همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
شنبه 8 آذر 1399 :: نویسنده : همسفر زهرا(س)
کارگاه مجازی لژیون همسفران عشق با استادی کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه و دبیری همسفر خانم لیلا ج با دستور جلسه رابطه یاد گیری با معرکه گیری روز پنج شنبه ۶ / ۸ / ۹۹ راس ساعت به کار نمود. معرکه گیری در اثر کمبود دانش، حسادت، خود خواهی و منیت به وجود می آید و یا انسان در کاری و یا در اهدافش شکست می خورد و بر سر یک دوراهی قرار می گیرد و معرکه گیری از این جا شروع می شود.... بسم الله الرحمن الرحیم
با قوت گرفتن از قدرت مطلق الله جلسه را آغاز می کنیم. سلام دوستان من الهه هستم همسفر. ان شاالله که حال همه عزیزان خوب باشد و در کمال صحت و سلامتی باشند. خیلی خوشحالم که باز هم لژیون داریم و در کنار هم هستیم.مشارکت همسفران خانم نسیم، خانم زهرا، خانم مرضیه، خانم فاطمه، خانم مینا، خانم مریم، خانم منیژه و خانم لیلا ج: رابطه یادگیری با معرکه گیری: زمانی که یک مصرف کننده و یک معتاد به رهایی می رسد، انگار که یک طایفه به رهایی رسیده است و یک انسان احیا می شود. ما یاد گرفته ایم که آسایش ما در آسایش جمع است. در فرهنگ فارسی، کسی که آدم هارا دور خودش جمع می کرد معرکه گیر می گفتند. حالا یک نفر پهلوانی می کرد، یک نفر نقالی می کرد، این کار را همه ما بلد هستیم یعنی انسان ها مادر زاد معرکه گیر هستند. وقتی در یک کاری شکست می خورند یا نمی توانند به نتیجه برسند یا از کسی ناراحت می شوند معرکه گیری را شروع می کنند. مثلا یک فرد مصرف کننده که از درمان خودش خارج می شود و برگشت می کند به جای اینکه به راهنمایش بگوید و راحت شود، در مورد ایشان شروع به بدگویی می کند چون می خواهد خودش را تبرئه کند و بگوید من مقصر برگشت نیستم و معرکه می گیرد. مشارکت همسفر خانم فاطمه: بعد از گوش کردن این سی دی به این موضوع فکر کردم که من خودم شخصا خیلی وقت ها در مسائل به جای اینکه فکر کنم و متوجه اشتباه خودم بشوم و آن را بپذیرم و راه حل مناسب را پیدا کنم، آن اشتباه را از سر خودم باز می کنم و دیگران را مقصر می دانم. برای مثال چند شب پیش مسافرم یک حرفی به من زدند و گفتند من از زندگی که دارم نه خوشحال هستم و نه ناراحت. من اول خیلی ناراحت شدم، گفتم، چرا این این حرف را می زنند و در این خصوص با ایشان بحث کردم. امروز که این سی دی را گوش دادم با خودم فکر کردم، شاید ایراد اصلی از من باشد. ورست است که ایشان افسردگی دارند وهیچ چیزی ایشان را در زندگی خوشحال نمی کند، شاید اشتباه اصلی از من باشد که نتوانستم کاری بکنم که ایشان مثلا این حرف را به تو نزنند و باعث شد خیلی با خودم فکر کنم. معرکه گیر به کسی می گویند که دنبال حاشیه است و این حاشیه رفتن او را به سمت تاریکی سوق می دهد و با ادامه دادن این مسیرش به تباهی کشیده می شود. مشارکت همسفرخانم مریم: در زندگی خودم تجربه کردم که نباید در محیط خانواده با بچه ها و مسافرم از یک سری چیزهایی که می توان به راحتی گذشت و آن راحل کرد، با هم دیگر لج بازی نکنیم چون باعث می شود کینه و عصبانیت بوجود بیاید و باید با مهربانی آن موضوع را حل کنیم. مشارکت همسفرخانم منیژه: درباره معرکه گیری اولا شخص معرکه گیر موقعی معرکه گرفتنش گل می کند که شنونده داشته باشد و به معرکه خودش ادامه می دهد. من قبل از اینکه به کنگره بیایم خیلی این عادت بد را داشتم البته الان هم بعضی وقت ها پیش می آید که من وارد این معرکه گرفتن می شوم ولی من یک مرتبه به خودم می آیم و می گویم منیژه دست نگه دار، بس است دیگر کوتاهش کن و ادامه نده. به نظر من این هم یکی از صفت های خیلی بدی است که یک شخص می تواند داشته باشد. من قبلا درباره مسافرم با خواهرهای مسافرم بعضی اوقات صحبت می کردیم و طوری می گفتم که آن ها همه تقصیرها را به گردن مسافرم می انداختند و من هم از اینکه که شنوندهای خوبی هستند لذت می بردم. بار گناه را گردن مسافرم می انداختم ولی الان خدا را شکر خیلی بهتر شده ام. مشارکت همسفر خانم لیلا:
معرکه گیری در حاشیه رفتن و نگاه ها را از روی اصل قضیه و از روی خود برداشتن است. من قبلا خیلی در این کار مهارت داشتم، تا در زندگیم اتفاقی پیش می آمد، تمام برنامه ریزی نداشتن های خودم و آشفتگی های خودم را سر مسافرم می گذاشتم و در نهایت به خانواده مسافرم یا به خانواده خودم برمی گرداندم و نگاه هارا از روی خودم برمی داشتم ولی انگار داشتم خودم را گول می زدم و در آخر گفتم آخرش چی؟ تو می خواهی خودت را به چه کسی ثابت کنی و بگویی من بی تقصیرم و مدال شجاعت را از چه کسی تحویل بگیری؟ هیچ کسی به فکر من نیست به جز خود من و من در کنگره یاد گرفتم که بار مسئولیتم را دیگر به دوش این و آن نیندازم و می خواستم در زندگیم برای بچه هایم هم پدر باشم وهم مادر و در آخر نه پدر بودم و نه مادر و الان یاد گرفتم که فقط در جایگاه خودم باید باشم. مشارکت کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه: سلام دوستان الهه هستم همسفر. عزیزان خیلی لذت بردم و از مشارکت های قشنگ شما خیلی سپاسگزارم. از خداوند بزرگ و متعال بی نهایت تشکر می کنم که چقدر حرکت لژیون را خو ب تر و خوب تر می کند یعنی هر جلسه که می گذرد و حرکت بچه ها، نوع مشارکت کردن ها، صداها و رفتارهای شما را می ببینم و تغییری که در شما رخ داده است، بسیار خوشحال می شوم و این ها همه به برکت آموزش های آقای مهندس که به لطف خداوند متعال شامل حال ما شد و ما توانستیم در جایی قرار بگیریم که آموزش بگیریم. یک جایی استاد آقای مهندس جناب سردار در کتاب 60 درجه می فرمایند که ما برای آموزش و خدمت قدم به حیات نهاده ایم. اگر چهارشنبه صحبت های آقای مهندس را گوش کرده باشید که وظیفه دارید هر هفته چهارشنبه گوش کنید، آقای مهندس توضیح دادند حتما حتما دفتر سی دی های بچه ها باید مرتب و منظم باشد. ان شاالله من از این به بعد روزهای دوشنبه یک زمانی را مشخص می کنم دو نفر سه نفر دفتر سی دی هایشان را بیاورند. همه موظف هستند دفترشان را بیاورند ولی دو یا سه نفر همان روز می گویم دفتر سی دی بده تا من امضا کنم. باید دفتر سی دی همراهتان باشد. یک نکته دیگر که گفتند، بسیار خوش خط و تمیز و مرتب بنویسید. حالا من هم در این چند سالی که در کنگره هستم سی دی ها را واو به واو می نویسم و هر بار سی دی هایم را برای ایجنت شعبه خانم نگین و قبل از آن خانم زهره در شعبه سلمان خدمت آن ها ارائه می دادم. حالا اتفاقا هر سی دی که می نویسم را فیلم می گیرم و برای خانم نگین می فرستم، دیشب هم این کار را کردم. اگر فراموشم نشود برای شما می فرستم که بدانید من هم دقیقاچند سال است که واو به واو سی دی می نویسم. چرا سی دی می نویسم؟ چرا من که هشت سال است کمک راهنما هستم و لژیون داشتم واو به واو می نویسم؟ چرا این کار را می کنم؟ به خاطر اینکه وقتی من سی دی می نویسم، خودم به تعادل نزدیک تر می شوم، خودم در زندگی بهره مند شدم. بچه ها من الهه یک آدمی بودم که قبلا شاید یک مسئولیت زندگی از سرم اضافه بود، نمی توانستم آن کارم را به درستی انجام بدهم. حالا دارم در اثر آموزش هایی که گرفته ام چندین و چند مسئولیت مهم را بر عهده دارم. خداوند متعال را سپاسگزارم و همه را سعی می کنم به بهترین نحو انجام بدهم. قاعدتا نمی توانم بگویم که بهترین هستم ولی می توانم ادعا کنم که هر کاری که دستم بوده را نهایت تلاشم را انجام دادم که آن کار به قشنگ ترین وجه ممکن پیش برود. سعی می کنم سی دی ها را خوش خط و مرتب بنویسم. برای شما فیلم می فرستم. کاری که انجام می دهم این که هر هفته دو مرتبه را اختصاص می دهم، دو تا مثلا ربع ساعت را به حفظ کردن پیام های کتاب 60 درجه که این هم خیلی مهم است. من خیلی از کتاب 60 درجه را حفظ هستم و هر هفته حدود نیم ساعت را شاید هم بیشتر صرف این حفظ کردن پیام ها می کنم به خاطر اینکه الان جوان هستیم متوجه نمی شویم. آقای حکیمی می گفتند این حفظ کردن پیام های کتاب باعث می شود وقتی پیر شدید این حافظه های شما همچنان فعال بماند. دیگر اینکه در مورد نوشتن سی دی چون وقتی که استاد سردار به آقای مهندس می گویند که ما برای آموزش و خدمت پا به حیات نهاده ایم و روی این موضوع تاکید می کنند یعنی ما دو تا کار در زندگیمان بیشتر نداریم انجام بدهیم. آموزش بگیریم خدمت کنیم، آموزش بگیریم خدمت کنیم، آموزش بگیریم خدمت کنیم. آیا آموزش گرفتن یعنی فقط سواد یاد گرفتن است؟ نه. آیا فقط به معنی دانشگاه رفتن است؟نه. دانشگاه رفتن خیلی خوب است یعنی حتما بچه هایی که دانشگاه نرفته اند باید تلاش کنند که دانشگاه بروند. حتما من رهجوهایی داشتم که عروس داشتند، داماد داشتند، کلی پیر بودند ولی بعد دانشگاه هم رفتند. می خواهم بگویم که وبلا گ نویسان خیلی خوبی شدند یعنی از سواد دبستان شروع کردند، شاید راهنمایی بودند وارد دبیرستان شدند. بعد کم کم خیلی از بچه ها دانشگاه رفتند. نه تنها رهجوهای من، این اتفاق در کل کنگره افتاده است چون آقای مهندس می فرمایند که حتما سوادتان باید سواد آکادمی باشد یعنی دانشگاه بروید منتهی مهمترین آموزشی که من در زندگی می بینم چیست؟ یعنی مهمترین آموزشی که در زندگی لازم دارم چی هست؟ مهمترین آموزشی که من در زندگی لازم دارم این است، یاد بگیرم مثل بچه آدم درست زندگی کنم این خیلی مهم است. ما پزشکانی داریم بلد نیستند زندگی کنند، بلد نیستند مردم، همسرشان، فرزندانشان، اقوامشان چطوری رابط برقرار کنند یا دائما با دوستانشان قهر هستند یا دشمنی می کنند. حالشان خوب نیست، شب ها خواب آرام ندارند، حالشان خراب است. فردی خودش استاد دانشگاه است چندین سال است که روانشناسی تدریس می کند، مطب مشاوره روانشناسی می دهد، ساعت خدا تومان می گیرد اما حالش بد است. پس اینکه ما می گویم علم یاد بگیریم آموزش بگیریم دانایی کسب کنیم برای چیست؟ برای اینکه علم زندگی کردن را یاد بگیریم. علم زندگی کردن یعنی چگونه با آدم ها زندگی کنیم. یک آدم بد اصلا خیلی بد چگونه با این آدمی که بد است و روزی شما است، نمی توانی او را بکشی، یک آدم بد است، نمی دانم ترسو است، منیت دارد، شما را اذیت می کند، چطوری باید با این فرد بر خورد کنید؟ در سی دی سند آقای مهندس می فرمایند که یک بخشی از مسائل برای ما اتفاق می افتد یک ضلع و ضلع دیگر این مثلث اینکه برخورد من با این مسائل چه شکلی باشد. خیلی خوب این همسر من مصرف کننده است، حال او بد است، فعلا من چه کار می کنم؟ من چطوری با او بر خورد می کنم؟ آیا برخورد من به گونه ایی است که او بیشتر از کاری که انجاممی دهد بترسد مثلا الان در خانه مصرف می کند از ترس من نصف شب مثلا روی پشت بام برود.در واقع موادش مصرف کند یا اینکه دو روز دیگر از ترس من خانه همسایه ها برود، خانه معتادهای دیگر، خانه خانم های دیگر برود و مصرف کند. ما بسیار رهجویانی داشتیم، بسیار من خودم رهجویانی داشتم که مسافر بنده خدا را از خانه راندند یعنی رم کردند. ببخشید این اصطلاح را برای حیوانات به کار می برنند، برای اسب به کار می برنند. می گویند اسب رم کرد یعنی فرار کرد، فراریش می دهند. اصلا من گاهی اوقات فکر می کنم کاش مسافرها همسفر نداشتند اگر خودشان تک بودند، قشنگ می آمدند و درمان می شدند و به امان خدا می رفتند. این همسفران همیشه طوری رفتار می کنند که مسافر نتواند درست سفر کند، غر می زنند، نق می زنند، گیر می دهند، دعوا می کنند. در مشارکت ها بعضی از بچه ها اشاره کردند ما خودمان معرکه گیر هستیم یعنی خیلی وقت ها اصلا حال آن آدم را درک نمی کنیم، ظرفیت آن آدم را در نظر نمی گیریم ولی انتظار داریم که همه چیز بر وفق مراد من باشد. آنچه من می خواهم اتفاق بیفتد، نه خیر چنین چیزی نیست. وقتی می گویند، ما برای آموزش و خدمت قدم به حیات نهاده ایم، آموزش دقیقا در مقابل ضلع منیت در مثلث جهل قرار می گیرد یعنی آموزش یکی از ضلع های مثلث دانایی و در مقابلش منیت در مثلث جهل یعنی هر چقدر منیت من بیشتر باشد، آموزش گرفتن من کمتر است. حالا وقتی در مورد آموزش و معرکه گیری صحبت می کنیم یعنی رابطه آن ها معکوس است. در واقع علم آمار سه جور رابطه داریم. برای دو متغیر تصور کنیم، دو متغیر یعنی دو عامل. ما بین دو عامل در واقع به دو چیز، ما سه جور می توانیم رابطه بر قرار کنیم یا آن دو چیز با هم رابطه مستقیم دارند یا رابطه غیر مستقیم دارند یا هیچ رابطه ای ندارند. مثلا می گویم هر کسی ریاضی او خوب باشد زبانش هم خوب است، این رابطه مستقیم است یعنی هر چقدر ریاضی شما خوب باشد، آن قسمتی از مغز که ریاضیات می گیرد دقیقا همان قسمتی هست که زبان را یاد می گیرد. بنابراین کسی که ریاضی حل می کند، تمرین می کند، یادگیری زبان برای او راحت تر اتفاق می افتد. می گویند بین زبان آموزی و علم ریاضی کسب کردن رابطه مستقیم است یعنی هر چقدر ریاضی شما خوب باشد زبان شما هم خوب است و هر چقدر زبان شما خوب باشد ریاضی شما هم خوب است. این رابطه مستقیم است. یک نوع رابطه داریم، رابط منفی یک رابط غیر مستقیم، رابطه منفی که به آن (Negative acceleration) می گوئیم.این رابطه منفی یعنی اینکه مثلا هر چقدر من عاقل تر باشم معرکه گیری من کمتر است. هر چقدر داناتر باشم، غیبت کردنم کمتر باشد یعنی هرچقدر یکی از آن ها اضافه تر می شد آن یکی کم می شود. به این می گوئیم رابطه آن ها کاملا معکوس یا رابطه منفی دارند. ممکن است که دو عامل هیچ رابطه ای با همدیگر نداشته باشند، حالت سومش این است که دو عامل هیچ رابطه ای با همدیگر نداشته باشند مثلا من بگویم اندازه سایز کفش با هوش هیچ رابطه ای ندارد یعنی نمی توانی هیچ وقت به این نتیجه برسی که آدم هایی که کفش آن ها سایزش بیشتر است هوش آن ها هم بیشتر است یا آدم هایی که مثلا شماره کفش آن ها کم است هوش کمتری دارند. هیچ وقت چنین رابطه ای بین آت ها ایجاد نمی شود. می گویند این دو متغیر یا این دو عامل یا این دو چیز هیچ رابطه ای با همدیگر ندارند. حالا می خواهم فکر کنید، رابطه بین آموزش و معرکه گیری چیست؟ رابطه مثبت یا رابطه منفی یا هیچ رابطه ای ندارند. وقتی فکر می کنیم می بینیم هر چه انسان آموزش بیشتری بگیرد معرکه گیری کمتر می کند، پس رابطه بین آن ها معکوس است. هر چه آموزش بیشتر باشد یعنی دانایی بالاتر برود، معرکه گیری او کمتر می شود. مثل این است که یک لیوان وسط اتاق گذاشته شده و من می خواهم رد شوم پای من به آن می خورد و لیوان می شکند، خرده شیشه ها در پای من می رود و زخم می شود وخون می آید. عوض اینکه بگویم الهه تو باید جلوی چشمت را می دیدی که به لیوان نخورد، معرکه می گیرم که چه کسی این لیوان را اینجا گذاشته، به چه دلیل گذاشته اینجا، پای من به آن خورد و زخم شد. چرا این طوری می کنید؟ یک مسئله دیگر، هیچ کدام از شما این مثال را نزدید من منتظر بودم که به جای اینکه در مورد مسافرتان مثال خاص بزنید، در مورد خودتان مثال خاص بزنید. بچه ها گفتند معرکه گیر بودیم ولی حالا یک مورد را خانم منیژه اشاره کردند، خانم لیلا هم اشاره کردند، خانم نسیم اشاره کردند، بقیه بچه ها هم اشاره کردند ولی وقتی یک سی دی را کار می کنیم، چهار دقیقه وقت مشارکت دارید، سه دقیقه را در مورد دستور جلسه صحبت کنید، یک دقیقه آخر را در مورد خودتون صحبت کنید که تاثیر این سی دی یا تاثیر این ویسی که از آقای مهندس گوش دادم روی منِ الهه چه بوده است. آقا به خانمش می گوید، خانم امروز برنج شور و وارفته شده، چرا این طوری شده؟ حالا عوض اینکه بگوید بله ببخشید، امروز یک مقدار مثلا رفتم سر یک کار دیگر این طوری شد. دیروز مادرم نبودند، قرار بود من غذا درست کنم. سرم به سالاد درست کردن گرم بود، خودم را دارم می گویم، در حال آماده کردن یک سالاد شکیل برای ظهر بودم، اینقدر سرگرم سالاد شدم یادم رفت به پیاز داغ ها که برای غذا گذاشته بودم، سر بزنم و سوخت. مادرم که خانه آمدند، گفتند الهه خانم چیزی سوخته است؟ پیاز داغ ها که سوخته بود مجبور شدم ظرف را عوض کنم و در یک ظرف دیگر پیاز داغ درست کنم، خیلی راحت گفتم بله داشتم سالاد درست می کردم، پیازها سوخت و دوباره در یک جای دیگر پیاز داغ درست کردم. خوب یکی این طوری می کند، یکی به او می گوید آقا مثلا غذا شور یا تند شده، بله آدم عاقل می گوید، اشتباه از من بود، حواسم نبود نمی دانم، داشتم فلا ن کار را می کردم حواسم از این کار ماند. حالا ببخشید من عذر می خواهم غذا امشب این طوری شد. آدم معرکه گیر چه کاری انجاممی دهد؟ آدم معرکه گیر می گوید که غذا شورشده که شور شده، اصلا دلم می خواسته که شور بشود، آن هفته که خانه خواهرت برنج که چه عرض کنم شوروا در سفره گذاشته بود، خوردی کلی هم از خواهرت تشکر کردی! آن دفعه مادرتان چه غذای آشغالی پخته بود، شما هیچی نگفتی خوردی! آن پنچ سال پیش فلان جا مهمانی بودیم نمی دونم کباب نپخته بود اصلا افتضاح بود خوردی! این مسئله را بپذیر، مسئولیت این اشتباهی که انجام دادی را بپذیر، آقا اشتباه کردی بگو چشم بله اشتباه شد من خرابکاری کردم تقصیر من بود، من اشتباه کردم این کار را کردم. نه این، اینطوری بود، خانه خواهرت آن ها را خوردی، این طوری حرف نزن. وقتی من غذا را خراب می کنم، به این کارها معرکه گیری می گویند یعنی به جای پذیرش اشتباه خودم سر آدم ها را به کار دیگری گرم می کنم حتی بدی های دیگران را رو می کنم. یادم است، بچه که بودیم در بعضی از محله ها معرکه گیر ها بودند. پدر من هم هیچ وقت نمی گذاشتند ببینیم مثلا یک نفر مار آن وسط پهن می کرد یک عده آدم دیوانه و کم عقل هم دور این ها می ایستادند و نگاه می کردند. یک جا دعوا می شود یک مشت آدم معرکه گیر دور آن ها جمع می شوند، بابا آن دوتا دارند دعوا می کنند به تو چه! تو راهت را بکش و برو. یک چیزی هم تو سرت می زنند، سر تو را هم می شکنند. بعد می گویی که چرا این طوری شد. این را می خواهم بگویم آدم هایی که معرکه می گیرند رابطه آن ها با آموزش و دانایی معکوس است یعنی هر چقدر که معرکه گیری بیشتر آموزش کمتر است یعنی دانایشان کمتر یعنی آن انسان هنوز به دانایی نرسیده است. وقتی من مشکل خودم، اشتباه خودم را نمی خواهم بپذیرم حتی گردن این و آن می اندازم یعنی من آدم آموزش پذیر نشدم. به رهجو می گوید چرا سی دی ننوشتی می گوید، من یک مادر هستم شما حال من را درک نمی کنید. تمام وقتم را باید بتوانم غصه این ها را بخورم. من نمی گویم غصه بخور یا نخور! من می گویم تو رهجوی من هستی و باید سی دی بنویسی. نمی خواهی بفرمایید بروید در یک لژیونی که از شما سی دی نخواهند بنویسی که چنین چیزی نیست ولی باید بنویسی وقتی من به شما می گویم این کار را انجام بده باید بگویید چشم تمام چشم حتی به ما یاد دادند، آقا مافوق شما حتی اگر اشتباه می کند تو باید چشم بگوئید. خانم ایکس این کار را نکن، خانم وای، زهرا، زهره، فاطمه نمی دانم زری، لیلا این کارا نکن باید بگویید چشم، یک کلمه. بروید و عمل کنید نه تازه از آن چشم ها بگویی و بعد برای خودت کار خودت را انجام بدهی نه چشمی که آدم واقعا چه کار کند، به آن عمل کند. حالا هر چقدر من آموزشم کمتر باشد معرکه گیری من بیشتر است. هر چقدر آموزشم بیشتر باشد، با آدم ها قشنگ تر ارتباط بر قرار می کنم، به آدم ها بیشتر احترام می گذارم مرزبانی به من می گوید این کار را بکن می گویید چشم، یه کلمه چشم تمام. دیشب خانم نگین به من زنگ زدند، گفتند الهه من رفتم به بقیه بچه ها گفتم من ایجنت این شعبه هستم اما سه سال رهجوی خانم الهه بودم. روز جشن گلریزان خانم نگین این را دیشب به من گفتند، می گفتند من به بچه ها گفتم به مرزبانی و بقیه بچه ها گفتم من شاگرد خانم الهه بودم خوب چون خانم نگین با خانم مرجان رها شدند، بعد از رهایی ایشان وقتی خانم مرجان از اصفهان رفتند، تشریف بردند یعنی دیگر لژیون خودشان را در اصفهان تحویل دادند، بچه ها به لژیون من آمدند. یکی از آن ها خانم نگین بودند. حالا هر چقدر هم که خانم مرجان به ایشان اصرار کردند که به لژیون خانم الهه نروید ولی خیلی از بچه ها آمدند. خانم نگین یکی از همان رهجوها بودند و سه سال هم در لژیون من بودند. جالب دیشب می گفتند، من به مرزبانی گفتم، وقتی برای جشن گلریزان حالا یادتان است که جشن گلریزان دومی را من با خانم اعظم کارت های بچه ها را می کشیدیم، می گفتند من وقتی می رفتم پای میز گلریزان ده بار بیست بار رفتم خانم الهه هر ده بار را جلوی من قامت راست ایستادند، کاملا نه که فکر کنید نصفه نیمه خیز می شدند. خانم نگین می گفتند، من به آن ها گفتم من از خجالت آب شدم که خانم الهه که راهنمای من جلوی من می ایستند. درست است که من راهنمای خانم نگین بودم اما الان ایشان ایجنت هستند و به ما یاد دادند که باید به این شال احترام بگذارید، باید به این جایگاه احترام بگذارید. شاید به شما بگویم مثلا ده بار دم میز مرزبانی آمدند، خوب دیدید دم درب هم بود و فوق العاده سرد بود یعنی پاهای ما با اینکه من دو تا شلوار پوشیده بودم کلی لباس بافت پوشیده بودم که سردم نشود بدنم یخ زده بود، قندیل بسته بود. هر چند باری که آمدند من تمام قامت جلوی خانم نگین ایستادم، مرزبانی آمدند حتی همین خانم فرخنده همین خانم فرخنده وقتی خانم مرجان لژیون را تحویل دادند، چند سال در لژیون من بودند من راهنمای ایشان بودم، هر بار که سر لژیون می آیند همین طور نمی گویم، من راهنمای این ها بودم. تمام قامت جلوی پایشان می ایستم خودتان این ها را دیدید. هر چقدر انسان آموزش پذیرتر بشود آن آدم روابطش با انسان ها راحت تر و برقرارتر می شود. بیشتر به انسان ها احترام می گذارد و وقتی بیشتر به انسان ها احترام گذاشت، با زبان محبت حرف زد، زندگی خودم آرام می گیرد. پس اینکه ما از آموزش معرکه گیری یاد می گیریم اینکه بپذیریم، خطا کردیم بپذیریم. اگر ما در زندگیمان خطا نکرده بودیم الان وضعیت زندگی ما این نبود. اگر ما در زندگی خودمان تا حالا درست راه رفته بودیم، تا حالا راه های درست را رفته بودیم الان نباید این زندگی ما می بود. الان من این جا هستم وسط این آتش جهنم هستم فقط به دلیل تفکرات من و راه هایی که رفتم و مشکل داشته است. حالا کنگره آمدی ما راه درست را جلو شما می گذاریم، می گوییم آقا این راه بفرما شروع به حرکت کنید آن وقت دیگر چون خودت با پای خودت آمدی باید چشم بگویی و با تمام وجودت بپذیری و عمل کنی. در آخرجلسه با دعای کنگره به پایان رسید. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||