همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
کارگاه آموزشی لژیون همسفران عشق با استادی کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه و دبیری همسفر خانم نسیم با دستور جلسه بخشش و گلریزان روز دوشنبه مورخ ۱۲/ ۸ / ۹۹ راس ساعت آغاز به کار کرد.




ایمان یعنی اینکه ما بتوانیم از عصاره جان و مال خود ببخشیم تا به حال خوش برسیم.....
" به نام قدرت مطلق الله "

کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه فرمودند:
سلام دوستان الهه هستم همسفر. حال من بحمدالله خوب هست امیدوارم حال شما هم خوب باشد.
نکته اول اگر کسی به هر دلیلی نمی تواند سر موقع در لژیون حضور پیدا کند و نظم را قبول نمی کند، دیگر نباید سر این لژیون بیاید. سر لژیون دیگر برود شاید یک راهنمای دیگر آنقدر سخت گیر نباشد. هر هفته چند نفر می‌خواهند وارد لژیون بشوند، می گویند: به بچه‌هایتان بگویید اگر می‌خواهند نامنظم بیایند لژیون حق آن ها است که می‌خواهند وارد لژیون شوند و التماس می کنند. اگر کسی می‌خواهد نامنظم سر لژیون بیاید، خوب حق این بچه‌ها است که آموزش بگیرند. این همان حق الناس است ببینید یک وقت است که حق من است خوب مهم نیست و خداوند هم حق خودش را می بخشد ولی حق الناس، حق مردم است و من اگر رعایت نکنم، منظم نیایم، حق کس دیگری ضایع می شود. وقتی حق کس دیگری به گردن ما است، جرات می کنید جواب او را بدهید که من یک صندلی اشغال کردم ولی منظم نیامدم، نشستم و نگذاشتم تو بیایی و آموزش ببینی، تویی که الان فکر خودکشی داشتی و هزار تا درد بی درمان داشتی و می توانستی بیایی و درمان شوی واقعاً کسی می تواند این حق را و این بار را به دوش بکشد؟ پس این را خیلی جدی بگیرید و سرتایم و منظم بیاید.
نکته دوم اینکه ما در کنگره به راهنمایمان اندازه خدا احترام می‌گذاریم یعنی این قدر مهم است نه برای اینکه من هستم. به راهنمایمان نمی گوییم خوبی، به تو خوش می‌گذرد، سر شانه ایشان بزنیم و بگوییم تو چه طوری! ما نمی توانیم با راهنمایمان این طوری برخورد کنیم، چرا؟ چون اگر جایگاه راهنمایمان را پائین بیاوریم، خودمان سقوط می کنیم. وقتی که به راهنما پیامک می دهم نمی توانم بنویسم مثلا سلام سی دی مثلاً موانع محبت. باید بنویسم سلام خانم الهه عزیزم انشاءالله که حالتان خوب باشد. این سی دی را با اجازتون نوشتم، این هم عکسش. ما هنوز نوع حرف زدن را یاد نگرفتیم، ما هنوز نوع برخورد را یاد نگرفتیم، ما هنوز یاد نگرفتیم که وقتی از راهنما خداحافظی می کنیم باید عقب یا اینکه پشتمان به راهنما نباشد. برای چی؟ برای اینکه وقتی پیش آقای مهندس، تهران رفتی یادت باشد حرف نامربوط نزنی، آنجا یک چیزی نگویید که از اسلوب خارج بشویم. بگویند این از کجا بیرون آمده است. ممکن است بعضی از یک لژیون دیگر آمده باشند، من کاری ندارم. راهنمای آدم، دوست آدم نیست، رب آدم است و این یعنی مربی. مربی یعنی اینکه کسی که تمام قامت تو باید به او احترام بگذاری پس من با راهنما نمی توانم هر مدلی که خواستم برخورد کنم. روز جمعه در پارک یک رهجو، سر شانه راهنمایش زد گفت الهی قربونت برم، گفتم این چه وضعیتی است؟ گفت راهنمایم است، عاشقش هستم. گفتم راهنمای تو شاگرد من بوده است و هیچ وقت از این کارها نکرده و اجازه هم نداشته بکند تو هم که شاگرد او هستی حق نداری این کار را بکنی. راهنمای تو هستند و عاشق ایشان هستی، دوستشان داری درست ولی باید احترامت را کامل بگذاری اگر احترامت را کامل نگذاری بعد خودت زمین می خوری. ما اگر احترام نگذاریم، خودمان دچار مشکل می شویم.
یک نکته دیگر اینکه ما در کنگره چیزی به نام تذکر به راهنما نداریم. در کنگره انتقاد و پیشنهاد نمی دهیم. کنگره مانند ارتش است و فقط باید چشم بگوئیم، حق نداریم به مافوقمان تذکر بدهیم. باید یاد بگیریم، اگر من از شما یک روزی نظر خواستم باید نظر بدهید، اگر نظر نخواستم سرتان را زیر می‌اندازید و کارتان را انجام می دهید.
اولا از نسیم خیلی ممنونم اصلاً دفتر دبیری را ببینید کیف می کنید من هیچ وقت تقدیر نامه هایم را خانه نمی برم. در این ۹ ساله تقدیرنامه های من پیش دبیرها بوده است. یک صفحه برای دبیری نوشتم که هر کسی دبیر می شود ملزم است این ها را رعایت کند. پس مطابق این اول باید بخواند و بعد انجامش بدهد. لیلا هم خیلی خوب نوشته بود چون دبیر اول ما بود دبیر هفت جلسه را خط کشی می کند و مرتب و منظم می نویسد. اگر مثل این شرایط کرونا سه جلسه یا چهار جلسه مجبور شد اضافه تر بنویسد صفحه بعد می رود و مجدداً خط کشی می‌کند مثل صفحات قبل و می‌نویسد. مثل لیلا این هم دفتر دبیری که نسیم درست کرده است اینقدر شکیل، منظم و مرتب. از هفت جلسه که بیشتر شده آمده چند جلسه دیگر را در صفحه بعد خط کشی کرد و نوشته است. دبیر بعدی باشد همین صفحه می آید و می نویسد، هیچ صفحه‌ای را حرام نمی کند. هیچ صفحه ای را حرام نمی کنیم، ما در کنگره یاد می گیریم کاغذ از درخت به دست می‌آید درخت هزینه دارد، درخت سرمایه ملی است، درخت را به خاطر تولید کاغذ از بین می بری. من وقتی از عابر بانک وقتی پول می گیرم، رسید نمی گیرم می‌گویم اگر یک میلیون نفر از این برگه ها نگیرند یک درخت زنده می ماند، یک درخت سالم می ماند. دبیر بعدی صفحه رها نمی کند. دبیر بعدی قشنگ پشت‌ سر آن می نویسد. دوم اینکه یک سری اطلاعات از رهجوها می خواستیم باید به دبیر بدهید. مراسم هدیه به دبیر قبلی و گرفتن دفتر دبیری توسط دبیر جدید انجام شد. خوب انشاالله ما هفته آینده جلسه گلریزان را داریم یک خبر خیلی خوب و خیلی شیک داریم که خانم نسیم عضو لژیون سردار شدند.

مشارکت همسفر خانم نسیم:
من از دیشب تا حالا خیلی خوشحالم و خیلی حالم خوب است البته از خیلی وقت پیش من این تصمیم را داشتم ولی از دیشب علنی شد و خداوند را اول خیلی خیلی سپاسگزارم، خیلی از او ممنونم چون واقعاً توفیق می خواهد و از او ممنونم که به من اجازه داد شرکت کنم. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که خانم الهه در جریان شرایط مالی من هستند، یک وقت هایی که لنگ ۵۰۰۰ تومان می شوم حتی خیلی جاها با تاکسی نمی روم تا بتوانم هزینه تحصیلم را یا پول دانشگاه را بدهم اما این شش میلیون تومان به طور عجیبی و به صورت معجزه آسایی برای من فراهم شد هنوز هم باورم نمی شود یعنی من تا آن لحظه که رفتم کارت را بکشم باورم نمی شد که بتوانم عضو لژیون سردار بشوم. خیلی حس عجیبی است واقعا از صمیم دل می خواهم تمام کسانی که خواسته دارند به این خواسته برسند. من با سیصد هزار تومان، دویست هزار تومان در گلریزان شروع کردم. از خدا می خواستم یک کمی بیشتر به من توان بدهد یعنی اینکه پسرفت نکنم و بتوانم بیشتر روی آن پولم بگذارم. دوسال پشت سر هم، سیصد هزار تومان توانسته بودم کمک کنم ولی امسال نمی دانم چی شد که توانستم عضو لژیون سردار بشوم. خانم مهین سال ۹۷ استاد جلسه بودند و گفتند، هر کسی در جلسه است و می خواهد عضو لژیون سردار شود، کاری ندارم که پولش را دارد یا ندارد، دست بگیرد و آن روز با تمام وجودم دست گرفتم. من هم باورم نمی شد، اصلاً هم هیچ اعتقادی نداشتم که این پول جور شود ولی با تمام وجودم دست گرفتم و به قول خانم الهه دستم را کامل آن روز بالا بردم شاید اصلاً همان نقطه باعث شد که من امروز در این جایگاه باشم و بزرگترین چیزی که هست روز اولی که من در لژیون خانم الهه آمدم، جرقه از همان روز خورد چون دقیقاً همان عکسی که آقای روحانی و آقای صدیقی پهلوان شدند و مصادف شد با همان روزی که من وارد لژیون شدم و خانم الهه در مورد لژیون سردار صحبت کردند. این جرقه بیشتر در وجودم خورد خیلی از شما متشکرم خانم الهه عزیز که با عملی کردن تمام این خدمت ها به ما هم یاد می دهید چون اگر خودتان عملی نمی کردید ما هم قطعاً نمی توانستیم. خیلی خوشحالم و خیلی حس خوبی دارم و امیدوارم همه شما هم این حس را تجربه کنید.

کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه در ادامه فرمودند:
نسیم جان من هم خیلی خیلی خوشحالم خیلی به شما تبریک می گویم. کاش آدم بخواهد. مشارکت من را شنیدید ما می توانیم در زندگیمان دو جور باشیم، می توانیم آدم های قدرنشناسی باشیم سرمان را زیر بیندازیم، بگوییم خوب هر کسی هر کاری کرد به ماچه وظیفه اش بوده بگذار بکند. می توانیم هم قدرشناس باشیم آن کس داناتر است که قدرشناس تر باشد. بداند که وقتی قدر یک چیزی را بداند و در برابر نعمت ها بی‌تفاوت نباشد به خودش خدمت کرده است به کسی خدمت نمی کند. من نمی خواهم به شما فخر فروشی کنم، می خواهم تجربه خودم را در اختیار شما قرار بدهم، نه می‌خواهم تبلیغ کنم و نه برایم مهم است. می خواهم بدانید چرا بدانید؟ برای اینکه دو روز دیگر خودتان در این جایگاه قرار می گیرید. تو اگر خودت درست با راهنما رفتار کنی دو روز دیگر رهجو درست با تو رفتار می کند. اگر یاد بگیری با شوهرت درست رفتار کنی، شوهرت هم یاد می‌گیرد با تو درست رفتار کند. حالا اگر قدر بشناسیم شکر نعمت، نعمتت افزون کند. بعدیش چیه؟ کفر نعمت از کفت بیرون کند. حالا معنی کفر چیست؟ معنی شکر چیست؟ کفر در عربی به معنای پوشاندن است. مثلاً شما اگر روی یک چیزی را بیندازید، روی این سبد و آن را بپوشانید یعنی کفر ورزیدید. کرم باغچه، برای باغچه من چه کار می کند، نبینم این درخت نارنگی در باغچه ما چقدر خوب است نبینم این درخت چه بوی به من می دهد، چه میوه خوشمزه‌ای به من می دهد، نبینم نفهمم که این دستم چه خدمتی به من می کند، وقتی نبینم و نفهمم یا ببینم ولی وقتی جلوی خودم یک پرده بکشم و نبینم آن وقت دیگر برایم مهم نیست هر کسی هر کاری کرد وظیفه اش است ولی وقتی پرده را کنار می زنم می‌بینم نه وظیفه ندارد. طرف که از عمرش و از زندگی‌اش مثلاً کمک راهنمای من خانم مرجان چه وظیفه ای در برابر من داشتند که ایشان از جانشان و زندگیشان برای من الهه بزنند. کسی که دنبال یک رهجو تهران، چند کیلومتر راه را می رود و خیلی هایشان پادرد و کمردرد و مشکلات جسمی دارند و هر کسی دیگری باشد می گوید در خانه خودم راحت می خوابم و زندگی می کنم چرا در سرمای زمستان و گرمای تابستان کنگره بروم. ما یک کلمه دونان داریم، دونان یعنی آدم های دون یعنی آدم های پست، آدم های پایین. وقتی می‌گوییم دون فطرت یعنی پست فطرت. نمی فهمند نادانند. دونان چو گلیم خویش بیرون بردند آدم های پست وقتی گلیم خودشان را از آب کشیدند بیرون رفتند. گویند: چو غم، گر همه عالم مردند.
ما که گلیم خودمان را بیرون کشیدیم، به جهنم اگر همه عالم مردند. آدم های پائین اینگونه فکر می کنند یا به قول آقای مهندس می‌گویند یک ضرب المثل داریم ما ایرانی ها خیلی زشت است می‌گوید دیگی که برای من نجوشد می خواهم سر سگ در آن بجوشد. ضرب المثل زشتی است یعنی من رها شدم حالم خوب شد به جهنم بقیه هر طوریشان که می‌خواهد بشود.
اگر این طرز تفکر آقای مهندس نبود، ما حالا اینقدر رهایی نداشتیم، حال های ما آنقدر خوب نبود! همه ما یک جایی یا از افسردگی مرد بودیم یا مسافرانمان مرده بودند. وقتی یک مسافر درمان می شود بچه هایش به زندگی برمی‌گردند، مادر به زندگی برمی‌گردد. آیا می خواهیم دونان باشیم؟ بگوییم خوب ما که رفتیم، انسان های دیگر هم می توانستند بگویند، ولش کن حالا که ما نداریم. آقای مهندس بارها گفتند در هیدج یک کشاورز در گرمای تابستان و درسرمای زمستان کار می کند، عرق جبین می ریزد، پنجاه هزار تومان، صد هزار تومان کار می‌کند. این را برای زمین کنگره کارت می‌کشد نه برای زمین هیدج برای زمین کنگره کارت می کشد که از این پول یک مقداری هم به ما می‌رسد. زمانی که می خواهیم شعبه بزنیم یک مقداری از آن را تهران می‌دهد پس پول آن کشاورز در آن سهیم است. طرف گارسونی می کند یک مقدار از آن پول گارسونی را کارت می‌کشد، پس سهیم است. طرف می‌رود معلمی می کند سهیم است، طرف چاه می‌کند سهیم است، کارگری می کند پول می دهد سهیم است. پس من چی؟ من همیشه می گفتم الهه پس تو چی؟ بعد به خودم می گفتم، ببین این ماهیانه هایی که می دهی در سال پنج میلیون می‌شود از شش میلیون. با خودم می گفتم، من چه کار کنم که این خدمت را بکنم؟ من چه چیزی از آن کشاورز کمتر دارم؟ تو سهمت چه هست؟ می‌خواهی چه کار بکنی که زنگ زدم به مسئول وام، گفت فقط پنج میلیون تومان می توانم وام به شما بدهم. بله، من با پنج میلیون تومان می توانستم یک گوشی خوب بخرم، این گوشی که الان خریدم را آنقدر اذیتم نکند و مجبور باشم هر روز مغازه موبایلی بروم، گفتم یک گوشی پایین‌تر می خرم و دو تومانش را ذخیره می کنم. شب جمعه بود که خواب دیدم آن چهار میلیون تومان هم جور شد. روز جمعه پارک رفتم، یک خانم زهرا از شعبه سهروردی آمد پیش من و گفت یک اتفاق خیلی خوب افتاده است، عضو لژیون سردار شدم او را بغل کردم و گفتم خواب من تعبیر شد. گذشت و به این موضوع فکر می کردم که از کجا جور کنم، یادم آمد یک کارت دارم. بانک ملت حسابی داشتم که کارتم ده سال پیش منقضی شده بود و برای تعویض کارت به بانک رفتم. آرام صحبت می‌کردم که اگر پولی در آن نبود خجالت نکشم. آرام گفتم آقا ببخشید پول در حساب هست گفت، بله خانم. دیگر خجالت کشیدم که از او بپرسم چقدر موجودی دارد، تشکر کردم و کارت جدیدم را گرفتم. اولین کاری که کردم، به عابر بانک رفتم و موجودی گرفتم، دیدم دو میلیون تومان در حسابم است. خدا دنیا را به من داد و باورتان می شود وقتی آدم بخواهد، این اتفاق می افتد. نسیم الان گفت دانایان به این فکر می کنند که من چه می بخشم و چه چیزی نصیبم می شود. پارسال بعد از آن دو تومانی که در بانک داشتم، یک پول دیگری هم که یک جایی کار کرده بودم به حسابم ریختند و پول لژیون سردار فراهم شد. من احساس شور و شوق فراوانی کردم. در این شرایط کرونا که همه انرژیشان پایین بود، آنقدر سطح انرژی من برای عضویت در لژیون سردار بالا بود که دیگر اصلاً به این مشکلاتی که در یک سال برایم پیش آمده بود نمی توانستم فکر کنم و خیلی هم مشکلات سختی بودند. هفته آینده باید خیلی زود برای جشن گلریزان بیائیم، با اجازه همگی من هم استاد جلسه هستم و امروز اعضای لژیون سردار من را مفتخر کردند و به من رای دادند. بچه ها دوشنبه هفته آینده گلریزان است صحبت های هر چهارشنبه آقای مهندس بر شما واجب است که حتماً گوش دهید و جزئیات گلریزان را و شرایط پرداخت برای گلریزان را آقای مهندس در صحبت های روز چهارشنبه می فرمایند. پارسال این گونه بود که باید تا قبل از عید شش میلیون تومان را تسویه می کردند. من پارسال سه تا دو میلیون دادم، امسال یک قسطم را یک ماه پیش به حساب ریختم، الان فعلا ندارم و باید صبر کنم که حق الزحمه هایی که طلبکار هستم را بدهند یا وام بگیرم و بدهم ولی ان شاءالله دو تا قسط دو میلیون دیگر دارم. کسی ممکن است بگوید من چهار تومانش را الان می‌دهم و دو تومانش را بعداً می‌دهم، یکی ممکن است بگوید که سه تا دو تومان می دهند. آیا دو تا سه تومان می دهند ولی این کار را بکنید وقتی از خودتان می بخشید یک حسی پیدا می کنید چون بلاعوض است وقتی آدم بلاعوض می بخشد آنقدر حال دلتان خوب می‌شود که دلتان می خواهد کاش میلیاردها پول داشتید و همین الان می بخشید. یکی هم می گوید، من الان توان مالی ندارم و فقط صد هزار تومان می تواند بدهد، اشکالی ندارد. نسیم می‌گوید من از سیصد هزار تومان شروع کردم، من خودم از پانزده هزار تومان شروع کردم. هر کسی هر قدر که توان مالی دارد، بدهد ولی یک چیزی را به شما بگویم، آدم خوب است ببخشد اما اگر یکی یک پولی داشت و نبخشید، من دارم و می‌توانم صد هزار تومان در پاکت برای مرزبان بگذارم ولی می گویم پنجاه هزار تومان بس است یا می‌گویم ده هزار تومان بس است، من یک رهجوی داشتم چند سال پیش که خیلی وضع مالی‌اش خراب بود و آن موقع من استاد جلسه بودم و از پنجاه هزار تومان شروع می شد که یک دفعه دیدم دستش را برای پنجاه هزار تومان بالا برد، در دلم گفتم این به نان شبش محتاج است، نان نداشتند نان خالی نداشتن بخورند و شوهرش هم در زندان بود و سه تا بچه داشت دستش را بالا برد و پنجاه هزار تومان را اعلام کرد بعد من به او گفتم آخه تو پنجاه تومان کجا بود! گفت از پارسال که گلریزان بود شما مگر نگفتید ذره ذره جمع کنید، من از پارسال هزار تومان هزار تومان جمع کردم و الان ۵۰ هزار تومان شده و این سهم بچه‌های من نبود سهم کنگره بود، من به آرامش رسیدم. من به بچه‌ها آن موقع می گفتم، من گاهی اوقات از کیفم و لباسم می گذرم. من خیلی عاشق طلا هستم و چند سال است که می خواهم یک تکه طلا برای خودم بخرم نگرفتم چون فکر می‌کنم درست است الان من بچه ندارم ولی از کجا معلوم بچه های خواهر من در آینده گرفتار اعتیاد نشوند، من دون نیستم که بگویم خودم خوب شدم بچه های بقیه به جهنم، برای همین می گوییم، از آنچه که دوست داریم ببخشیم نه اینکه روغن ریخته را نذر شاهچراغ کنیم. حالا دارم ولی با احترام نمی بخشم چه اتفاقی می‌افتد؟ خیلی محترمانه آن کس حقش است چون گفتیم در مال ما دیگران سهم دارند. من پولی به دست می آورم، درست است که من زحمت می کشم ولی اگر دانشجویی نباشد که من پولی به دست نمی آورم. آنکه خیاط است، آن که آرایشگر است، درست است از همت می‌کشد اما اگر مشتری نباشد که پولی به دست نمی‌آورند، مردم در این پولی که ما داریم سهم دارند. حالا اگر سهم مردم را ندهیم چه اتفاقی می افتد؟ خودشان با احترام سهمشان را بر می دارند و می روند. هر کسی به من می‌گوید چیزی از من دزدیدند، می‌گویم حقش بوده، ببینید بچه ها وضعیت اقتصادی مگر بد نشده است یک سوال کدامتان روزیتان کمتر از قبل شده؟ همه ما بیشتر شده یعنی اگر دقت کنید ببینید خیلی از مردم دیگر گوشت گیرشان می‌آید من به بچه ها همیشه می گویم همه چیز در حال گران شدن است اما به برکت خدماتی که بچه‌ها در کنگره انجام می دهند، رزق و روزیشان بیشتر هم می شود چون وعده خداوند دروغ نیست. خداوند می گوید وقتی از آن چیزی که داری می بخشی، ده برابرش را به تو می بخشم، وقتی بدون ادعا می بخشی بدون چشم داشت می بخشی خدا به تو برمی گرداند. آقای امین می‌فرمایند خزانه کائنات بی نهایت است، بی نهایت. آیا کمش می آید به من بدهد نه، پس چرا به من کاخ سفید را نمی‌دهد؟ چون من ظرفیت زندگی کردن در آن کاخ را ندارم اما آیا خداوند نعوذبالله زورش می آورد نه، من ظرفیتش را ندارم ولی بخشیدن مثل خوشه گندم می ماند شما یک بذر می کاری هفتاد دانه به تو می دهد یعنی وقتی سال اول می بخشی و خودت ثمرش را می بینی بقیه سال‌ها هم تحریک می شوی که برویم و ببخشیم و مطمئن باشید روزیتان کم نمی شود هیچ، زیادتر از قبل هم می شود و من از روز اولی که شروع کردم برای زمین کنگره بخشیدن تا الان هر روز به داشته های من اضافه شده است. می بخشیدم ولی میلیون ها برابرش به من برمی گشت خداوند از یک جایی می رساند که باورم نمی شد.

مشارکت همسفر خانم لیلا:
ما یکی دو هفته پیش که در مورد بخشش کار کردیم. یک نفر بود که خیلی آزارم می داد و از دست او اذیت شده بودم و همیشه حس می کردم، نمی توانم او را ببخشم. آن روز روی این سی دی خیلی عمیق فکر کردم، متوجه شدم نبخشیدن این فرد باعث شده که همان شرایط از طرف عزیزترین کس دوباره در زندگی من بیاید یعنی دقیقا این رفتار او، قضاوت ها و غیبت هایی که من می کردم و چیزی که از او در اطرافیان ساخته بودم، آن فرد الان عزیزترین شخص شده است. خوب الان این را چه کار کنم. یادم است یک روز از فردی بدم می‌آمد به فرد دیگری گفتم این را از سر راه من بردار گفت نباید با این باشی از کجا معلوم این فرد دو روز دیگر عروس خودت نشود! یک کسی عین این نشود! دیدم راست می گوید پس باید کنار بیایم من همان شب این فرد را بخشیدم و همان شب فهمیدم خانم او کرونا گرفته است و با تمام وجودم از بهترین چیزهایی که در خانه داشتم برای او مواد‌غذایی گرفتم و چند شب پشت سر هم برایش غذا پختم. خانم الهه عزیز می گویند به بهترین شکل ببرید، من هم سعی کردم آن را خیلی قشنگ ببرم در ظرف های خوشگل بریزم حتی اگر خیلی ناچیز بود. باورتان می شود شب‌ دوم که داشتم غذا را می‌پختم یک نفر به همسرم تماس گرفت و یک کار خیلی نان و آبدار به او پیشنهاد داد و من همان لحظه سجده شکر به جا آوردم و گفتم خدایا شکرت من هنوز غذای دوم را نبردم ولی تو رساندی این یعنی اینکه بخشش باید از درون باشد و فقط هم مال نباشد بخشش افراد هم باشد خدایا من بخشیدمش تو هم من را ببخش.

مشارکت همسفر خانم نسترن:
در مورد بخشش من وقتی که مهمانی می دهم یا کادوی می دهم به یک هفته نکشیده سه برابر به من برگشت داده می شود مثلاً دعوتم می کنند یا به من کادو داده می شود طوری که اصلاً انتظارش را ندارم.

مشارکت همسفر خانم نسیم:
دو تا نکته خیلی کوچک به ذهنم رسید اینکه وقتی آدم یک خدمتی را در کنگره انجام می دهد حالا مالی چون من تجربه اش را آنقدر زیاد و بزرگ نداشتم همیشه مبالغ کمی بود دیشب وقت این جمله یادم می‌آمد که بی می مست و بی شراب شوریده و مسئله دیگر این که با چشم خودم دیدم، خانم الهه می‌فرمایند اگر نبخشیم، می‌آیند و سهم خودشان را بر می دارند. سه تا مورد خیلی بزرگ در زندگیم دیدم. یکی از اعضای فامیلمان بود که اصلاً عقیده ای به بخشش نداشتند حتی برای خودش هم این کار را نمی کرد یعنی یک بلوز برای خودش نمی خرید و یک جورایی فکر می‌کرد قناعت است اما از خساست بود یعنی حتی برای خودش هم این احترام را قائل نمی شد می گفت نه من اگر این بلوز را بخرم مثلاً شوهرم گناه دارد و یک بیماری گرفت که مجبور شدند ماشینشان را بفروشند. من همیشه می‌گویم آن هزینه ای که باید به خودت کمک می کردی و به خودت می رسید را در راه بیمارستان دادی و آن هزینه‌ای که باید از زندگی آدم بیرون برود آخرش یک طوری می رود پس چه بهتر که با انتخاب خودمان برود.

کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه:
بله راست می‌گوید کسانی که داشته باشند و نبخشند، دزد به خانه شان می آید و سهم خودش را برمی دارد و می برد یا دست و پایت می شکند یا یک اتفاقی برایت می افتد که‌ هشتاد برابر صد برابرش را در بیمارستان خرج می کنی آخرش هم آن جسم درست نمی شود.
در پایان هم خانم الهه عزیز جلسه را با دعا به پایان رسانیدند.




نوع مطلب :
برچسب ها : کنگره ۶۰، درمان اعتیاد، درمان سیگار، گزارش لژیون،
لینک های مرتبط :


دوشنبه 19 آبان 1399 12:44 ق.ظ
متشکرم خانم الهه عزیزم خدای من می داند که چه قدر دوست دارم عضو لژیون سردار شوم و اشکم سرازیر شد کاش به من هم این مساعدت داده بشود
یکشنبه 18 آبان 1399 07:02 ب.ظ
سلام خدمت خانم الهه ی عزیزم.من باز هم از شما تشکر می کنم چون آموزشات شما باعث شده که ما بتوانیم جایگاه های خدمتی را تجربه کنیم.
ممنونم از خانم سمیرای عزیز بابت نوشتن جامع این گزارش
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات