همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
شنبه 3 آبان 1399 :: نویسنده : همسفر سمیرا


به نام قدرت مطلق الله


بخشش ما باعث آرامش خودمان می شود اگر بخواهیم خداوند نسبت به گناهان ما گذشت کند باید نسبت به دیگران گذشت داشته باشیم
....

دلنوشته همسفر خانم لیلا ج:
زمان زیادی از ازدواج من و همسرم و همچنین ازدواج همسرم با مواد نگذشته بود که شاهد رفتارهای عجیب همسرم شدم چون سن بسیار کمی داشتم و در همان جوانی پدرم را از دست داده بودم همه کس من همسرم شده بود. او زیر ذره بین من بود که نکند او را هم از دست بدهم. با غرق شدن همسرم در اعتیاد من هم با او غرق می شدم تنها با این تفاوت که در اوایل مصرفش، همراه با لذت و من همراه با سوختن بودم و حق به جانب از اینکه من در این سوختن نقشی نداشتم و دیگران از جمله پدر و مادر خودم که مرا به او شوهر داده بودند و پدر و مادرش که او را اینگونه تربیت کرده بودند و افرادی که باشوهرم نشست و برخواست داشتن و محیط کارش و.... همه دنیا و حتی خدا را مقصر می دانستم و از همه متنفر شده بودم و همیشه اشکم دم مشکم بود. این نفرت ها این نبخشیدن ها این حق به جانب بودن ها و این انگشت سمت دیگران گرفتن ها مرا به جایی رسانید که فقط در فکر فرار، خودکشی و....... بودم. 
تا اینکه در کنگره اول با اعتیاد آشنا و آشتی کردم بعد با خودم و دیگران و در آخر هم با خداوند. این درد نا آگاهی و حرف ها و نقل قول های تخریب کننده نا آگاهان اعتیاد بود که مرا سوزاند و زندگی من تبدیل به یک جهنم شد و امروز سعی می کنم با بالا بردن آگاهی هایم در کنار مسافرم زندگی ویرانم را تبدیل به آبادانی کنم و با بخشش (خودم، مسافرم و خداوند) رها و آزاد از باید ها و نباید ها از زندگیم لذت ببرم.

دلنوشته همسفر خانم مرضیه:
خداوند را هزاران بار سپاس که مرا با کنگره و خانم الهه عزیزم آشنا کرد. من از وقتی پا به کنگره گذاشتم فهمیدم که قبلاً چقدر نا آگاه و بدون علم زندگی کردم و خدا را شاکرم که روز به روز به علم و آگاهی من اضافه می شود. همیشه به مسافرم می گفتم که من هیچ وقت تو را نمی توانم ببخشم بابت این همه رنج و عذاب هایی که در زندگی به من داده ای یا حتی دو نفر که مرا رنجاندن که با دیدن آن ها خیلی ناراحت می شدم، چند سالی بود که نتوانسته بودم آن ها را ببخشم تا اینکه فهمیدم در عوض بخشیدن و گذشتن چیز بهتری به دست می آورم و این تصمیم را گرفتم که ببخشم و از زمانی که این تصمیم گرفته شد ،یک انرژی خوب در درونم احساس می کنم. به امید روزی که همه ما انسان ها بتوانیم ببخشیم و بگذریم...آمین.

دلنوشته همسفر خانم مینا:
به نام او که همیشه بهترین ها را برای خلق خود می خواهد. بخشش از بخشیدن می آید. یعنی مثل مبادله کردن. چیزی بدهی، تا چیز دیگری یا چیز بهتری بدست آوری. شاید تا قبل از این به این زیبایی معنای بخشش را نفهمیده بودم. اشتباهات را می بخشیدم و می گفتم خدا اجر می دهد، ثواب می دهد چشم پوشی می کنم، اما الان می بینم بخشیدن فقط به اجر وثواب و این ها ختم نمی شود مثل مادری که پسرش به قتل رسیده و قاتل پسرش را نمی گذارد اعدام بشود، رضایت می دهد. خیلی سخت است چون آن مادر فرزندش دیگر زنده نمی‌شود پس چه چیزی را مبادله کرده که می‌تواند این چنین بزرگ ببخشد؟ چنین آدم های بزرگی مسلما روح بزرگی دارند که می‌دانند با بخشیدن چیز بهتری نصیب شان می شود. 
مصاحبه یک مادری که بخشیده بود و رضایت داده بود را گوش دادم می‌گفت پسر من با اعدام قاتلش زنده نمی شود نمی خواهم مادر آن پسر هم مثل من داغدار بشود و بعد رو به پسر کرد و گفت: خدا من را واسطه قرار داده که تو را ببخشم تا تو راه درست را پیدا کنی، پسرم برو من بخشیدمت اما برو و درست زندگی کن.
آن مادر چقدر ظرفیت داشت، علم داشت که توانست ببخشد. خیلی خوب است که ما هم درخودمان این ظرفیت را پرورش دهیم، بپرورانیم تا خیلی راحت ببخشیم.
من شاید قبلش می بخشیدم برای ثواب و این ها اما درونم همیشه این بود که می گفتم من، تو را می بخشم اما دل من را شکستی یا این کار را در حق من کردی یا حرفی زدی حتما ضربه آن را می خوری. بعضی وقت ها هم می گفتم من بخشیدمش اما او که نفهمید اشتباه کرده اصلا خدا بیشتر دوستش دارد، روزگارش بهتر از من است. در واقع من بخشیده بودم اما دنبال این بودم که او ضربه کاری را که کرده بخورد پس من نبخشیده بودم. با گوش دادن به سی دی می فهمم معنای بخشیدن این نیست. بخشیدن را از ماه مبارک رمضان می شود بهتر حس کرد و لمس کرد.
ما غذا نمی خوریم، آب نمی‌خوریم یک نوع بخشیدن تا چیز بهتری را بدست آوریم و آن سلامتی روح و بدن است. هنوز هم می گویم که بخشیدن معنا و مفهومش فراتر از این است که تمامش در وجود خداوند بخشنده و مهربان می  شود جستجو کرد پس باید بیشتر آموخت تا بیشتر علم و ظرفیت کسب کرد. خدایا شکرت که منو را در این مسیر قراردادی. پس قدم هایم را استوار گردان تا به عقب برنگردم و راه کنگره را تا آخر بروم.

دلنوشته همسفر خانم لیلا:
به نام خداوند جان و خرد‌‌‌‌‌
 دنیای من از جایی شروع شد که فهمیدم مسافرم اعتیاد دارد نمی خواستم باور کنم که او اعتیاد دارد ترس عجیبی مرا در بر گرفته بود تا اینکه پسرم به دنیا آمد تمام سر گرمی، تمام دلخوشی من پسرم شده بود ولی نمی توانستم از مسافرم بگذرم وقتی به من گفتند باید فکر چاره کرد تمام تار و پود بدنم از هم جدا شد اما جالب اینکه وقتی جلسه اول به کنگره آمدم حال و هوای کنگره خیلی در من تاثیر گذاشت ولی واقعیت این بود که مسافر من این همه تخریب داشت اما در وجودش بی گذشتی و کینه و تنفر وجود نداشت او همیشه در مقابل رفتارها و کارهای من، بارها مرا بخشیده بود. من با وجود اینکه مسافرم با اعتیادش مرا رنجیده خاطر کرده بود همیشه او را بخشیدم. وقتی به سی دی آقای امین گوش دادم که می گفتند هر کس علم بیشتر دارد می تواند ببخشد، خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا مسافرم را دوست داشتم که توانستم او را ببخشم ولی دلم می خواهد باز این دوست داشتن را از دست بدهم و با کمک سی دی ها و کمک راهنمای عزیزم بتوانم مسافرم را خیلی بیشتر از آن روزها دوست داشته باشم با حال بهتر از آن روزها.

دلنوشته همسفر خانم الهام:
 من شاید دوسال است که متاسفانه با این بحران روبرو شدم. ماه های اول من سخت درگیر این مسئله بودم هنوز هم نتوانستم با این مسئله کنار بیایم اما در هر کاری حتی سخت ترین بحران زندگی خداوند یک حکمتی را جایگزین کرده است. من حکمت این مسئله را با کنگره شناختم. می دانم عزیزانم من شانزده سال درس خواندم سال های زیادی در جامعه کار کردم و بنا به شرایط شغلی شاید کمی خدمت به جامعه رسانده باشم اما همیشه مسافرم به من عنوان می کرد تو علم زندگی کردن را نداری بله در این دو سال با مشاوره هایی که برای مشکل مسافرم مراجعه می کردم هرگز این را به من مفهوم نکرده بودند که شاید نیمی از مشکلات زندگی و مسافرم را من به وجود آوردم اما کنگره و آقای مهندس عزیز و آقای امین و این بانوی عزیزم خانم الهه صادقی که چقدر با جان و دل همسفر دل ما خسته دلان هستند به من مشکلات خودم را با تجاربشان آموختند. عزیزانم من چند ماهی است که وارد این سرزمین عشق شده ام اما هر چه پیش می روم عاشق تر از روز قبل می شوم. خاکش به من عشق دادن و طلب نداشتن این عشق را آموخت. آنجا فهمیدم من خودم بیمار خیلی چیزها بودم و همیشه توقعم از خط قرمزم رد می شد. بله به من مفهوم چشم گفتن را در مقابل مشکلات زندگی آموخت، به من آموخت، آموختن، گذشت، بخشش چیزی که واقعا برایم جالب بود چقدر به یک مصرف کننده احترام می گذارند و به او ارزش انسان بودنش را به یاد آور می شوند. مصرف کننده ای را دیدم که به سختی صحبت می کرد و تازه وارد کنگره شده بود اما با احترام به پشت تریبون کنگره آمد و با شهامت به گذشته اش که شاید از خانه و جامعه مخفی می کرد شروع به سخن گفتن کرد. خدایا تو را به رحمانیت قسمت می دهم که مرا از این دریای رحمتت و این دانشگاهی که در سر راه من قرار دادی بی نصیب نکن. خداوندا از تو می خواهم تو حافظ همه این عزیزان در سرتاسر ایران من باشی انشاالله روزی برسد که در کنار استادان عزیزم به رهایی کامل از جهل و نادانی خیلی از نادانسته ها  برسم و بتوانم آن روز به رسم احترام در مقابل این همه زحمت این عاشقان خسته ناپذیر با اشک چشمانم خاک کنگره را سرمه چشمانم کنم و دو رکعت نماز شکر را هدیه این جایگاه امن و مقدس کنم آمین.

دلنوشته همسفرخانم نسترن:
من وقتی با همسرم آشنا شدیم و بعد ازدواج کردیم همه چیز بر اساس ادب احترام مهربانی عشق و محبت بود. بعد از هفت سال تصمیم گرفتیم بچه دار بشویم و وقتی ماه هشتم بارداری بود من فهمیدم همسرم مصرف کننده است و دنیا روی سر من خراب شد. ‌می گفتم همه سال ها همه چیز تظاهر بوده، ‌عشقی نبوده، یادم است سوار ماشین شدم و تا آخر شب در خیابان ها تنها با شکم بزرگ سرگردان بودم و اشک می ریختم و شوکه شده بودم بقدری حالم بود که می ترسیدم به بیمارستان بروم و چون برادر همسرم کنگره ایی بود دیدم فردا همسرم بعد از کار خانه نیامده و به کنگره رفته است. هیچ وقت سرکوب خاصی نزدم ‌سوالی هم نپرسیدم ولی علاقه ایی به آمدن به کنگره نداشتم و فقط می دانستم یک دوره درمان دارد. ‌چون همسرم را خیلی دوست داشتم اصلا ناراحت نشدم ولی از خانوادش خیلی که چرا به من دراین هفت سال چیزی نگفتند واین نبخشیدن و افکار بیهوده و در حاشیه رفتن سطح انرژی من را بسیار پایین آورد طوری که بعد از زایمانم افسرده بودم و تا یکسال لذت هیچ چیز را نمی بردم. خیلی اتفاقی سی دی قلب استاد امین در ماشین گوش دادم و قلبم یک آرامش خاصی گرفت، بخشش تمام وجودم را فرا گرفت و از تمامی فکرها رها شدم و بعد تصمیم گرفتم کنگره بیایم. به محض ورود به سالن شیخ بهایی چنان انرژی حس کردم و سرمست شدم که متوجه مقدس بودن مکان شدم و الان که یک سال و چهار ماه است می آیم کلی گره های ذهنی و روحی من حل شد و رزق کنگره را اثر بخششی می دانم که در حق مسافرم و بقیه کردم و ازش تشکر کردم که حتی بیماری او برای من خیر و برکت آورد و الان با سی دی بخشش بهتر یاد گرفتم و خودم و بقیه را هم راحت تر می بخشم چون می دانم راه برای کمال زیاد و پر پیچ وخم. به امید اینکه هر روز در تمام صفات خوب مثل بخشش بیشتر شبیه خداوند بشویم.

دلنوشته همسفر خانم لیلا ه:
آقای امین می فرمایند: همه اتفاقات از حس پدید می آید. بله صد در صد چنین است. ازدواج من هم از حس لجبازی شکل گرفت، شاید تا یکی دوسال پیش می دانستم برای چه!! اما الان نمی دانم واقعا نمی دانم، حس و پیامدهای زندگی را برایشان جواب درستی ندارم، هر چه سخنان استاد امین، جناب آقای مهندس را گوش می کنم درمان دردم و مرهم زخمم می شوند و هم علامت سوال ها همیشه به دنبالم هستند.
همیشه سعی کردم اگر کسی مرا رنجاند زود آن درد و رنج را رها کنم تا زمانی که آموزش کنگره را گرفتم به خودم گفتم لیلا تو باید درست و درمان رها کنی، طوری که به آرامش برسی حتی اگر آن وقایع برایت تکرار شوند. من دارم تمرین می کنم ببخشم برای خودم و آن کسانی که ضربه ای به من زدند، دعا کنم که خداوند من و آن ها را هدایت کند.
سی دی قلب استاد امین اولین سی دی بود که مرا منقلب کرد به من تکانه ای داد، من را به خودم نشان داد و چه درست می گویند که سخت است خیلی سخت است اما شدنی است چون خواسته وجود دارد و به دنبال آن آقای مهندس می فرمایند همه چی دو سو دارد.
تلاش من در این است که به آرامش برسم و در راه درست قدم بر دارم، دانائیم را آنقدر بالا ببرم که راه درست را از راه کج تشخیص دهم و از خداوند بخواهم که من را یاری دهد که ببخشم و بخشیده شوم.

دلنوشته همسفر خانم زهرا:
بخشش ما اول  باعث آرامش خودمان می شود و اگر بخواهیم که خداوند از گناهان ما بگذرد باید نسبت به دیگران گذشت داشته باشیم و برای این کار خداوند برای تشکر؛ رحمت خود را  شامل حال ما می کند. 'اگر کسی به ما بدی کرد سعی کنیم ببخشیم چون کار ما باعث شرمنده شدن او می شود و دوستی جای کینه را می گیرد و این باعث می شود قدرت بخشندگی پیدا کنیم. همیشه از چیزی که دوستش داریم به دیگران ببخشیم نه از چیزی که دوست نداریم یا که بدمان می آید .
اگر آرامش و آسایش زندگی ما بخاطر اعتیاد از ما کینه شده بود ولی در عوض خداوند کنگره 60 را سر راه ما قرار داد تا هم بیاموزیم آن چه نمی دانیم و هم از خودشناسی به خداوند مهربان برسیم و خدا را شکر می کنم  که من را در مسیر کنگره قرار داد. از آقای مهندس و همه خدمتگزاران کنگره 60 تشکر می کنم و در آخر از راهنمای خوب و عزیزم سر کار خانم الهه تشکر می کنم.

دلنوشته همسفر خانم فاطمه:
هرچه از آشنایی ام با کنگره بیشتر می گذرد و آموزش های بیشتری را فرامی گیرم آرامش عمیق تری نیز مهمان قلب و روحم می شود و شاید به عبارتی به ایمانی‌ قوی تر و راسخ تر از قبل دست پیدا می کنم. با گوش دادن به سی دی ایمان در یافتم که ایمان واقعی زمانی بوجود می آید که صفات خداوندی بتواند در من متجلی شود و بتوانم از عصاره جان و مالم بدون هیچ چشم‌ داشت و توقعی به دیگران ببخشم و در انتها آگاهم که خداوند در قبال این ببخشش چیزهای بهتری نصیبم خواهد کرد.
به عنوان مثال من فاطمه کسی بودم که بخشیدن چیزهایی که دوست داشتم برایم بسیار دشوار بود و شاید این امر نشأت گرفته از یک نوع خودخواهی و خود دوستی بود اما دقیقا بعد از گوش دادن این مبحث اتفاقی برایم افتاد که میان بخشیدن یک لباسی که تازه گرفته بودم به شخصی که آن را خیلی دوست داشت و نگه داشتن آن لباس برای خودم که از خریدش بسیار لذت می بردم مانده بودم و در نهایت با تداعی حرف های آقای مهندس آن را بدون هیچ تعلق خاطری بخشیدم و بعد از آن به قدری خوشحال بودم که اگر آن لباس را برای خودم نگه می داشتم مطمئنم که این میزان شادی و خوشحالی نصیبم نمی شد. خدای را شاکرم که مرا با کنگره آشنا کرد تا بتوانم به آرامش در لحظه لحظه زندگی ام برسم.
باسپاس




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 10 آبان 1399 12:17 ق.ظ
چه زیبا و آموزنده بودند
خداقوت
سه شنبه 6 آبان 1399 12:54 ق.ظ
چه دلنوشته های زیبایی بسیار لذت بردم و خدا رو شکر که کنگره سر راه همه ی ما قرار گرفت
دست مریزاد و خداقوت به استاد عشق
یکشنبه 4 آبان 1399 03:12 ب.ظ
خداقوت وتشکر از خانم سمیرا عزیز.
سپاس از خانم الهه عزیز.
خداقوت وسپاس از خانم فاطمه عزیز
شنبه 3 آبان 1399 01:31 ب.ظ
بسیار دلنوشته های خوبی بود ولذت بردم وخدا رو شاکرم که پیوند محبت ما اینقدر عمیق هستش که با به آرامش رسیدن هرکدام از شما عزیزان از اعماق قلبم خوشحال شدم.آرزوی بهترین ها رو برای شما عزیزان دارم...
سپاسگذارم از خانم الهه عزیز تر از جانم ودستشون رو میبوسم ..

خدا قوت خدمت عزیزان خدمتگذار سایت
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات