همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
سه شنبه 20 آبان 1399 :: نویسنده : همسفر لیلا (ج)
کارگاه خصوصی همسفران شعبه شیخ بهایی با استادی کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه با دستور جلسه جشن گلریزان روز دوشنبه مورخ ۹۹/۰۸/۱۹راس ساعت ۳ بعد از ظهر آغاز به کارنمود. گلریزان؛ یعنی از آنچه داریم از مال و به موقع از جان میگذریم تا حال بقیه خوب شود...
گلریزان؛ یعنی از آنچه داریم از مال و به موقع از جان میگذریم تا حال بقیه خوب شود، چون اگر حال بقیه خوب نباشد حال من هم خراب است فکر میکنیم اگر من ثروتمند باشم و حال من خوب باشد حال دنیا هم خوب است اما اینطور نیست، اگر من در رفاه کامل باشم وقتی یک انسان نیازمند را ببینم حالم خواهناخواه عوض میشود به همین دلیل این آداب و سنن در فرهنگ ما ایجادشده تا تعادل در جامعه اتفاق بیفتد و همه حالشان خوب باشد. سلام دوستان الهه هستم یک همسفر. خداوند بزرگ را بسیار سپاسگزارم که به من اجازه داد یکبار دیگر بر روی این صندلی بنشینم و از حس و حال بسیار خوب و قشنگ حاکم بر این جلسه لذت ببرم از نگهبان عزیز و اعضاء لژیون سردار سپاسگزارم که اجازه دادند من در این جایگاه خدمت کنم. دیدن شما با شال سفید و سالن تزیین کرده توسط لژیون سردار بسیار حس خوبی به من میدهد. دستور جلسه امروز درباره گلریزان است. گلریزان یکی از سنتهای بسیار قدیمی مردم ایرانزمین است.آقای امین فرمودند: جشن گلریزان از آداب و سنن ایرانیان بوده است و زمانی که فردی در محلهای دچار مشکل میشد مردم برای آن فرد گلریزان میگرفتند. کلمه، کلمه بسیار قشنگی است اصلاً این فضا و گلها و درخت را که میبینیم حسمان عوض میشود و حالمان خوب میشود به همین دلیل می گویند گلریزان؛ یعنی ازآنچه داریم از مال و بهموقع اش از جان میگذریم تا حال بقیه خوب شود چون اگر حال بقیه خوب نباشد حال من هم خراب است فکر میکنیم اگر من ثروتمند باشم و حال من خوب باشد حال دنیا هم خوب است اما اینطور نیست اگر من در رفاه کامل باشم وقتی یک انسان نیازمند را ببینم حالم خواهناخواه عوض میشود به همین دلیل این آداب و سنن در فرهنگ ما ایجادشده تا تعادل در جامعه اتفاق بیفتد و همه حالشان خوب باشد. آقای امین میفرمایند: قبل از رنسانس( رنسانس یعنی زمان تغییر تفکر در جامعه اروپایی ) که حدود هزار سال بود دوران ارباب و رعیت بود یعنی اگر من اربابم کسی که زیردست من کار میکند و رعیت است با گاو، گوسفند و اسب من برابر است حتی زمانی اسب من از آن رعیت مهمتر بود بعد از رنسانس با پیشرفت هنر و علمی که اضافه شد گفتند انسانها برای خود دارای شأن و شخصیت هستند و شخصیت انسان را به رسمیت شناختند. قبل از قرونوسطی از آنطرف بام افتاده بودند یعنی فکر میکردند من ارباب هستم و بقیه به هیچ ،بعد از رنسانس داریم به سمتی میرویم که فقط من مهم هستم و به کسی نیاز ندارم والان جوری شده که در جوامع به خودخواهی وسیعی رسیدیم یعنی انسان خودش را در مرکز قرار میدهد و میگوید هرچه هست برای من است وقتی همه بگویند هر چه هست برای من است نتیجه میشود بیماریهایی که قبلاً وجود نداشت. این بیماریها قبلاً وجود نداشت چون پیوندهای محبت که قبلاً وجود داشت گسسته شد الآن کمتر خانوادهای هست که بتوانند در کنار هم شام بخورند این توانایی از آنها گرفتهشده نتیجه گسستن پیوندها و خودخواهی ما بیماریها و بدبختیها شد. آقای مهندس ۲۲ سال پیش که روش درمان را ابداع کردند خیلی از افراد خانواده به ایشان گفتند که شما میخواهید در تلویزیون بگویید من اعتیاد را درمان کردم آبروی ما میرود فکر کنید آقای مهندس اگر میخواستند این علم را نزد خودشان نگهدارند الآن حال ما چطور بود و کجا بودیم. من باخانم سحر عزیز صحبت میکردم خانم سحر چندین سال در این شعبه و شعبه نیکآباد خدمت کردند و دو سال به عنوان کمک راهنما کرمان میرفتند چون کرمان راهنمای بخش همسفران نداشت. مسیر کرمان تا اصفهان هم بسیار زیاد است در ماه هشتم بارداری هر چهارشنبه تنهایی سوار اتوبوس میشدند ده، چهارده ساعت در اتوبوس بودند بعد چند ساعت در ترمینال و بعد میرفتند کنگره آموزش میدادند و برمیگشتند به ایشان گفته شد با این وضعیت بارداری طی کردن این مسیر با اتوبوس برای شما خطرناک است گفتند که خانم کماندار هم که دیدهبان کمک راهنماها هستند به من گفتند که لازم نیست که بروم اما اگر کنگره نبود من و مسافرم کجا بودیم یا دور از جان فوتشده بودند یا من در دادگاهها بودم ما هیچ، فرزند اول من در چه حالی بود و ایشان حرف قشنگی زدند. حال اگر آقای مهندس این علم را برای خود نگه میداشتند ما کجا بودیم باید با خود این را حساب کنیم که آیا من سهمی دارم که باید پرداخت کنم یا باید چشمم را رویهم بگذارم و بگویم وظیفهشان است و باید انجام بدهند یا نه باید بگویم خدا را شکر که به آنها توفیق خدمت داد خداوندا به من هم توفیق خدمت عنایت کن هم مال و هم بهموقع جان. خدا را شکر میکنم که اینجا هستیم و به آن حدی از تعادل رسیدیم که خیلی وقتها مشکلات زندگی میخواهند با غلتک از روی ما رد شوند اما با آموزشهای آقای مهندس ما محکم و سرفراز میایستیم .پیام اول میگوید کنگره مکانی است که ما را از ظلمت به نور ، از نادانی به دانایی ، از حقارت به سرافرازی میرساند، حقیر بودیم سرافراز شدیم خیلی تغییر کردیم و این جای شکر دارد چگونه شکر کنیم فقط زبانی بگوییم خیلی ممنونم از آقای مهندس، نه آقای مهندس به خاطر ما زندانها رفتند به خاطر ما محکم جوابگوی خیلی مسائل بودند به خاطر نسلهای بعد از ما دانشگاه تأسیس کردند .شاید اگر ما بودیم میگفتیم چهکاری است از وقت و انرژیمان بگذریم ولی آقای مهندس گذشتند، گذشتندکه افرادی باشند که اینجا عاشقانه خدمت کنند و از این مسیر تبعیت کنند. اگر ما دیگران را در دارایی خود شریک کردیم که حال خوبی داریم اگر نه هزار نوع بدبختی دارد و نیازمندان، خودشان آنچه نیاز دارند از مال ما میبرند و آن موقع می گویند دزدی شده ، دزدی نشده آن فرد نیاز داشته تا به زخم زندگیاش بزند نوش جانش. اگر آنچه در توانم هست و میتوانم را نبخشم دو اتفاق برای من میافتد: یا آقا دزده زحمت میکشد و میآید میبرد یا چون ناسپاس بودم به آنچنان بلایی گرفتار میشوم که خودم آن پول را در آن فلاکت و بدبختی خرج میکنم چون شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند .وقتی کفر بورزم آنوقت دچار بلاهایی میشوم مثلاً اگر قرار بود پنج هزار تومان در سبد بیندازم و زورم آورد مخاطب ما کسی که ندارد نیست مخاطب ما کسانی هستند که دارند و تمایل به بخشیدن ندارند. در ادامه استاد پیام آقای مهندس را خواندند اگر بنایی آباد باشد اما ساکنین آن خراب باشند بنا هم کمکم رو به نابودی و خرابی میرود اما ساکنین آباد در بناهای خراب و ویرانهها، میتوانند آنها را احیا کنند. ما بدون پشتوانه و بدون داشتن پول هیچ قدمی نمیتوانیم برداریم افراد در اینجا به درمان قطعی میرسند و این شگفتانگیز است زندگیهای بسیار زیادی که باید نابود و ویران میشدند در کنگره ۶۰ سامان و شکل میگیرند این آیه قران است که اگر یک انسان را احیا کنیم انگار تمام جمعیت کره زمین را احیا کردهایم در اینجا مرتب انسانها و خانوادهها احیا میشوند پسران و دختران جوانی که داشتند پرپر و خاکستر میشدند در کنگره ۶۰ به درمان رسیدند بنابراین من هنوز یک آدم دل و جگردار ندیدم که مثلاً از دویست میلیارد سرمایهاش بیاید بیست میلیارد به کنگره بدهد یا اینکه از پنجاه میلیارد سرمایهاش بیاید پنج میلیارد به کنگره بدهد. همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند بهجایی رسیدهاند. وقتی داشتم این پیام را میخواندم دیدم چه دختران و پسرانی پرپر شدند و رفتند ولی خیلیها هم در کنگره نجات پیدا کردند. یک انسان کارتنخواب که هیچکس آن را حساب هم نمیکرد به کنگره میآید و احیا میشود ( حی و احیا شدن یعنی زنده شدن) خیلی وقتها مادرانی را دیدیم که می گویند کاش پسر مصرفکننده من بمیرد اما آن فرزند آمد کنگره و رها شد و برای خودش صنمی شد و ما در کنگره از این صنمها زیاد داریم. یکوقتهایی آدم ترجیح میدهد آن مصرفکننده مرده باشد اما اینها بدتر از مرده هستند چون برای مرده چندین نفر بالای سرش گریه میکند اما این مصرفکنندگان را هیچکس نمیخواهد و اطرافیان از بودنشان خجالت میکشند و حالشان از یکمرده خرابتر است نفس میکشند اما بادرد و رنج؛ ما داریم به آنها کمک میکنیم آیا فقط برای همین نسل؟ نه اگر فقط برای این نسل بود شعبه اضافه نمیکردیم ما دانشگاه را میخواهیم برای جهانیان تا کل این مصرفکنندگان که دنبال رهایی هستند بیایند و راه را پیدا کنند و زنده شوند و آرامش و آسایش را برای خود و خانواده ببرند اما جایی که آقای مهندس می گویند همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند بهجایی رسیدهاند من را یاد داستانی از سعدی انداخت موری دیدند که به زورمندی کمربسته و ملخی را ده برابر خود برداشته به تعجب گفتند این مور را ببینید که با این ناتوانی باری به این گرانی چون میکشد. آدمهایی که دیدند گفتند مورچهای به این کوچکی چطوری این ملخ را میکشد. مورچه شنید و گفت مردان بار را به نیروی همت و بازوی غیرت جوانمردی خود میکشند نه به قوت تن و ضخامت بدن، گفت انسانها بااراده و غیرتشان کاری را انجام میدهند نه با جسم و تن، آن قدرت و بخشندگی که ما لازم داریم همان ارادههای ما است خیلی هیدجی ها هستند که در گرمای تابستان کار میکنند در بوشهر در گرما زحمت میکشند چیزی تولید کنند که بخشی از پول خود را به کنگره بدهند چرا ؟ چون اولاً خودشان به حال خوش میرسند ثانیاً نسلهایی بعد از ما محتاج این در هستند. پادشاهی در بیابان راه خود را گم کرد اینقدر گشت تا به بیابانگرد صحرانشینی رسید .صحرانشین گفت من در این بیابان چادر میزنم و زندگی میکنم پادشاه گفت من هم راهم را گمکردهام. صحرانشین گفت پادشاها امشب در چادر من مهمان باش. صحرانشین تنها گوسفندی که داشت را قربانی کرد .فردا سپاهیان به دنبال پادشاه آمدند و پادشاه در خداحافظی به صحرانشین گفت اگر روزی به شهر آمدی به قصر هم سری بزن. چند سال بعد صحرانشین وارد شهر شد و گفت خوب است به پادشاه سری بزنم وقتی وارد شد پادشاه دستور داد گله گوسفندی به صحرانشین بدهند وزرا گفتند چرا؟ پادشاه گفت زمانی که من گمشده بودم این بنده خدا تنها گوسفندش را سر برید گفتند اعلا حضرت یک گوسفند بود شما هم یکی برگردانید گفت این صحرانشین آنچه در توان داشت را داد اگر من کل ثروتم را ببخشم آن محبت را جبران نمیکند. آقای مهندس هم بیش از توانشان برای حال خوش ما دادند الآن اگر من کمک میکنم به آقای مهندس لطف نمیکنم چون چیزی به نام ایشان نیست تمام اموال کنگره ۶۰ وقف است و آن روز نمیرسد اما اگر روزی کنگره نباشد همهچیز صرف عام میشود ولی راهنماهای ما از جان و مال خود گذشتند و حساب کنیم ببینیم ما چه اندازه میتوانیم از جان و مال خود ببخشیم اگر کسی امروز ندارد مهم نیست ولی میتواند فکر کند که من تا سال دیگر چگونه میتوانم پسانداز کنم. درست نیست دست ما در جیب مسافرمان باشد همسفر باید خودش کمکم قدرت مالی مستقلی داشته باشد یعنی حتی اگر ماهیانه پولی میگیرد بتواند چیزی را برای خود پسانداز کند که وقتی میخواهد خرج کند باقدرت خرج کند پساندازی باشد که فقط خودش بداند و خدای خودش . با این شعر سخنانم را به پایان میرسانم:همت بلند دار که مردان روزگار ازهمت بلند به جایی رسیده اند.
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یکشنبه 25 آبان 1399 03:55 ب.ظ
بسیار عالی بود سخنان پر از آموزش شما خانم الهه عزیزتر از جانم .بسیار آموزش گرفتم وسپاسگذارم از جناب مهندس وشما راهنمای بزرگوارم
جمعه 23 آبان 1399 11:14 ب.ظ
خدا قوت خانم الهه عزیزم.روز دوشنبه بسیار لذت بردم.از بیانات پر بار ودلچسب شما پر انرژی وشارژ شدم.امیدوارم همیشه ایام زندگی به کامتان باشد.از شما هم خانم لیلای عزیز به خاطرنوشتن وبلاگ تشکر میکنم.وهمینطور از خدمتگزاران سایت.
چهارشنبه 21 آبان 1399 08:22 ق.ظ
از خانم لیلا تشکر می کنم برای خوب به قلم اوردن سخنان کمک راهنمای عزیزمان،خداقوت ودرود برشما.
خانم الهه عزیزم برای بار دوم خیلی لذت بردم وانگار جشن برام تجلی شد،درود وسپاس از شما کمک راهنمای عزیزم. سپاس از خانم فاطمه عزیز ومهربان چهارشنبه 21 آبان 1399 08:02 ق.ظ
خداوند را سپاس بخاطر این همه نعمت و برکت وزیبایی در زندگی سپاس و تشکر فراوان از بابت استادی زیبا و دل نشین و عالی واقعا استادی زیبایی بود کمک راهنمای عزیزم خانم الهه عزیز از خداوند متعال بهترین بهترین ها را خواهانم برای شما و برای خانواده محترمتان وهمچنین از خانم لیلا عزیز سپاس فراوان .
سه شنبه 20 آبان 1399 10:32 ب.ظ
خانم الهه عزیزم،استادی جلسه دوشنبه جشن گلریزان واقعا برازنده شما بود،دلم نمیخواست لحظه ای از شما چشم بردارم.واقعا از بیاناتتون استفاده کردم،خدا قوت ونگهدارتان باد.از خانم لیلا هم تشکر می کنم که سریع مطالب روی سایت رفت.آفرین
درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||