، طبق آن چیزی که در کتب الهی آمده است، در تورات، انجیل، کتاب آسمانی و در کتب های دیگر هم آمده، حتی در کتاب زیور سلیمان، که کتاب جالبی است و خوب است اگر آن را بخوانید و مناجات سلیمان را بخوانید، حتی در آن هم آمده است
که وقتی خداوند انسان را خلق کرد به فرشتگان گفت بر انسان سجده کنید. همه فرشتگان سجده کردن الا یکی از آن ها به نام ابلیس. تفاوت فرشته با انسان این است که فرشته پاک است و بدی را بلد نیست و از خدا اطاعت می کند و فرشته اختیار ندارد و همه خوبی است ولی انسان وقتی آفریده شد به او قدرت اختیار داده شد، یعنی می توانید راه درستکاری و خوبی را بروید یا می توانید راه بدی و ناراستی را بروید. له انسان اختیار داده و راه برایش باز است. مثل کسانی که به کنگره می آیند راه برایشان باز است، هیچ وقت راهنما ناز یک رهجو را نمی کشد، راهنما به رهجو نمی گوید عزیزم، قربونت حتما یادت نرود سی دی را بنویسی نه. راهنما وظیفه اش این است که فقط تذکر بدهد به کسی تذکر می دهد که با خواسته خودش آمده در این لژیون نشسته است و می پذیرد که این راهنما به او تذکر بدهد. وقتی انسان آفریده شد و خداوند گفت سجده کنید یکی از این فرشتگان به نام ابلیس گفت من سجده نمی کنم. چرا سجده نمی کنید؟ چون من جنسم از این انسان بهتر است، جنس انسان از خاک است و جنس من از آتش، پس من به این سجده نمی کنم.
مسلما کسی که به این شکل دچار کفر و کبر می شود از درگاه خداوند رانده شد و به او گفت از درگاه من بیرون برو. یعنی آقای ابلیس شما دیگر از نور الهی که نور من باشد بی بهره و از این نور محروم هستید. آیا هیچ موجودی می تواند بدون نور زندگی کند؟ آیا می توانیم موجودی پیدا کنیم که بدون نور زندگی کند؟ ممکن است گفته بشود که موجودات خیلی ریز و میکروسکوپی در اعماق اقیانوس هستند، ولی آخر آخرش این ها هم یک مقدار نور را از سطح آب می گیرند. آیا هیچ موجودی قادر است در تاریکی به ادامه حیات بپردازد؟ خیر. چون هر موجودی برای ادامه حیات نیازمند نور یا به اصطلاح نیازمند انرژی می باشد. وقتی خداوند به شیطان گفت برو تو از رانده شدگان هستی، یعنی محروم از نور و از انرژی شدی، برو و شیطان هم رفت و تاریکی را خلق کرد و در واقع از شیاطین استفاده کرد و آن ها هم موجوداتی بودند که کنار خودش آورد و به نیروی تاریکی پیوستند.
خب ما گفتیم هیچ موجودی قادر به ادامه حیات در تاریکی نیست؛ وقتی ابلیس با شیاطین نیروی خودش را پدید آورد، این ها در تاریکی هستند و تاریکی که نور و انرژی از خود ندارد پس نیازمند است که این نور و انرژی را بگیرد تا بتواند ادامه حیات بدهد، حالا برای بدست آوردن این نور و انرژی مجبور است از اولاد آدم بدزدد یعنی از ما از بشر. چون هر انسانی به تنهایی یک سطح انرژی را دارد‌. شما الان امروز صبح بلند می شوید، شوهرتان را می بوسید، فرزندانتان را می بوسید، برایشان صبحانه آماده می کنید، غذای خوشمزه درست می کنید، برای هر کدام از این کارها ذره ذره   انرژی بدست می آورید. بعد انرژی هایی که ذره ذره با بدبختی برا خودمان جمع کردیم، یک مرتبه، یک فکر نامربوط که اصلا به شما ربطی ندارد مثل: آیا مسافر من رفته زده، یا با فلانی وعده دارد، یا الان رفته با رفیق هایش بزنه، یعنی یک فکر نامربوط وارد ذهن تان می شود. این القاء از طرف نیروی منفی یا نیروی تاریکی یا شیاطین‌ در ذهن شما می آید که آیا خواهر شوهرم دیشب حرفی زد منظورش چی بود؟ کم کم این فکر که بله مادر شوهرم هم آن روز این کار را کرده بود! این ها را مرتب مرور می کند و به جایی می رسد که ۲۰ سال پیش مادر شوهر این حرف را زده است، شوهر بدبخت می گوید عزیزم غذایت امشب کمی شور شده یا برنج شفته شده، این جا نیروی منفی یک فکر را در ذهن شما می اندازد؛ آره همان آشغال هایی که مادرت می پزد خوبه؟ پس به او بگو برایت بپزد. هر القاء منفی به تو می شود فوری می گویی و تحت تاثیر آن القاء منفی قرار می گیرید یا پریشب خانه خواهرت یک ذره قورمه سبزی جلو شما گذاشت و چیزی نگفتید و کلی تشکر هم کردید، حالا من غذا به این خوبی درست کردم، اصلا لیاقت تو همین است، بله آن دو ماه پیش که خانه برادرت بودیم همین طور، آره آره آره. اینقدر این فکر را در ذهن شما می فرستد می فرستد و همزمان دارید شما انرژی تان را از دست می دهید چون دارید به آن فکر می کنید و انرژی از دست می دهید.‌ ادامه پیدا می کند که انرژی را تمام از دست دادید کناری می افتید.
آقای امین متفکر بزرگی هستند، می گویند: انرژی در دنیای درون مثل پول در دنیای بیرون است. یعنی وقتی شما انرژی تان را ذره ذره بدست می آورید، پول هم همین طور، باید یک ماه سر کار بروم با هزاز تا آدم سر و کله بزنم تا آخر ماه یک پولی به من بدهند، غیر از این است؟ هر کدامشان همین طور.یکی مجبور است سوزن دانه ای چقدر بزند، یکی آرایشگری کند صبح تا شب روی پاهایش بایستد. وقتی می خواهم در این خصوص مثالی بزنم، فیلمی به نام Grimms گریمز.
موجوداتی بودند که نام آن ها گریم بود، کاملا شبیه انسان ها بودند منتها خون خوار بودند جزء ومپایر ها بودند. اگر آدمی زاد را جایی گیر می انداختند حمله می کردند و قیافه شان تغییر می کرد یعنی صورتشان تبدیل به پوزه گرگ می شد و با دو دندان تیز، همین که این دو دندان متصل می شد به شاهرگ انسان تمام خون این آدم را می خوردند و آدم را از بین می بردند. اگر آن انسان به گریم ها، ومپایر ها اجازه نمی داد که اتصال صورت بگیرد و فرار کند ومپایر ها هم نمی توانستند خونی بخورند. دقیقا زمانی که ما یک فکر منفی به ذهنمان هجوم می آورد باید فکر کنیم که آن فکر همین ومپایر است که می خواهد انرژی من را بدزدد، یک فکر منفی در ذهن من القاء می کند و ذهن این خاصیت را دارد که از کاه کوه می سازد و خاصیت دیگرش این که آن قضیه را صدها بار تکرار و بزرگ می کند و همچنان به آن انرژی می دهد. پس خاصیت ذره بینی دارد. شوهر گفت این کارت بد بود نباید انجام می دادید. ذهن می گوید آره حرف زشت زد،خیلی حرف بدی زد یعنی بد غلطی کردی، غلط کردی یعنی بی جا کردی، یعنی از کاه کوه می سازد. کار دیگر ذهن این است که چند برابر می کند، مثلا آقا به خانم می گوید غلط کردی یا کار زشتی کردی، بعد ذهن این را برای شما هزار بار تکرار می کند:،گفت غلط کردی غلط کردی غلط کردی یعنی آن را شدید می کند. چیزی که بچه ها می پرسند تفاوت فکر کردن با تفکر چیست؛ دقیقا همین است، فکر کردن جزء ساختارهای منفی است که شما از این شاخه به آن شاخه می پرید، از این فکر به آن فکر کنید به چیزهای نامربوط فکر کنید. اما تفکر کردن مبدا و مقصد مشخصی دارد، چون در وادی اول می خوانیم:
با تفکر ساختارها آغاز می شود؛ نمی گوید شروع می شود، چیزی که همیشه به بچه ها می گویم این که دقت در تک تک کلمات کنید. نمی گوید با تفکر ساختار ها شروع می شود، نمی گوید با فکر کردن. می گوید: با تفکر ساختارها آغاز می شود و بدون تفکر، نمی گوید با فکر، با جهل، بانادانی این ها را نمی گوید، می گوید: بدون تفکر آنچه هست، یعنی هر چه را که دارید اگر تفکر نکنید، رو به زوال می رود، یعنی رو به نابودی می رود.
با تفکر ساختار آغاز می شود، چرا نمی گوید با تفکر ساختار شروع می شود؟ برای این که آغاز یعنی یک آفرینش، هر فکری که شما انجام بدهید، هر تفکری که انجام بدهید یک آفرینش اتفاق می افتد. شروع یعنی چیزی که از قبل بوده است، می گوید باز شروع کرد؛یعنی همان بوده شما دوباره شروع کردید ولی آغاز کردن یعنی چیز جدیدی را به ظهور رساندن، چیز جدید را ایجاد کردن. آن چیز جدید یک ساختار است، ساختاری که با تفکر بدست آمده است. ساختار یعنی یک ساختمان، یعنی یک بناء، یک چیزی که سازمان دهی می شود. وقتی شما یک بنائی را می خواهید بسازید باید روی آن تفکر کنید. تفاوت فکر کردن با تفکر کردن این است که وقتی فکر می کنیم انواع و اقسام فکرها در ذهن ما هجوم می آورند. تفکر یعنی روی یک موضوع متمرکز می شویم آن هم موضوعات مهم و به درد بخور. روی یک موضوع مهم متمرکز می شویم و بعد روی آن مشکلی که می خواهیم حلش کنیم ساختار درستش را پیدا کنیم.
شما وقتی می خواهید ساختمان بسازید مثلا پنج طبقه یا یک طبقه، اولین کاری که می کنند این است که برای آن ساختمان پی ریزی انجام می دهند. پی یعنی گودبرداری کردن، گودبرداری یعنی اگر من می خواهم یک ساختمان ده طبقه بسازم این زمین به خودی خود نشست پیدا می کند و بعد از یک سال فرو می ریزد و ساختمان از بین می رود پس باید پی ریزی آن بناء یا ساختار را درست انجام بدهم. باید زمین را گود برداری کنند مثلا می گوید این ساختمان می خواهد بیست متر باشد پس حتما باید زمین را چهار متر گود کنیم و ستون های ساختمان را در زمین در عمق چهار متری زمین می زنیم. اگر خواستند ساختمان صد طبقه بسازند باید ده، بیست متر شاید بیشتر زمین را گود کنند و آن جا ستون ها را بزنند که این ساختمان فرو نریزد. وقتی تفکر با ساختار آغاز می شود، یعنی وقتی من می خواهم شروع کنم به تفکر کردن می خواهم ساختاری را بسازم، آرام آرام  انجام می دهم. شما دیدید یک خانه را یک روزه بسازند یا وقتی یک خانه را می خواهند بسازند طرف بگوید من آهن نمی آورم، سیمان نمی آورم، گچ نمی خواهد، نمی شود. وقتی می خواهید یک ساختاری را بسازید باید مواد اولیه را هم داشته باشید.
وقتی می خواهیم تفکر کنیم مواد اولیه می خواهد، مواد اولیه آموز ش هایی است که به ما می دهند. می گویند وقتی می خواهید صحبت کنید باید آداب صحبت کردن را بدانید، می خواهید لباس بخرید باید آداب آن را بدانید، اگر می خواهید عضو لژیون سردار باشید باید دانه دانه آجرهای مالی را بگذارید روی هم، کم کم جمع کنید گاهی اوقات از خریدمانتو، شلوار، کفش بزنید، بگوئید من می خواهم این پول را پس انداز کنم برای مثلا لژیون سردار. پس این که من می خواهم کاری را انجام بدهم ولی به بن بست می رسم خیلی وقت ها نشان دهنده این است که آن تفکر ابتدایی، آن ساختار درست شکل نگرفته است. مثل این می ماند که ساختمان پنج طبقه بخواهم بسازم بگویم آقا گودبرداری نمی خواهد بکنید، سنگ هم نداریم، خب نمی توانید ساختمان بسازید. من می خواهم زبان انگلیسی بخوانم، وقت نمی خواهم بگذارم، از انگلیسی خوشم نمی آید، نمی توانم استاد را تحمل کنم . خب نمی توانید ساختار بسازید. من می خواهم اعتیادم درمان شود؛ پس ساختار می خواهد شکل بگیرد. ولی وقت نمی گذارم، سی دی هم نمی نویسم، با مسافرم هم که می دانم بیمار است کماکان کل کل می کنم، خب نمی توانید رها شوید‌، یعنی آن چیزی که پیش نیاز است را ندارید، مثلا در دانشگاه مثلا می گویند برای خواندن ریاضی ۲، پیش نیاز آن ریاضی ۱ است و باید ریاضی ۱ را پاس کنید بعد ریاضی ۲ را بگیرید. شرط ورود به دوم دبستان این است که درس های اول دبستان را خوب یاد گرفته باشید. باید پیش نیازها ارائه شده باشد. در صورتی که یک سفر اولی اولویت آن درمانش است یعنی نه به کار باید فکر کند نه به اینکه چقدر من می خواهم حقوق بگیرم فکر کند، به این که من الان پولم کم است فکر کند. یک سفر اولی باید تمام فکر و انرژی اش را روی درمانش بگذارد.
پس به این نتیجه رسیدیم که وقتی می خواهیم هر حرکتی را انجام بدهیم، ببینید وقتی می گویم هر حرکتی یعنی در هر موردی که می خواهم کاری انجام بدهم، حتی وقتی دارم با همکارم صحبت می کنم،حتی وقتی دارم مشارکت می کنم در لژیون نمی توانم برای خودم؛ بسم الله الرحمن الرحیم، سلام علیکم من الهه هستم، نه. فقط این کلام: سلام دوستان الهه هستم یک همسفر، تمام.
دست بفرستید لازم نیست استیکر های آن ور و این در  بیاورید؛ شکلک های مختلف در بیاورید. حواس بچه ها را پرت کنید. این جا ما با دوست مان چت نمی کنیم در لژیون من حرفی می زنم شما نمی آیید زیر حرف من حرف بگذارید، قانون و مقررات و پیش نیازهای این کار را رعایت کنید. وقتی چیزی را برای راهنما یا هر کسی دیگری می فرستیم، یک عکس یک فیلم از نوشتار سی دی هایمام می نویسیم: سلام خانم الهه عزیزم ان شاءالله که حالتان خوب باشد، من سی دی را نوشتم و عکس آن ها را برای شما می فرستم.‌ این ها به ما ادب یاد می دهند، آداب هر کاری را یاد می دهد.
شما بروید در هر کتابی بخوانید آداب هر کاری حتی کتاب خواندن، خیلی کارهای ریز، چگونه با راهنمایم حرف بزنم، راهنما به من گفته است راس ساعت ۴:۳۰ سر لژیون آماده باشم، تا سه دقیقه بعد از چهارشنبه حضور زده می شود. من می توانم بگویم من که گلویم درد می کند، سرم هم درد می کند، امروز هم که روز حذف بچه ها بوده است. پس بگذار یک دقیقه به پنج لژیون را شروع کنم، راهنمای شما از چند روز قبل برای شما برنامه ریزی می کند برای اینکه تمام این کارها دقیق و مرتب  و سر تایم انجام بدهد.
مرزبانی همین طور، تمام تلاشش را می کند. خدا می داند که من چقدر ناراحتم که نتوانستیم در این جشن شرکت کنیم چون شرایط من نرمال نبود نتوانستیم برویم، ولی در اولین فرصت که لژیون حضوری داشتیم و حال من مساعد بود هفته آینده اولین کاری که می کنیم این است که از مرزبانان و ایجنت محترم شعبه به نحو احسنت تشکر کنیم. یعنی من از آن ها خواهش می کنم سر لژیون بیایند و تک تک می ایستیم تمام قامت هدیه ها را با وضع خیلی خیلی خوب تقدیم می کنیم. هدیه را از همین الان آماده می کنیم و روی پاکت چیزی نمی نویسیم. نوشته را در برگه ای تمیز و خوب می نویسیم در پاکت پول قرار می دهیم. آقای مهندس می گویند روی پاکت چیزی ننویسید که دوباره استفاده شود به علت گرانی کاغذ، خسارت نزدن به درخت و طبیعت. ایشان فکر ریزکاری ها را می کنند، حتی فکر صد نسل بعد ما را کردند. چرا آکادمی می زنند؟ تا هر کسی در دنیا در اعتیاد گیر کرد من آن موقع نیستم، بچه من نیست ولی شاید نتیجه ها، نبیره ها که هستند. آقای مهندس همیشه می گویند مثل شاد باشید نه مثل موش. در کلام الله می گوید: آیا به شتر نگاه نمی کنید که چگونه خلق شده؟ از شتر یاد بگیر که وقتی در صحرا است چشمهایش تا دور دست ها را می بیند. دقت کن تفکر کن. شتر وقتی در بیابان است و تشنه می شود هی نمی گوید تشنه هستم، عجب غلطی کردم. صبر می کند تحمل کرده، برای خود آب ذخیره کرده است و از چربی که در بدنش ذخیره کرده استفاده می کند چون ممکن است شش ماه چیزی گیرش نیاید، فکر می کند. بله حیوانات هم فکر می کنند. مقداری به بدست ما رسیده بسیار خوشمزه و بسیار خوش بو و بسیار آبدار و شیرین اما داخلش را کرم خورده، بازش می کنید می بینید هسته آن به را کرم خورده است، شما کرم را بگذارید یک جا و جلو را ببند، من با مورچه امتحان کردم، یک جای دیگر یک راه دیگر برا خودش پیدا می کند، نه اینکه بخواهید به آن آسیب برسانید، دورش آب بریزید یک راهی پیدا می کند و عبور می کند. خب یاد بگیرید این ها را برای چه گذاشتند که شما بیاموزید. باید به طبیعت نگاه کنید، باید نگاه کنیم تا بیاموزیم؛ در کنگره به ما الگو می دهند الگوی تو هم راهنمای تو است، هم طبیعت. در کنگره به تو راهنما می دهند و می گویند از راهنمایت یاد بگیر. من همیشه به بچه ها می گویم که من راهنمای دقیق سختگیری هستم حالا ممکن است یک ماه، پنج جلسه هم با یکی بسازم ولی بعد به مرزبانی می گویم من این رهجو را نمی خواهم. وقتی سی دی نمی نویسد یا مرتب سر لژیون حاضر نمی شود من این را می خواهم چکار کنم، من که دارم سر لژیونم اینقدر زحمت می کشم، آیا دیدید چیزی کم گذاشته باشم، آیا بخاطر مسئولیت های دیگرم، کم شما گذاشتم؟ نه‌.
پس بچه ها اگر الان نخواهیم فکر کنیم، نخواهیم تفکر کنیم، نخواهیم حرکت کنیم، یک وقت یک زمانی می رسد که دیگر نمی توانیم فکر کنیم. یک وقت یک زمانی رسیده که دیگر بیرون مان کردند، یک وقت یک زمانی می رسد که عمرمان تمام شده. آیا کسی می داند تا کی زنده است؟ آیا می توانم روی این حساب کنم که آیا صبح بیدار می شوم یا نه؟ فکر کنیم ببینیم چگونه داریم این وقتمان را حرام می کنیم وقتی کنگره می آییم و می رویم، باید از طبیعت، کرم و مگس یاد بگیریم که بیهوده خلق نشدند، عبد بودن را تمرین می کنند. عبد بودن یعنی به هستی کمک می کنند. من در باغچه مان یک محوطه ای را نعنا کاشتم و می خواهم خاکش را زیر و رو کنم می بینم دائما این کرم ها که به آن ها خنگ باغچه یا خنج باغچه می گویند، دائما حرکت می کنند و عبد بودن را تمرین می کنند، در حال انجام خدمت هستند. بالا و پائین می روند تا منفذهای خاک را باز کنند تا غذا از این راه به درخت برسد و از اکسیژن بتواند استفاده کند. از یک کرم یاد بگیریم، از یک گوسفند که سر بزیر است یاد بگیریم، خدمت می کند، از گوشتش، از پوستش، از کله اش، از روده هاش برای درمان بسیاری از بیماری ها.‌ مفید است و خدمت می کند ،پس ما چی؟ آقای مهندس می گویند اشرف مخلوقات را کنار بگذارید. گاهی اوقات کسانی هستند که الاغ مخلوقات هم محسوب نمی شوند. فقط یاد گرفته صبح بیدار بشود، و نق بزند، به شوهرش گیر بدهد که چرا تو این طوری هستی، چرا زندگی من این طوری و این را بارها و بارها گفتم که اگر من الهه مستحق زندگی کردن در کاخ باکینگهام  بودم، استحقاق زندگی در کاخ سفید را داشتم، قطعا الان آن جا بودم چون: در جهان هر چیز چیزی جذب کرد، خب اگر لیاقت من آن بود پس باید آن را جذب می کردم، لیاقت من همین جا است، لیاقت من زندگی با همین  مصرف کننده است؛ تا وقتی من خودم هستم، تا وقتی همین آدم خیره سر، خودسر هستم لیاقت من هم همین ها است چیز بهتری که نمی شود. اولین چیزی که در تفکر بدست می آوریم این است که بنشینییم و فکر کنیم و خدمات را پیدا کنیم و ببینیم خودمان حالمان با خودمان چند  است؛ من الهه حسابم با خودم چند است، آیا من واقعا عبد خداوند هستم، آیا چقدر انسان ها را سرزنش می کنم، چقدر دروغ می گویم؛ چقدر غیبت می کنم، این کار ها را می کنم و انتظار دارم آدم هایی که در کنار من زندگی می کنند آدم های خوبی باشند؛این خیلی دیگر حرف است.
ان شاءالله خداوند ما را از جهل به سمت آگاهی هدایت کند.

جلسه با دعای خیر دوستان به پایان رسید.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 5 آبان 1399 05:31 ب.ظ
خدا قوت به خانم الهه بزرگوارم ممنون لذت بردم مثل همیشه عاشقانه و خالصانه برای من همسفر آموزش داشتید (بهترینها روزی شما )
دوشنبه 28 مهر 1399 06:48 ب.ظ
سلام،بسیارسپاس گزارم خانم الهه عزیزهمیشه ازصحبتهای شمانهایت استفاده رابردم،ازمشارکتهاهم آموختم.سوالات وپاسخ آنهاخیلی برایم آموزنده بود،ازهمگی ممنونم.برقرارباشید
دوشنبه 28 مهر 1399 12:07 ق.ظ
با سلام و خداقوت خدمت شما راهنمای عزیز تر از جانم من هیچ وقت خودم رو جدا از لژیون شما نمی دانم بسیییار آموختم متشکرم
یکشنبه 27 مهر 1399 01:56 ب.ظ
بسیار سپاسگذارم از شما خانم الهه عزیزم...عالی بود مثل همیشه چقدر نیاز داشتم این آموزشهاتون برام تکرار بشه واقعا عالی بود...خدا حفظتون کنه

ممنونم از عزیزان خدمتگذار سایت ونویسندگان عالی قدر وبلاگ
پنجشنبه 24 مهر 1399 07:53 ب.ظ
خدا قوت اینقدر زیبا وجامع وکامل بیان شده که من تمام این مطالب در جسم وخانم فرو رفت ممنون از خانم الهه عزیز و ارجمند وهمچنین خدمتگزاران عشق ومحبت خدا قوت
پنجشنبه 24 مهر 1399 01:56 ب.ظ
با درود وخداقوت به خانم الهه عزیزم که اینقدر خوب مسئله را موشکافی وبیان می کنند از شما سپاسگزارم وارزوی سلامتی برای شما دارم.
خداقوت به خانم فاطمه عزیز وبسیار بسیار تشکر،برای این محبت زیبایتان.
خداقوت به تمامی عاشقان سایت.
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات