همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
به نام قدرت مطلق الله 
کارگاه مجازی لژیون همسفران عشق به استادی همسفر خانم الهه و دبیری همسفر خانم لیلا با دستور جلسه جشن گلریزان روز پنج شنبه ۲۲|۸|۹۹ راس ساعت آغاز به کار نمود.    


4qsw_slide1.jpg

تا وقتی ما از جان و مال خود نگذریم اصلا از زندگی لذت نمی بریم.

.بسم الله الرحمن الرحیم 
با قوت گرفتن از قدرت مطلق الله جلسه را آغاز می نماییم. سلام دوستان من الهه هستم همسفر.
 انشاءالله که حال همگی خوب باشد و همه در کمال صحت و سلامتی باشید. خداوند بزرگ و متعال را سپاسگزارم و بسی شاکرم که اجازه داد در این جلسه حضور داشته باشیم. ما بحمدالله دیروز اولین رهایی لژیون را به سلامتی و مبارکی داشتیم. خانم مریم عزیز که روز دوشنبه عضو لژیون سردار شدند و روز چهارشنبه گل رهاییشان را از دستان آقای مهندس گرفتند. از شما می خواهم همین الان یک دست محکم برایشان بزنید. به خاطر رهاییشان بسیار بسیار خوشحالم و خداوند متعال را سپاسگزارم انشاءلله که مبارکشان باشد. این رهایی با عضویت در لژیون سردار اتفاق افتاد که آن هم در واقع قدم بزرگی است و تا وقتی ما از جان و مال خودمان نگذریم اصلا از زندگی لذت نمی بریم. لذت را کسانی از زندگی می برند که توان بخشش را در خودشان ایجاد می‌کنند و این توان بخشش ایجاد کردن مسئله خیلی مهمی است. معمولا در حالت عادی و طبیعی هیچ انسانی دوست ندارد، از آن چه که دارد هدیه بدهد. چرا؟ یک بخشی از آن به خاطر این است که انسان می ترسد از آنچه که دارد، بدهد چون اگربدهد کم می شود مثلا من اگر ده هزار تومان پول داشتم، در سبد کنگره خواستم پنج هزار تومان را بیندازم می ترسم که کم بشود و هر وقت که من بترسم که این پول کم بشود یا طمع کنم بگویم حالا که من ده هزار تومان پول دارم می خواهم آن را برای خودم نگه دارم چون نیاز دارم. این انسان هیچ وقت از زندگی لذت نم یبرد.
زمانی که ما به کنگره می آییم با اصل بخشیدن آشنا می شویم، به ما می گویند اگر می خواهی به حال خوش برسی باید از خودت بگذری و تا انسان تا از خودش نگذرد به خودش نمی رسد. معنی این حرف چیست؟ آقای مهندس می فرمایند، یک شخصی با خوردن یک دست چلوکباب خوشحال می شود ولی انسان دیگری با دادن یک دست چلو کباب به دیگران خوشحال می شود، بین این دو تفاوت وجود دارد. یک وقتی من از این که یک پرتقال بخورم خوشحال می شوم، یک موقع وقتی این پرتقال را به یک نفر دیگر می بخشم می بینم او پرتقال را می خورد و لذت و حال خوش در او ایجاد می شود من هم به حال خوش می رسم. هر کسی بتواند به این جا برسد که از جان و مال خودش بگذرد، اول از مالش بگذرد و بعد بتواند یک وقت هایی از جانش هم بگذرد، مثل راهنما ها، مثل راهنمای بزرگوار من از جان و مالشان بگذرند. الان می گویم چگونه می گذرند، من یادم نمی رود چند سال پیش برای یک رهایی با خانم مرجان تهران می‌رفتیم، الهی من بمیرم خانم مرجان آن موقع زانو درد داشتند و ما با اتوبوس به تهران می رفتیم، یادم نمی‌رود وقتی ترمینال می رسیدیم و می خواستیم سوار مترو بشویم، زمانی که می خواستیم سوار بشویم و زمانی که می‌خواستیم پیاده بشویم تعداد پله های مترو خیلی زیاد بود و همیشه یک چمدان یا یک کیف داشتیم و داخل آن یک پتوی مسافرتی می‌گذاشتیم چون شب در اتوبوس خیلی سرد می شد یا تغذیه ای برای صبحانه و ناهارمان بر می داشتیم و خانم مرجان زانو درد بسیار شدیدی داشتند و با همان زانو درد وقتی که می خواستند از این پله ها بالا بروند خیلی خیلی سختشان بود و حالا من هم که می خواستم کمکشان کنم، خودم سیاتیک درد داشتم و گاهی آنقدر درد سیاتیک زیاد است و داخل اتوبوس هم جای پا نیست یا اگر هم باشد چون پا در حالت آرامش قرار ندارد درد آن صد برابر بیشتر می شود من هم نمی توانستم سر کیفشان را بگیرم ولی همیشه می گفتم خدایا این عزیزان با چه عشقی می آیند از جان خودشان می گذرند، از خواب خودشان می گذرند، از آرامش خودشان می گذرند، می آیند که چه بشود؟ خوب می آیند که یک انسان درمان شود، یک انسان به خانواده اش برگردد، دقیقاً می آیند که یک نفر حی بشود. در صحبت‌های دوشنبه هم گفتم که در کنگره چه بسیار دختران و پسرانی که پرپر شده بودند بچه هایی که حتی پدر و مادرشان دیگر نمی خواهند آن ها را ببینند از بس که آن بچه مایه حرص است و آن پدر و مادر نمی دانند که این بچه بیمار است و باید به این بیمار کمک ‌کنند نه این که فضولی کنند. کمک کردن با فضولی کردن خیلی فرق می کند. وقتی که این اتفاق می‌افتد ما می‌بینیم که راهنماها از خوابشان، از زندگیشان، از خوراکشان، از جسمشان می گذرند. با پادرد، کمردرد، با یک عالم مشکلی که ممکن است خودشان داشته باشند، می گذارند و راه می افتند و تهران می روند چرا این کار را می کنند؟ یعنی واقعاً چرا از جانشان و از مالشان می بخشند؟ شما آقای مهندس را دیده‌اید روزهای چهارشنبه تهران وقتی آقای مهندس گل رهایی می دهند، مثلاً روزهایی که ۱۲۰ یا ۱۴۰ رهایی داریم این مرد بزرگ، این مرد استثنایی، این بنده بزرگ خداوند ۱۲۰ بار از روی این صندلی بلند می شوند می روند جلوی آن شخص سرشان را به علامت تعظیم پایین می آورند و گل رهایی می دهند، فکر می کنید چرا؟ چرا یک چنین مردی زمانی که می خواهند گل رهایی بدهند سرشان را پایین می آورند، چرا؟ فقط و فقط به خاطر عشق، فقط به خاطر این که هرچه انسان از خودش بگذرد، از جانش بگذرد، از مالش بگذرد، بیشتر طعم عشق را می‌چشد، بیشتر حالش خوب می شود. من همیشه به بچه‌ها می‌گویم اگر کسی حال خوش می خواهد باید در کنگره خدمت کند. اگر کسی خیلی می خواهد حالش خوب بشود باید کمک راهنما بشود. وقتی که کمک راهنما می شود حالش خوب می شود این حال خوش را شما با میلیاردها تومان پول نمی توانید بخرید خریدنی نیست. این جنسش فرق می‌کند، فروشی هم نیست، این حال خوش را کسی به کسی نمی‌تواند بفروشد نه می توانیم بخریم نه می توانیم بفروشیم. این حال خوش دست یافتنی است. چه زمانی به آن دست پیدا می‌کنیم؟ وقتی که از خودمان می گذریم. ببینید من وقتی می گویم مثلاً یک نفر وبلاگ بنویسد، یعنی یک خدمتی بکند دیگر، وقتی از او می خواهم خدمتی را انجام بدهد نه به این منظور که برود به خانم فاطمه بگوید این را در سایت بگذارید. خانم فاطمه که این کارش هست، بلد هست، من وقتی به شما می گویم که خانم ایکس بروید این مطلب را روی سایت بگذارید یعنی شما لذتش را ببرید نه این که به ایشان بگویید. چون می‌خواهم حال شما خوب بشود. چون می‌خواهم ظرف محبت شما خوب بشود. خانم فاطمه که الحمدلله حالش خوب هست. دنبال چه دارید می گردید؟ وقتی می‌گویم خدمت کنید، یعنی از این عصاره خودتان ببخشید، از مالتان ببخشید چرا ببخشیم؟ برای این که حالمان خوب شود، برای این که این حال خوش یک جنسی دارد که جنسش خریدنی یا فروختنی نیست. باید در این حوض بپری، در این استخر بپری، در استخر خدمت باید بپری تا لذتش را ببرید. من اگر بنشینم دوسال از شنا صحبت کنم، تا وقتی شما خودت در آب نپری نمی فهمی که آن آب چه حس خوبی به شما می دهد.
دقیقاً وقتی در مورد خدمت کردن حرف می زنم، درباره چیزی می‌گویم که اگر شما خودت انجامش ندهی نمی فهمی. خداوند را شکر می کنم، خداوند آنقدر بزرگ هست که ما را با دست های تهی، یعنی من الهه با دست تهی سال گذشته عضو لژیون سردار شدم امسال هم با دست تهی عضو لژیون سردار شدم و از خودش می خواهم برکت را آنقدر زیاد کند تا بتوانم به زودی مابقی تعهدم را بدهم. چون من دو میلیون بیشتر به حساب نریختم، باسد چهار میلیون دیگر واریز کنم.پارسال که این شش میلیون را به حساب کنگره ریختم اصلاً حال من خوب شد، احوال من خوب شد، حس سبکی می کردم. همان موقع وقتی من تسویه کردم به کرونا رسیدیم و آنقدر که همه ملت از کرونا ترسیده بودند، حال همه خراب بود، من به خانم مرجان گفتم من حالم خیلی خوب است و این حال خوشم را مدیون لژیون سردار می دانم. وقتی که آدم می بخشد حتی وقتی نیاز دارد، نه این که فکر کنید من به آن شش میلیون نیاز نداشتم، خودم بارها به شما گفتم که نیاز داشتم و از نیازم بخشیدم، ولی وقتی بخشیدم یک حال بهتری به من دست داد اوضاع خودم بهتر شد، فکرم راحت شد. گفتم خدایا اگر یک آجر با این پول برای کنگره خریداری بشود، خدایا اگر یک خشت برای کنگره خریداری بشود آن وقت تا دنیا دنیا است این خشت ماندگار است تا هر انسانی می آید و در این مرکز درمان می شود آن ثواب و برکتش برای من الهه هست. پس اگر داشته باشم و ببخشم باز کاری نکردم. مهم این است که آدم نداشته باشد و ببخشد. البته منظورم این نیست که کسی خودش را به زحمت بیندازد. آقای مهندس بارها فرمودند که ما وقتی صحبت از بخشش مال می کنیم منظور این نیست که کسی نداشته باشد و حالا خودش را در سختی بیندازد و در واقع خودش را اذیت کند اما اگر کسی هم ندارد، از الان باید پس انداز برای سال دیگر را شروع کند. نه اینکه شوهرتان پول بدهد تا شما عضو لژیون سردار شوید. این خوب است اما کم خوب است. اگر می‌خواهید زیاد خوب باشد باید از الان شروع به پس انداز کردن بکنید. اگر کسی حتی به شما پنجاه تومان هم پول می دهد، بیست تومان آن را خرج کنید، سی تومانش را نگه دارید در یک حساب پس اندازی بگذارید که فقط خودتان و خدا بدانید، هیچ کس دیگر نداند.‌هیچکس جز تو و خدا نداند.
سعدی علیه رحمت می‌گوید، بدیدم عابدی در کوهساری قناعت کرده از دنیا به غاری، چرا گفتم به شهر اندر نیایی که باری بندی ازدل برگشایی، بگفت، آن جا پری رویان نغزند چو گل بسیار شد پیلان بلغزند. سعدی، می گوید که یک آدم عابد و عارف دیدم که در کوهسار در غار قناعت کرده. از دنیا به غاری، دنیا را رها کرده و رفته در یک غار زندگی می کند. به او گفتم که چرا به شهر نمی آیی؟ یک صفایی بکنی یک لذتی ببری این همه زن های خوشگل هستند، چرا نمی آیی لذت ببری؟ گفت در شهر پر از حوری و پری هست و خانم های خوشگل هستند و وقتی آن جا خوشگل ها زیاد شدند آدم هایی مثل من که مثل فیل قدرتمند هستند می لغزند. آن وقت آقای مرتضی مطهری می‌گویند، آدم حسابی آن است که در شهر باشد و نلغزد. وگرنه اگر تو بروی در یک غار و غار نشینی کنی و خودت باشی و خودت و نلغزی هنر نیست. حالا هنر آن است که من چیزی را دوست داشته باشم، خودم هم به آن نیاز داشته باشم، آن را بدون چشم داشت ببخشم. تازه من می‌گویم نذر هم نکنید این هایی که نذر می کنند قرارداد می بندند، معامله می کنند، من می گویم معامله نکنید وعده خداوند دروغ نیست. خداوند خودش می گوید، آیا کسی هست که بیاید و با من معامله کند. کسی با من معامله کند یعنی چه؟ یعنی در راه من ببخشد. آیا کسی هست که در راه من ببخشد؟ وقتی انسان در راه خداوند بدون چشم داشت بخشید، بدون این که گروکشی کنیم، بدون این که نذر کنیم، اگر تو این کار را کردی من هم آن کار را می کنم، این تجارت است این اسمش بخشیدن نیست. اگر این کار را کردیم آن وقت این کشتزار شروع به پربار شدن می کند. خودش، خودش را آبیاری می کند و برکتش به ما برمی گردد و روز به روز حالمان بهتر و بهتر می شود. ما امسال چندین نفر را داشتیم  به سلامتی و مبارکی عضو لژیون سردار شدند. پارسال لیلی را داشتیم و امسال هم عضو شد، امسال هم نسیم و زهرا و مریم امینی و الهه اضافه شدند.

مشارکت همسفر خانم لیلی:
 خیلی خوشحالم که به من وقت مشارکت دادید و خیلی خوشحالم که در جمع دوستان محبت قرار دارم. خانم الهه عزیزم خیلی ممنون بابت استادی بسیار زیبا و عالی روز دوشنبه خیلی روز خوبی بود من که تا آخر شب اصلا خوابم نمی برد از بس انرژی گرفته بودم و فردایش هم فقط ذوق می کردم که عکس ها روی سایت بیاید و ببینم. در مورد تجربه خودم اگر بخواهم بگویم من اصلاً پس انداز کردن را بلد نبودم و در کنگره یاد گرفتم و روی خودم  کار کردم. بخشش اول از خودم شروع می شد چون اصلا بلد نبودم خودم را ببخشم یا خانواده ام، یا همسرم، یا آدم های شوهرم را اصلاً بلد نبودم ببخشم یواش یواش آمدم با همان عینک جهان‌بینی که روی خودم گذاشتم دیدگاهم را عوض کردم می‌توانم بگویم  بهترین صفتی که یک مادر یا یک همسر می تواند داشته باشد بخشش هست. چرا که وقتی آدم این بخشش را داشته باشد خیلی دیدگاهش نسبت به مسائل حل می شود. وقتی که من به کنگره و آموزش ها ایمان آوردم متوجه شدم که هیچ چیز جای حال خوش را نمی گیرد خانم مونا در روز چهارشنبه خیلی زیبا گفتند که وقتی آدم می بخشد یک کوله باری روی دوشش هست. من اعتقاد داشتم که یک موقعی آدم پول زیاد در کیفش هست و هر چی زیادتر بدهد برکتش بیشتر است. قشنگ می‌دیدم که در طول این یک هفته اصلاً کیفم از پول خالی نمی شد. این اعتقادی بود که من داشتم. یک چیز دیگری که من یاد گرفتم هر فیشی که برای کنگره می دادم آن را کپی می گرفتم و در کیف می گذاشتم چون اعتقاد و باور داشتم، ایمان داشتم که این برکتش در زندگی من هست. واقعا آدم سبک بال می شود انگار که آدم به راحتی می تواند از پس مشکلات بر آید. نکته جالب این بود که از وقتی عضو لژیون سردار شدم خیلی از هزینه‌های اضافی که قبلا داشتم کم شده است. دیگر احتیاجی نداشتم و برایم ارزش نداشت چون می دانستم که در این مسیر آمده ام و به چیزهای دیگر نیاز دارم.
مشارکت همسفر خانم نسترن: 
 تشکر می کنم از خانم الهه عزیزم بابت وقت مشارکت، در مورد صحبت های روز چهارشنبه قسمت اول، بخور دادن و خوردن پنج وعده در روز مایعات گرم برای من خیلی مفید بود چون یادم رفته بود و انجام نمی دادم در مورد خود جشن گلریزان هم برای زندگی خیلی انگیزه ها گرفتم. چه کارهایی انجام بدهم چه در بعد مادی چه در بعد معنوی و گلریزان را چگونه در زندگی ام پیاده کنم که به نظرم گلریزان را می توانیم با هدیه دادن به اعضای خانواده، به دوست با سر زدن های با عشق با دعوت کردن دوستان یا فامیل به خانه گلریزان را در سطح پایین تر اجرا کنیم. مثلا اگر چیزی داریم که کسی دوست دارد و می توانیم از آن گذشت کنیم، حتی اگر آن شخص به آن پول یا آن چیز احتیاج ندارد. اما همین طوری دوست دارد به خاطر عشق آن را می‌توانیم بهش ببخشیم و این زنجیره عشق را و گلریزان را در سطوح کمتر هم انجام بدهیم. مطمئن هستم همه ما هم لمس کرده‌ایم که چه در کنگره و چه در بیرون هر خدمتی که انسان انجام می دهد به خودش برمی‌گردد و به خودش خدمت کرده است.

مشارکت همسفر خانم نسیم:
 خدا قوت خدمت خانم الهه عزیزم می گویم. در مورد لژیون سردار چیزی که می‌توانم بگویم، من زمانی که تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم حتی باور نداشتم این اتفاق ممکن است بیفتد. این را قبلاً هم گفتم که حتی گاهی لنگ هزار تومان یا پنج هزار تومان برای کرایه ماشین بودم اما زمانی که در درونم خواسته بوجود آمد، خیلی راحت تر از آن چیزی که فکرش را بکنم خداوند مسیر را برای من باز کرد و روز به روز بیشتر به این جمله که می گویند خداوند مهربان و بخشنده است پی می برم و روز به روز عظمت خداوند را بیشتر می بینم. یک نکته هست این که زمانی که پول را داشتم احساس نمی کردم که پولدار هستم اما زمانی که پول را بخشیدم الان احساس می کنم که آن پول مال من است. چرا که توانستم ببخشم و مسئله دیگر این که وارد لژیون سردار شدن برای من بار معنوی بزرگی داشت گاهی در زندگی  دنبال یک فرصت دوباره می گردیم از خداوند می‌خواهیم که درها را به روی ما باز کند اما با وجود این که خواسته خیلی قوی داریم و تلاش هم می کنیم در ها باز بسته هستند. من شخصی بودم که حتی یک شماره ۷ الی ۸ رقمی کارت دانشجویی را نمی توانستم حفظ کنم اما از زمانی که تصمیم به این حرکت گرفتم انگار که یک بار عظیمی از روی دوش من برداشته شده است و کلید آن درها باز شده. و من الان در طول روز چندین ساعت می توانم درس بخوانم بدون این که زجر بکشم و آن مطالب را متوجه می شوم گاهی باید ما از خودمان یک نشانه ای بروز بدهیم تابعد راه باز بشود. انشاالله که هر کس خواسته قلبی ورود به لژیون سردار را دارد هر چه سریعتر به خواسته خود برسد.

مشارکت همسفر خانم فاطمه:
 آقای مهندس فرمودند که ما همه در زندگی مسافر هستیم. اموالی که در دست ما قرار دارد اموال ما نیستند، بلکه به صورت امانت در دست ما قرار داده شده است. اگر ما متوجه بشویم که منافع هر شخصی در منافع جمع نهادینه شده و باید از اموالی که داریم زکات خود را پرداخت کنیم آن موقع می‌توانیم بخشش را انجام بدهیم و لذت بخشش را درک کنیم. وقتی ما به یک نفر که دردی دارد کمک می‌کنیم و باعث می شویم که درد او تسکین پیدا کند متوجه می شویم که چقدر بخشش به ما آرامش می دهد و در مورد گلریزان فرمودند که در قدیم می آمدند و معتمدین شهر را جمع می کردند زمانی که یک تاجر ورشکسته ای بود یا شخصی بود که نیاز به کمک داشت و آن ها مبلغی را پرداخت می‌کردند شخص مشکلش را حل می کرد. آمدند و در کنگره مبحث گلریزان را پایه گذاری کردند و هر سال یک هفته به عنوان هفته گلریزان اجرا می شود و در آن افراد مبالغی را پرداخت می کنند که با آن مبالغ، زمین هایی را برای کنگره خریداری می کنند و این در خلال مشکلاتی بود که آقای مهندس داشتند و بعدا متوجه شدند که همه اعضای کنگره باید روی پای خودشان بایستند و به واسطه همت خودشان و مبالغی که خودشان می پردازند اماکنی خریداری بشود. در نهایت هم یک پیامی را دادند که اگر بنایی آباد باشد اما ساکنین آن خراب باشند بنا هم کم کم رو به نابودی می رود اما ساکنین آباد می‌توانند ویرانه‌ ها را هم آباد کنند. اگر ساکنین یک منطقه ای به دنبال صلح و آرامش باشند می‌توانند بر مبنای آن ببخشی که دارند آن مکان را آباد کنند اما اگر ساکنین یک منطقه ای، حتی اگر منطقه آباد هم باشد، اما در پی جنگ باشند به مرور زمان آن منطقه هم به سمت ویرانی می رود.
مشارکت همسفر خانم مرضیه:
ممنون خانم الهه  عزیز که به من وقت مشارکت دادید خدا را شکر می‌کنم که بعد از مدتی توانستم به لژیون بیایم و آموزش بگیرم. آقای مهندس می‌فرمایند اگر بنایی آباد باشد اما ساکنین آن خراب باشند بناها کم کم رو به نابودی و خرابی می‌روند اما ساکنین آباد بنا های ویران و خراب را هم می‌توانند احیا کنند یعنی انسان های صالح و درست می‌توانند بناهای ویران را احیا کنند ما به وعده‌های خداوند اعتقاد داریم می دانیم که خداوند گفته است اگر از اموال خود ببخشی اموال شما چند برابر می شود. آقای مهندس هم می فرمایند، یک پولی اگر دست شما می آید مال شما نیست باید ببخشید و لذت بخشش را درک کنید. من خودم شخصا وقتی پولی را پرداخت می کردم یا بعد از خدمت وبلاگ نویسی خودم چنان خیر و برکتش را در زندگی دیدم که واقعا به این جمله رسیدم و این خواسته در من به وجود آمده که انشاالله خداوند کمک کند در لژیون سردار قدم کوچکی بردارم.

مشارکت همسفر خانم لیلا:
در مورد صحبت های گلریزان آقای مهندس که بخشی از آن برمی گشت به وادی سوم این که من باید فقط خودم به فکر خودم باشم من فقط خودم باید به خودم کمک کنم. هر روز بیشتر به این نتیجه می رسم که هیچ کس به اندازه خود من به من فکر نمی کند. فکر کردم که چقدر با جسم و روانم کار کردم و همیشه آن پول را نگه داشتم برای روز مبادا، برای خرج خانه، برای مواقعی که شوهرم کم می‌آورد، خرید ماشین و غیره‌ به آن می‌رسیدم اما حس خیلی عالی نداشتم. لذتی در آن نبود اما الان با این که کار نمی کنم و منبع درآمد زیادی ندارم اما سعی کردم تمام پس اندازم را بدهم چون به قول خانم الهه عزیز با خدا معامله کردن هیچ دلهره ای درش نیست ما می‌دانیم که خداوند سر وعده هایش هست و خداوند خودش به ما این پیام را داده است که با من معامله کنید. من این بار این معامله را کردم که قبلا هم این کار را کرده بودم و نتیجه اش را هم گرفته بودم اما دوباره ترس ها مانع من شده بود و من دور شده بودم از این کار و این بار دوباره سعی کردم تمام پس اندازم را برای کنگره بدهم و آنقدر حال خوبی دارم و فکر می‌کنم این زکات خواب راحتی است که دارم، اما بدون قرص قبل از کنگره و حتی الان هم دارم قرص مصرف می کنم و دوز قرص ها را خیلی آوردم پایین و دارم روزبه‌روز کمش می کنم و من چقدر هزینه می کردم بابت دکتر، بابت قرص، بابت مشاور،بابت جایی که یک ساعت خواب آرام، ذهن آرام، آرامش خیال، به من بدهند. این را من هیچ جا به غیر از کنگره و بالابردن جهان‌بینی به دست نیاوردم و این زکات چیزی است که الان به دست آورده‌ام و تا آخر عمر مدیون هستم و باید بهای آن را پرداخت کنم و حتی در این فکر رفتم که از امسال شروع کنم پولی را کنار بگذارم برای گلریزان سال آینده که امیدوارم من هم بتوانم جزو لژیون سردار بشوم.

مشارکت همسفر خانم منیژه:
 در سی دی گلریزان آقای مهندس به چند تا نکته اشاره کردند، یکی این که باید از سختی ها و مشکلات ما درس بگیریم. خودشان فرمودند، تمام مسائل و مشکلاتی که در این مسیر برایشان بوجود آمد تا توانستند کنگره را سرپا نگه دارند بسیار درس ها گرفتند و تمام آن ها را هر سری برای اعضای کنگره بازگو می‌کنند که یادشان نرود قبلاً کجا بودند و الان به کجا رسیدند. یکی دیگر این که انسان باید در زندگی آینده نگری داشته باشد. وقتی به برنامه ریزی آقای مهندس نگاه می کنم می بینم که چقدر ایشان آینده نگر هستند و برای ما برنامه ریزی کردند. پس چه بهتر که اگر وقت داشته باشیم همه سی‌دی‌ها را یک به یک بنویسیم یا حتی گوش بدهیم چون واقعا در درزندگی به درد ما می خورد ما باید از گذشتگان درس بگیریم همین گلریزان این ها برای گذشتگان ما هستند. آقای مهندس تاکید کردند که باید ببخشیم تا لذتش را ببریم. نه فقط به کنگره کمک کنیم بلکه ما می‌توانیم به خیلی از انسان های دیگر که در بیرون از کنگره هستند کمک کنیم. این گونه هم خداوند از ما راضی است و هم خودمان انرژی می گیریم و می دانیم که همه کارها با پول حل نمی شود همین که بتوانیم با کسی همدردی کنیم و تسکینی برای او باشیم. یا اگر هنری بلد هستیم به دیگران یاد بدهیم‌ این ها همه می‌تواند ما را به آرامش برساند. این دروغ نیست که خداوند می فرماید اگر بکاری روزی درو می کنی به نظر من هر شخصی که وارد کنگره می شود خود به خود خودش را موظف می‌داند که از هر طریقی که شده چه در خدمت کردن و چه از لحاظ مالی و معنوی بتواند از دیگران پیشی بگیرد و آنقدر این کار به آدم انرژی می دهد که من شخصاً روزشماری می‌کنم برای دوشنبه که به کنگره بیایم و انرژی بگیرم چون تنها روزی که من مال خودم هستم همین دوشنبه است.

مشارکت همسفر خانم الهه:
 خدا را شکر می‌کنم که امسال توانستم عضو لژیون سردار بشوم خیلی احساس خوب و سبکی دارم واقعاً خریدنی نیست، به دست آوردنی است این که من عضو لژیون سردار شدم از نظر خودم بخششی در کار نبوده من فقط قسمت کوچکی از دین بزرگی که کنگره به گردن من دارد را ادا کردم و هیچ وقت نمی توانم جبران کنم چیزی را که کنگره به من داده است و هیچ وقت نمی توانم کارهای راهنمایم را و آقای مهندس را و حتی مسافرم را جبران کنم. اگر کنگره نبود من پولی نداشتم که بخواهم ببخشم من وقتی که به کنگره آمدم اصلاً فکر نمی کردم که بتوانم خودم پولی در بیاورم و اگر این آرامش و حل شدن مشکل مسافر من نبود من هیچ وقت هیچ تمرکزی نداشتم.‌ آنقدر آشفته بودم، آنقدر درگیر بودم هیچ وقت نمی توانستم کار کنم. بخشش معنا ندارد وقتی که هر چیزی که داری را از کنگره داری اما این که امسال عضو لژیون سردار شدم خیلی حس خوبی به من داد و مسافرم هم خیلی حس خوبی دارند که توانستند عضو لژیون سردار بشوند. از آقای مهندس تشکر می‌کنم که فرصت این حس خوب و این بخشش را به ما دادند.

مشارکت همسفر خانم سمیرا:
در مورد دستور جلسه گلریزان دیگران کاشتند ما خوردیم ما بکاریم تا دیگران بخورند. وقتی ما به کنگره آمدیم کل سیستم به ما خدمت کرد از آن صندلی که استفاده کردیم، از مرزبانان و ایجنت محترم که به ما خدمات رساندند، از راهنماهای محترم که به ما آموزش دادند تا ما به آرامش برسیم، حالا چه زمانی این آرامش ما تکمیل می شود؟ زمانی که ما بتوانیم از عصاره جان و مال خودمان ببخشیم این که بتوانیم در کنگره خدمت کنیم و از لحاظ مالی هم بتوانیم از مال خودمان ببخشیم حال خوش ما تکمیل می شود. می توانیم به آرامش واقعی برسیم. انسان هایی می توانند ببخشند که قلب بزرگی دارند و بزرگ منش هستند و به انسانیت نزدیک شده‌اند.

مشارکت همسفر خانم زهرا: 
خداوند را شکر می کنم که به من این توفیق را داد که بتوانم در لژیون سردار باشم. مدت زیادی است که با کنگره آشنا شده ام خیلی از چیزهایی را که در این چندین سال بلد نبودم حالا تازه دارم یاد می گیرم. راه و روش زندگی کردن، راه و روش چگونگی صحبت با دیگران را یاد می گیرم، این که چگونه به دیگران خدمت کنم. من همیشه خودم را مدیون کنگره می دانم به خاطر اینکه این صندلی که من نشسته ام حق الناس است. اگر من بخواهم این صندلی که نشسته ام باز پس نداشته باشد و آن کمک هایی که به من شده است را جبران نکنم خودم را مدیون می‌دانم. خدا را خیلی شکر می‌کنم که توانستم دراین راه بیایم و بنویسم، آموزش بگیرم، آرامش داشته باشم و خدا را شکر می کنم که توانستم عضو کوچکی از لژیون سردار باشم و از تمامی کسانی که کمک کردند تا من به حال خوش برسم ممنونم.

ادامه صحبت های استاد محترم همسفر خانم الهه:
 خیلی خیلی از مشارکت های شما لذت بردم. من جای هر کدام از شما بودم دوباره مشارکت های امروز را گوش می کردم. خود من ممکن است دوبار یا سه بار هر مشارکتی را گوش بدهم. آنقدر که لذت بردم و همینطور اشکهایم ریخت و خداوند را شکر کردم که ما را قدردان کنگره قرار داده است. اصلاً مهم نیست که چقدر می بخشیم مهم این است که این بخشش اتفاق بیفتد تا حالمان خوب شود تا انرژی بگیریم. روز دوشنبه که بالا استاد جلسه بودم وقتی می گفتم دست بزنید یک عده آرام آرام، بی حس، انگار که دو انگشتی دست می زنند، بی حال دست می زدند. تمام این دو سه روز دارم به این فکر می کنم که خدایا چقدر آدم ها می تواند حالشان بد باشد و نمی دانند که اگر از مال و از جانشان ببخشند، حتی بخشش می‌تواند به قولِ نسترن که مشارکت کرد، یک لبخند باشد، یک لبخند به انسان ها هدیه بدهیم، نه به آقایان، در جواب آقایان نگوییم جانم، اما با یک لبخند از کنار انسان‌ها، از کنار پدرمان، از کنار مادرمان، از کنار دوستمان رد بشویم ببخشیم. آن لبخند را هدیه بدهیم، آن لبخند را نه به خاطر این که چیزی گیرمان بیاید، به خاطر این که حس خودمان خوب بشود، به خاطر این که حال خودمان خوب بشود، آن وقت می بینیم که این قلب ما کم کم پر از عشق می شود پر از انرژی می شود. خیلی وقت ها بچه‌ها به من می‌گویند خانم الهه شما با این همه کاری که انجام می دهید پس این انرژی را از کجا می آورید؟ من خودم هم نمی دانم این انرژی از کجا می آید. قطعاً لطف خداوند متعال شامل حال من شده است و لطف کنگره، اما فقط به این نتیجه رسیدم  هر کاری که انسان فقط برای دل خودش انجام بدهد، ببخشد فقط به خاطر دل خودش، هم مالش را، هم جانش را به موقع، آن وقت آن انرژی خودش می‌آید. این حس خوب خودش می‌آید. و این انرژی که می آید به قول نسیم درهایی را به روی ما باز می‌کند که به آن درها قبلاً قفل زده شده بود، وقتی این بخشش اتفاق می‌افتد آن درهایی که قفل زده شده بود، آن حافظه هایی که خراب شده بود، آن انرژی های بدنی که از دست رفته بود، آن قدرت هایی که از دست داده بودیم، آن ها به ما برمی گردد انشاالله که این اتفاق برای همه ما بیفتد. ضمناً این را بگویم بخشیدن توانایی می خواهد و توانایی وقتی ایجاد می شود که ما بخواهیم. الان امروز خیلی ها گفتند که اصلاً پول در حسابشان نبود اما می‌خواستند، وقتی انسان بخواهد یک اتفاقی بیفتد، حتماً آن اتفاق برایش می‌افتد. چون خواستن خیلی خیلی پارامتر مهمی است. وقتی شما بخواهید، کم کم بسترش هم فراهم می شود. وقتی بستر فراهم شد شما به آن خواسته می رسید. و خواست و تقدیر و فرمان الهی برای او اتفاق می افتد.
سکوت می کنیم و در سکوت خودمان از خداوند متعال می خواهیم که ما را از نفرت به طرف عشق هدایت بفرمایید آمین.
خداوندا ما در پی هم روان شده ایم تا بدانیم آنچه نمی دانیم از هستی و نیستی خداوندا تاریکی ها را تجربه نموده ایم ما را با روشنایی ها آشنا گردان تا به فرمان عقل نزدیک شویم و مکانی برسیم که از آنجا انشعاب یافته ایم.

 از همه عزیزان قبول باشد روز دوشنبه من در شعبه هستم. جلسه لژیون سردار هست و بعد هم جلسه گلریزان و هر کدام از عزیزان که نتوانستند  شرکت کنند در آن روز می‌توانند شرکت کنند.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 3 آذر 1399 08:02 ق.ظ
خداقوت وتشکر از خانم نسیم عزیز،خیلی خوب وعالی.
سپاس از خانم الهه عزیزم.
تشکر فراوان از خانم فاطمه عزیز وخدمتگزارن سایت
شنبه 1 آذر 1399 11:27 ب.ظ
بسیار زیبا و جامع بود خانم الهه عزیزم
با تشکر از وبلاگ نویسان عزیز
سه شنبه 27 آبان 1399 12:05 ق.ظ
عرض سلام وخدا قوت به کمک راهنمای عزیزم.بسیار استفاده کردم.خدا قوت میگویم به عزیزان خدمتگزار سایت.وهمچنین به خانم نسیم عزیز
یکشنبه 25 آبان 1399 08:10 ب.ظ
سلام و خدا قوت به همه عزیزان خدمتگزار درسایت،وخدا قوت به خانم الهه عزیزم بااین بیان زیباشون.از خانم نسیم هم تشکر بابت انجام این خدمت بزرگ،خدا قوت
یکشنبه 25 آبان 1399 03:54 ب.ظ
بسیار لذت بردم از مشارکت عزیزان و از آموزشهای خانم الهه بزرگوارم...ان شاءالله در پناه خدا سالم وموفق باشید وبه امید پهلوان شدن هر همسفری که آرزوی بخشیدن ورسیدن به حال خوش بخشش را دارد
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات