همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
کارگاه مجازی لژیون همسفران عشق به استادی کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه و دبیری همسفر خانم نسیم با دستور جلسه وادی دوم و تاثیر آن روی من روز پنج شنبه مورخ ۸ / ۸ / ۹۹ راس ساعت آغاز به کار نمود.


ما بیهوده خلق نشده ایم، چرا چون وقتی یک کرم بیهوده خلق نشده، یک مورچه بیهوده خلق نشده، این همه حیوانات درنده بیهوده خلق نشدند. 
"به نام قدرت مطلق الله"

مشارکت همسفر خانم سمیرا: 
وادی دوم بسیار تیتر قشنگی داره؛ اینکه هیچ مخلوقی جهت بیهودگی خلق نشده است حتی اگر خود به هیچ فکر کند. این به من یاد آور می شود که باید احساس ارزشمند بودن بکنم، احساس مفید بودن بکنم، به من اعتماد به نفس می دهد و اینکه هر کدام از ما به این دنیا قدم گذاشتیم و رسالتی داریم. آقای مهندس می‌فرمایند، رسالت من این بوده که بنیان کنگره ۶۰ باشم و چندین معتاد را که درگیر اعتیاد هستند را رها کنم و حتی یک فردی که کمک راهنما است و می بینیم که چندین نفر را رها می کند و آن ها را احیا می کند، همان طور که می دانیم احیای یک انسان برابر با احیای تمام انسان‌هاست و زندگی قبلی این کمک راهنما را ببینیم که فردی بوده است که درگیر اعتیاد بوده و شاید آن موقع همه به این فکر می‌کردیم که این شخص به دنیا آمده است و زجر می کشد، در این زندگی اذیت می شود و اگر زندگی نمی‌کرد و به این دنیا نیامده بود خیلی راحت‌تر بود ولی خوب این هم یک رسالتی در پیش داشته و رسالتش این بوده که درگیر اعتیاد و مواد بشود و یک روزی رها بشود و آنقدر آموزش ببیند و دانایی او بالا برود که کمک راهنما شود و بتواند به چندین نفر دیگر که درگیر اعتیاد هستند کمک بکند و آن ها را از دام اعتیاد رها بکند. قرار نیست من کار خیلی مهم انجام بدهم؛ رسالت من این است که به همسرم، به فرزندانم محبت کنم. نقش مادری و همسری خودم را درست ایفا کنم و اینکه در صراط مستقیم قرار بگیرم. خودسازی بکنم، تزکیه و پالایش انجام بدهم که بسیاری از دردهای درون را شناسایی کنم. در مسیر ارزش ها قرار بگیرم، در مسیر صراط مستقیم قرار بگیرم و بعد هم فرزندانی تربیت کنم که در راه صراط مستقیم قرار بگیرند و بخشندگی، خدمت کردن به دیگران و به خلق خدا را به فرزندانم یاد بدهم.
 
مشارکت همسفر خانم منیژه: 
آقای مهندس می فرمایند، قبل از اینکه به کنگره بیائیم چه زندگی‌هایی داشتیم، چه نا امیدی هایی داشتیم و چه کارهای ضد ارزشی انجام می‌دادیم اما در آن یاد گرفته بودیم که این کار نکن خوب نیست. ولی بالاخره وقتی زندگیت پر می شود از یک سری مشکلات نمی دانی باید چه کاری انجام بدهی. الان وقتی برمی گردیم به عقب نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که فعالیت‌هایی که در گذشته انجام دادیم هیچ فایده ای نداشته است. تمام کارهایی که ضد ارزشی هستند را می‌فهمید که واقعاً ضد ارزش چه هست، ارزش چه هست. اعتماد به نفس، الان چه طوری باید از آن اعتماد به نفس در جهت مستقیم، در جهت خوب استفاده کنیم و ناامید نبودند یعنی چه؟ امید به خدا داشتن، چه مراحلی در زندگی باید انسان امیدش را از خداوند دریغ نکند و از خداوند واقعاً از ته دلش کمک بخواهد. من کلا تو زندگیم خیلی قشنگ هرچی که می‌خواستم در اختیار داشت من فکر می‌کردم به خاطر اینکه من مشکلات دارم حالم بد است ولی واقعا وقتی که من دلم را به دست خدا می دادم، خداوند آنچه که من دوست داشتم برای من قرار می‌داد. خدایا من کار خودم را انجام می دهم، فعالیتم را انجام می دهم ولی نتیجه را به خودت می سپارم، همان می شود که من دوست داشتم چون به خدا سپرده بودم. خوب است ک آدم همیشه به عقب برگرده و ببیند چه کارهایی انجام داده که درست نبوده و الان با کمک خداوند و آقای مهندس به ما یاد دادند زندگی بهتر و بهتر بسازیم. مشارکت همسفر خانم فرزانه: تاثیر وادی دوم برای من از بهترین تاثیری بود که می توانست روی من گذاشته باشد. قبل از آشنایی با وادی دوم اتفاقات بد را برای خودم یک چیز بدی می دانستم، یک آدم های اشتباهی، آدم هایی که به هیچ وجه با من کنار نمی آمدند و یک دنیا با هم متفاوت بودیم یا اتفاق بدی رخ می‌داد حالا نمی دونم چند درصد مقصر بودم و همیشه می گفتم چرا این اتفاق افتاد؟ چرا اینطوری شد؟ چرا این آدم آمد؟ ولی الان میفهمم که هیچ موجودی بیهوده خلق نشده و همه ما حتی من اگر باعث اتفاق اشتباهی برای کسی نمی شوم باعث می‌شود که این اتفاق در روند رشد برود و یا دیگران موقعیت های اشتباهی یا موقعیت های سخت و دردناک و باعث می‌شوند . پس به اهمیت موجودات بیشتر پی می بریم، به اهمیت وجود هر انسانی که هر انسانی گوهر نایاب از خداوند در درونش هست و همه این ها زنجیر وار به هم کمک می کنند تا رشد خوبی و رشد معنوی داشته باشیم.  

مشارکت همسفر خانم لیلا
من هم یاد گرفتم که به بهترین نحو احسن انجام بدهم. که فکر می‌کنم بزرگترین مسئولیت من گرفتن آموزش و خدمت کردن به انسان ها و عشق ورزیدن به عزیزانم و انسان ها و به محیط هم به دنیا به کائنات و این یک وجودی می خواهد که پاک بدون آلودگی باشد و مهمترین مسئولیت من برای امروز این است که من وجود خودم را پاک و زلال از تمام آلودگی ها کنم. تمام نا آگاهی‌ها، تمام آشفتگی ها وجود خودم را بشناسم و از خودم شروع کنم تا به خدای خودم برسم. وقتی که بتوانم خودم را بشناسم، قدرت برتر نیروی برترم را هم می توانم بشناسم. وقتی که از خودم شروع کنم عشق دادن محبت کردن می توانم این عشق به دیگری هم بدهم وقتی ظرف خودم را پر کنم می تونم از این ظرف پر به دیگران هم بدهم، می توانم به دیگران هم عشق بورزم. با شناختی که روی خودم پیدا می کنم دیگران هم درک می‌کنم و بپذیرم از پذیرش خودم، شناخت خود آدم، پر کردن خودم از عشق، از آن عشق الهی چیزیه است که من باید نسبت به خودم انجام بدهم تا بتونم بعد نسبت به دیگران و حتی نسبت به خداوند انجام بدهم.

 مشارکت همسفر خانم فاطمه
من با خودم فکر کردم، زمانی که حتی کوچکترین ذرات داخل جهان به جهت یک کاری در واقع خلق شدند و هیچ کدام از آن ها بیهوده نیستند؛ حیوانات، گیاهان و موجودات. پس من که اشرف مخلوقات هستم مطمئنم از اینکه صددرصد برای کار مثبت پا به عرصه هستی گذاشتم و این نیست که من در واقع ارزشی نداشته باشم و خداوند بیهوده من را خلق کرده باشه و از حالا با خودم فکر می کنم که حتی اگه من قبلا هم فکر می کردم که در واقع وجود من هم ارزشی در این هستی نداره، شاید نبود من هیچ خللی در هستی ایجاد نکنه؛ الان اینگونه فکر م می‌کنم که نه اتفاقاً من به شخصه شاید برای کاری خلق شدم که اگر این کار را من انجام ندهدم شاید هیچ کسی هم نتونه انجام بده.

صحبت های کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه:
 در مورد وادی دوم که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد و هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم، امروز و دوشنبه صحبت کردیم. گفتیم در مورد اینکه ما بیهوده خلق نشده ایم، چرا چون وقتی یک کرم بیهوده خلق نشده، یک مورچه بیهوده خلق نشده، این همه حیوانات درنده بیهوده خلق نشدند. اگر این حیوانات درنده نبودند این آهوها و بزها و گوسفندها اینقدر می خوردند و می خوابند که از چاقی منفجر می شدند اما وقتی که حیوان درنده هست و دنبال این ها می دود تا این ها را بگیرد این گوسفندها و آهوها فرار می کنند و در صحراها می دوند. وزنشان نرمال می ماند و همیشه چابک و سرحال هستند. یعنی حتی اگر چیزی را ما فکر کنیم که به درد نمی خورد از دید من است. من هنوز هدف آن خلقت را کشف نکردم. ببینید بچه ها وقتی داریم در مورد وادی دوم حرف می زنیم اگر ما بپذیریم که بیهوده خلق نشده ایم، اولین اعتقادی که پیدا می کنیم این است که می بینم علف هرز بیهوده خلق نشده، نهنگ بیهوده خلق نشده، کوسه که دست و پای کسی را قطع می کند بیهوده خلق نشده، گوزن و مارمولک بیهوده خلق نشده اند حتی چند وقت پیش یک مستند دیدم در مورد جوجه تیغی خیلی جالب بود. از وقتی کرونا آمده و خیابان ها خلوت شده، جوجه تیغی ها در سطح شهر می توانند بع لندن بیایند، در انگلستان، به خیابان ها می آمدند. برای جوجه تیغی ها آلودگی هوا خیلی کشنده است. بعد یک مدتی که خیابان ها خلوت بود و این ها فرصت پیدا کرده بودند و می توانستند در سطح شهر لندن بیایند و گشت و گذار کنند. حالا من یک بحثی را می خواستم مطرح کنم و آن هم اینکه، بعد جواب سوال لیلا را بدهم که آدم هایی تو زندگی ما هستند با اینکه ما با آن ها کار نداریم ولی آن ها با ما کار دارند اول سراغ وادی دوم می رویم. مثالی که آقای مهندس می زنند هزاران بار از همه جا در واقع مستندهای بسیاری مثال زدند گفتند یک منطقه ای بود که در آن جا گرگ ها مرتب حمله به گوسفندان و زمین ها حمله می کردند، اهالی آن منطقه گفتند، باید این گرگ ها را سر به نیست کنیم. بعد یک مدت هر چه گرگ در آن منطقه بود را می گرفتند و از بین می بردند تا گوسفندان آن جا بزرگ و خیلی زیاد بشوند. بعد یک مدتی دیدند گوسفندان خیلی زیاد شدند ولی کل مراتع، مراتع یعنی زمین های کشاورزی و آن زمین هایی که پر از علف است و حیوانات را برای چرا آن جا می برند، دیدند تمام آن مراتع و زمین های کشاورزی از بین رفتند. سر حساب که شدند، متوجه شدند به خاطر اینکه گرگ ها را از آن منطقه حذف کردند. خودشان متوجه شدند که چه اشتباهی کردند و یک تعدادی گرگ را در آن منطقه آوردند و دوباره زمین ها احیا شد چون این گرگ ها می آمدند و این گوسفندان را می خوردند و تعداد گوسفندان به حد نرمال رسید چون قبلش گوسفندان تعدادشان زیاد شده بود. کل زمین ها و محصول ها را می خوردند و کم کم زمین های کشاورزی را از بین بردند ولی وقتی گرگ ها آمدند، چرخه تعادل حیات به حالت عادی برگشت‌. شاید باورتان نشود که جوجه تیغی را که نگاهش کنی، می گویی واقعا به چه دردی می خورد و جواب این است که جوجه تیغی ها روزی ۲۰۰ گرم حشره می خورند، مورچه، سوسک، موریانه و پشه را می خورند یا حتی مارمولک ها این حشره ها را می خورند اگر نخورند تعداد آن ها زیاد می شود و به حدی می رسد که از حد تعادل خارج می شود و طبیعت آن منطقه از بین می رود. حالا وقتی ما می دانیم همه خلقت، بر مبنای حساب و کتاب خلق شده است، هر چیزی هم در جای خودش قرار دارد. شما به عدالت اعتقاد دارید یعنی هر چیزی که الان است عین عدالت است. اگر تو کنار مصرف کننده هستی عین عدالت است. حالا وقتی همه چیز عین عدالت است، بیایم و به وادی دوم نگاه کنم. من داشتم به این نگاه می کردم وادی دوم و تاثیر آن روی منِ الهه چی بوده، وقتی من بفهمم که وجودم بی ارزش نیست آن وقت سعی می کنم که از این وجودم محافظت کنم، از این جسمم، از این سایه، از این کالبدی که در اختیارم هست مراقبت کنم که چاق نباشد. الان از پارسال که آقای مهندس سی دی های اضافه وزن را دادند من ۸ کیلو وزن کم کردم. خیلی خوب بود دیگر، قبلش همیشه همه چیز می خوردم و همیشه هم بی حال بودم، حالم خراب بود، انرژی کم داشتم، احساس ضعف می کردم. وقتی که فهمیدم بیهوده نیستم اولین کاری که کردم، شما به عنوان یک انسان حق زندگی داری، حق زندگی داری یعنی چی؟ حق داری خوشت باشد حتی اگر شرایط سم است تو باید خوشت باشد، تو باید حالت خوب باشد. تو همیشه برای این و آن وقت می گذاشتی و برای خودت زمان نمی گذاشتی. تو باید برای خودت وقت بگذاری، خودت را تحویل بگیری. خودت را تحویل بگیری نه اینکه منیت داشته باشی و بگویی من باید بنشینم و همه به من احترام بگذارند نه. خودت باید برای خودت احترام قائل بشوی چطوری؟ برای روزهای تولدت عوض اینکه چشمت به شوهر، بچه، خواهر باشد که برای تولد من چی می خرند، خودت برای خودت بهترین هدیه را بخری. آدم هستی و حق زندگی داری. روز همسفر هم همینطور من چندین ساله، ۱۲ ساله شاید بیشتر در کنگره هستم. روزهای جشن همسفر خوب کسی نیست برای من هدیه بخرد من خودم برای خودم هدیه می خرم. یک هدیه خیلی خوب می خرم. سال قبل که طلا ارزان بود می رفتم یه تکه طلا برای خودم می خریدم. الان نه، امسال برای خودم هدیه های شیک خریدم هم برای تولدم هم برای جشن همسفر که البته داریم به آن نزدیک می شویم یعنی هر سال همینطور است برای خودم هدیه می خرم. خودم به خودم احترام می گذارم و اصلا هم انتظار ندارم بقیه دوست داشتن تولد بگیرند، دوست نداشتند خوب نگیرند چه اهمیتی دارد؟ زمانی بود که من مدرس زبان انگلیسی بودم و در یک آکادمی کار می کردم، تازه لیسانس گرفته بودم. آن زمان یک آکادمی بود و من آن جا کار می کردم. فاصله آن جا تا خانه ما ۱۰ دقیقه پیاده روی بود. من این ده دقیقه که می خواستم بروم، تازه آن زمان جوان تر بودم، حرف از ۱۵ سال پیش است ولی نمی توانستم این ده دقیقه را پیاده بروم. اصلا نمی توانستم این کار را را انجام بدهم، اصلا اینقدر پاهایم و کمرم درد می گرفت و من می گفتم چه طوری می توانم ده دقیقه برم، ۱۰ دقیقه برگردم، الان چی؟ الان تو این یک سال که از دستور آقای مهندس تبعیت می کنم، اینقدر بدن من روی فرم آمده است و حالم خوب است و انرژی برای انجام کارهایم دارم. انرژی من بیشتر شده، خیلی غذایم کمتر شده ولی انرژی من زیاد شده است. خیلی به خودم احترام گذاشتم فهمیدم که الهه بیهوده خلق نشده پس باید از وجودش مراقبت کند. اینکه الکی نیست که به قول آقای مهندس گفتند: در کنگره باید چند سال ۲۰ سال بگذرد که بشود یکی مثل آقای سلامی، خدامی، حکیمی، کامران. چند سال گذشته تا الهه هم الهه بشود. خوب نباید مفتی مفتی از دست برود، جونش از دست برود، سلامتیش از دست برود، باید حواسش جمع خودش باشد. زمانی که وارد کنگره شدم کم کم ورزش و نرمش کردم، پیاده روی کردم،صبح ها اول بدنم را نرمش می دهم. الان شاید باورتان نشود من امروز ۸ صبح از خانه بیرون رفتم. پیاده تا ساعت ۲ بعداز ظهر و شاید چند کیلومتر پیاده رفتم چون کارم امروز گره خورده بود و باید دور همه جا پیاده دور می زدم. خوب، این را چه کسی به من داد؟ کنگره. چطوری به من داد؟ به من گفت: الهه تو آدمی، تو موجودیت داری، باید مراقب این جسم باشی، این جسم گناه دارد، از این جسم از تو باز خواست می شود. باید به این جسم رسیدگی کنی، چرا رسیدگی کنی؟ برای اینکه به خودت یاد بده که تو بیهوده نیستی، سلول هات بیهوده نیستند، تو باید از سلول های بدنت هم مراقبت کنی.

و در ادامه کمک راهنمای محترم خانم الهه فرمودند:
 سلام دوستان الهه هستم همسفر. لیلا می گوید: چرا من کاری به آدم ها ندارم ولی آدم ها با من کار دارند؟ یک مثالی که آقای مهندس می زنند این است، دلیل اول: ببینید بچه ها اولا ما چیزی تحت عنوان معصوم نداریم یعنی منِ الهه نمی توانم معصوم باشم اگر می خواهد این اتفاق بیفتد و به تکامل برسم شاید میلیون ها سال باید روی خودم کار کنم تا این ضد ارزش ها را به صفر برسانم. اگر بتوانم پس این اصلا یک چیزی نیست که این حلقه از حیات اتفاق بیفتد مطمئن باشید، اتفاق نمی افتد. پس آیا من می توانم به جایی برسم در این حلقه از حیات، همین الانی که هستم تا ۵۰ سال دیگر که زنده هستم یک کاری کنم، گناه نکنم؟ می توانم کارهای ضد ارزش را کمتر انجام بدهم؟ ولی اینقدر انسان موجود پیچیده ای است که تا می آید یک ضد ارزش را برای خودش حل کند می بیند، ای داد بیداد ده تا ضد ارزش دیگر در درونش وجود دارد. باید بنشیند روی آن ها هم کار کند و این پاک کردن و پالایش و تزکیه شدن، پروسه ای است که شاید میلیون ها سال زمان ببرد. حالا آدم هایی در زندگی من هستند که من را به هر طریقی اذیت می کنند، چرا؟ دلیلش این است که وقتی منِ الهه گذشته خودم را نگاه می کنم، می بینم من الهه قبلا در اثر نادانی شاید نمی دانستیم نادان هستیم، در اثر نادانی به یک سری از انسان ها ظلم کردم، با گفتارم، کردارم. وقتی آقای مهندس می فرمایند، مثل یک شخصی می ماند که می گوید، من یک ماشین می خواهم بخرم، بعد می بیند که پول ندارد، در یک بنگاه ماشین می رود و چک می دهد و ماشین را می خرد و چک برای ماه دیگر می دهد و می داند هم تو حسابش هیچ پولی نیست و می داند که هیچ پولی هم به حسابش نمی آید، ماشین را می خرد، سوار ماشین می شود و اوضاع هم خوب است. وقتی موعد چک می رسد، به او زنگ می زنند، می گویند آقا این چک را پرداخت کن، می گوید ندارم، می گوید ندارم که نشد حرف مرد حسابی، باید به زندان بروی. وقتی ما یک کارهایی را در گذشته کردیم، چکش را آن زمان کشیدیم، حسابمان هم خالی بوده، یک جایی می رسد که باید جواب بدهی، نمی شود که بگویی آقا من غلط کردم، در حساب من پول نبود چک کشیدم. قبول توبه تو را می پذیریم ولی الان باید پول بدهی یا برو ماشین را بفروش یا پولش یا خسارتش را بده یا کار کن و پول را جور کن. کسی از پولش نمی گذرد. مگر نمی گوئیم زدی ضربتی، ضربتی نوش کن. به یک آدمی ۲۰ سال پیش ضربه ای زدم، مال بیست سال پیش است، از نظر من تمام شده ولی از نظر کائنات تمام نشده باید جواب پس بدهم. یک پیر زنی در اقوام ما بود، این پیرزن نود و چند سال عمر کرد. این بنده خدا در این چند سال اخیر سکته مغزی کرد و در اثر این سکته مغزی بدنش کاملا فلج شد. گاهی اوقات این طوری بود که می گفتند، چرا باید این اتفاق برای او بیفتد؟ یکی از فامیل گفت، من یک نفری را می شناسم که سال ها پیش آمده و گفته این خانم که آن موقع در محله سرشناس بوده و یک جواریی بزرگ آن منطقه بوده است، برای این خانم یک حرفی در آورده، یک حرف ناروا، مثلا چه زمانی؟ شصت سال پیش، وقتی او دختر جوانی بوده است برای او یک حرفی در آورده بودند. آن زن بی گناهیش ثابت شده، الان بعد شصت سال اما او به یکی از اقوام گفته بود من از دست این زن نمی گذرم، این به من خیلی ظلم کرد بر اثر این دروغی که به من بست و این تهمتی که زد من را به درخت بستند و کتکم می زدند. بچه های این پیرزن گفتند این را بیاوریم که مادر ما را حلال کند و آن زن گفت باشد من حلال می کنم، تو حلال می کنی ولی آبرویی که ریخته شده، بالاخره کائنات شعور دارد، یک جایی باید برگردی جواب کارت را بدهی، یک جایی آدم تاوان پس می دهد، فلج می شود. این بنده خدا چندین سال مثل یه تکه گوشت روی تخت افتاده بود. آدم جواب پس می دهد بابت کارهای اشتباهی که کرده است. وقتی ظلمی می کند، آن ظلم را برای خودش می طلبد. وقتی ظلمی به خودت می کنی برای خودت ظلم را می خری. گفتم که آقاجونم تعریف می کردند، تو گوش شاگردم بی دلیل زدم پایم را از در مغازه خودم بیرون گذاشتم، رفتم به کوچه پشتی آن همسایه یهودی ما از خانه اش بیرون آمد، کوفت تو گوش من. این یعنی چی؟ این یعنی اینکه تو حساب پس میدهی. حالا ممکن است طرف بگوید ببخشید، تو هم بگویی باشد بخشیدم، می بخشی ولی باید حساب آن را تسویه کنی، باید برای هر قدمی که برداشتی جواب پس بدهی و برای ما هم اتفاق نمیفتد. شاید ما سال ها پیش چک کشیدیم، سال ها پیش در زندگی کسی دخالت کردیم، سال ها پیش غیبت کردیم یا بدی کردیم حالا باید جواب پس بدهیم. حالا یکی در زندگی ما دخالت می کند، فضولی می کند، باید جواب بدهی. پس شاید یکی از دلایلش این است که شاید ما قبلا کاری کردیم و باید الان جواب پس می دهیم. نکته دیگر اینکه وقتی افرادی در زندگی من هستند، به هر دلیلی ظلم می کنند، یک زمانی بچه ها من همیشه می گفتم، وقتی کنگره می آئید، در بیشتر خانه ها و باغ ها باز است، تو ناخودآگاه برمی گردی و داخل آن باغ را نگاه می کنی، آیا اگر صاحب آن باغ بگوید چرا داخل باغ من را نگاه می کنی؟ تو چه جواب می دهی؟ می گویی چون در باغت باز بود، می خواستی در باغ را ببندی. ما در خانه و زندگیمان را باز می کنیم و اجازه ورود به آن ها می دهیم تا دخالت کنند و سرک در زندگی ما کشیدند. می گوئیم، چرا دخالت می کنی؟ آن دخالت نمی کند، تو در زندگیت را باز گذاشتی، تو اینقدر رفتی در مورد زندگیت گفتی، راز های زندگیت را به این و آن گفتی، در مورد شوهرت بد گفتی، خوب او هم یک سوال از شوهرت می پرسد غیر از این است؟ ما خودمان با دست های خودمان دروازه های زندگی مان را باز کردیم، حرف زدیم، درد و دل کردیم، بعد یک اتفاقی نیفتد. حالا دیگر پای آن ها در زندگی ما باز شده، دیگر نمی شود ببندی، دروازه های زندگیت را باز گذاشتی آرام آرام با تدبیر و با فکر باید ببندی، چطوری؟ من تا حالا سفره زندگیم را پیش فلانی باز می کردم، حالا نمی توانم یک مرتبه هیجی برای او نگویم. خیلی خوب تلفنی که یک ساعت حرف می زنی. برای چی؟ باید یک ساعت حرف بزنید؟ چرا؟ نباید خواهر من بداند، تلفنی که ۴۰ دقیقه بوده، کمش کن و بگو خواهر من کارهایم مانده و الان باید فلان کارها را بکنم و ذره ذره از این توضیح دادن هایتان کم‌ کنید تا حریم زندگیتان حفظ بشود، کم کم یک مرتبه نمی شود. یک دلیل دیگر هم می تواند داشته باشد. انسان ها وارد زندگی من شدند و دخالت می کنند چرا؟ چون انسان نیازمند به آموزش است. ما می گوئیم، از معلم خودتان بیاموزید، راهنما یا معلم که فقط معلم های خوب نیستند، معلمی که به من یاد می دهد که مثل من بد نباش، او هم معلم است مثلا مادرشوهرم آدم بداخلاقی است، او به من یاد می دهد که مثل من نباش. در حق عروست اینکارها را نکن، فلان کس عروس هم دارد و من را اذیت می کند، به من یاد می دهد که اخلاقت این طوری نباشد. صبور باش، عجول نباش، حرف را این طرف و آن طرف نبر، گله و شکایت نکن. این ها را به من یاد می دهد. او هم معلم است از نوع این معلم که می گوید، ادب از که آموختی از بی ادبان. از بی ادبان، از انسان هایی که ظلم می کنند می آموزم و آن آدم معلم من است. پس به معلمت احترام بگذار، مگر نمی گوئیم هر کسی به تو حرفی را آموزش داد، من را تا آخر عمر بنده خودش کرده است یعنی اینقدر آموختن مهم است. حالا که اینقدر آموختن مهم و ارزشمند است پس از انسان هایی که بد هستند دارم می آموزم، آن ها هم برای من حکم معلم دارند و همیشه احترام معلم ها واجب است چون آدم هایی که به من می آموزند که من اینطوری و بد نباشم پس آن هم معلم من هستند. پس به آن ها احترام می گذاریم. اتفاقا به آن ها محبت کنیم و دعا کنیم که خدایا به او کمک کن که آرامش در زندگیش برقرار باشد، خدایا کمک کن که این جهنم درونیش کم بشود.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 20 آبان 1399 02:53 ب.ظ
خداقوت وتشکر از خانم مریم.
سپاس از خانم الهه عزیزم
تشکر از خانم فاطمه عزیز
یکشنبه 18 آبان 1399 06:56 ب.ظ
این حجم از آموزش و عشق را کجای دنیا می توانیم پیدا کنیم؟ خانم الهه ی عزیزم خداقوت.
خداوندا شکرت برای این نعمت بزرگی که به من هم اجازه دادی بهره ای ببرم.

خداقوت خدمت خانم مریم بابت نوشتن این گزارش زیبا.
پنجشنبه 15 آبان 1399 08:00 ق.ظ
خداقوت به خانم مریم وتشکر از شما
سپاس از خانم الهه عزیزم
خداقوت وتشکر از خانم فاطمه عزیز
چهارشنبه 14 آبان 1399 03:15 ب.ظ
سپاسگذارم از خانم الهه عزیزم...بسیار عالی بود مثل همیشه وآموزش گرفتم .ممنونم از اقای مهندس وشاگرد محترمشون خانم الهه بزرگوارم که علم ایشون رو به ما انتقال می دهند...

خدا قوت خدمت عزیزان خدمتگذار سایت وخانم مریم عزیز
سه شنبه 13 آبان 1399 12:34 ق.ظ
بسیار دلنشین و شیوا بود سخنان تون خانم الهه جانم
خداقوت به وبلاگ نویسان عزیز
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات