همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1396 :: نویسنده : همسفر سحر


به نامش و در پناهش





در مقام راهنما و استاد نوشتن، حتی قلم روان تر مینویسد و  هنگام سخن گفتن در وصفش، گویی واژه ها آگاهانه کنار هم می آیند و بند بند وجودت همراهی ات میکنند، چرا که از یاد نبرده اند دیروزها را...

راهنمای عزیز و گرانقدرم سپاس که رخسارم را رنگ زندگی بخشیدید وقتی خبر از درون آشفته ام میداد و نگاهتان که قرار بی قراری هایم بود و آموزشهایتان که به حق نوری بود که نوید زندگی و زیستن بهتر را میداد...

راهنمای عزیزم؛ مهربانی و عشقتان، همان بذری شد که کاشتید و اکنون به درختی تبدیل شده که سایه اش تا ابد پناه دلتنگی هایم میشود و در هر بهاری بوی مهربانی و عشقش همه جارا پر میکند.

همیشه  در هر کجا باشیم، همسفر عشق میمانیم و این آموخته و دستاورد ما رهجویان از شما راهنمای عزیزمان بوده، هست و خواهد بود...

مبارک بادتان این بهار راهنمایی و سرافراز، پاینده و سلامت باشید.

تقدیم به همیشه راهنمایم؛ خانم الهه


با احترام، سحر یاوری






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395 :: نویسنده : همسفر سحر
                                          

                                                  

                                                         


 راهنمای عزیزم

نمی دانم مرز بین تاریکی و روشنایی چقدر است ؛ مرز نا اگاهی با آگاهی چقدر است ، نمی دانم مرز بین غفلت و بیداری چقدر است و نمی دانم فاصله نفرت تا عشق چقدر است ؟ اما ، کاش بدانم ارزش شما که در این مرز کنارم قرار گرفتید تا دستم را بگیرید که من در قعر تاریکی نمانم . کاش بدانم ارزش شما که مرا از خواب غفلت بیدار کردید وشما که مرا آگاهی بخشیدید تا درمرداب نا آگاهی و جهل نپوسم و زندگی کنم . 

راهنمای عزیزم ، شما با عشق بلاعوض و عشق حقیقی خود باعث شدید ذره ذره ، تارو پود عشق در وجود و هست و نیست من شکل بگیرد . وقتی می خواهم از شما بگویم ، راحت نیست ، چرا که باید برگردم به گذشته خود و این مسیر را تا به امروز طی کنم تا شاید فقط کمی ، فقط کمی از ارزش شما را بدانم و قدردان باشم .من از طرف خودم و اعضای لژیون همسفران عشق هفته راهنما را در رأس به آقای مهندس و خانم آنی و خانواده محترمشان و تمام راهنمایان گرامی کنگره 60 به خصوص راهنمای بزرگوارمان ،سرکار خانم الهه عزیزکه معنای واقعی محبت ،عشق و زندگی را به ما آموختند ، تبریک و شادباش عرض میکنم .  

                                                     



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 4 اردیبهشت 1395 :: نویسنده : همسفر سحر

نعمت


نتیجه تصویری برای تصویرخدایا شکرت بابت نعمتهایت

مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود ، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او

 خواست  کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.

دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند.

 (( خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های

دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار ))

 صاحب خانه گفت دوباره بخوان!

مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت : این خانه فروشی نیست!!!

 در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ، ولی تا وقتی که تو نوشته

هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم ...

 خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده ایم ، مثل سلامتی ،

مثل نفس کشیدن ، مثل دوست داشتن ، مثل پدر ، مادر ، خواهر و برادر ، فرزند ، دوستان خوب و خیلی‌های دیگر...

که به آنها عادت کردیم  در حالیکه نعمتهای بزرگ پروردگارمان هستند...

خدایا تو را سپاس بابت نعمتهای بی دریغت...






نوع مطلب : متن ها و داستان های زیبا، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 14 اسفند 1394 :: نویسنده : همسفر سحر

به نام تنها دلآرام حقیقی

شعله دار

گاهی شتاب زمان و لحظه ها باعث می شود گذشته ات را فراموش کنی ، اما انسان هایی در کنارت و در مسیرت قرارمی گیرند که انگارگذشته توهستند ، انسان هایی را می بینی که اگربه کنگره نیامده بودی شاید همین وضعیت وهمین آینده در انتظارت بود...

نمی­ دانم کنگره جواب دعاهایم بود یا تعبیر خوابهایم ؟؟؟

زندگی ام خیلی آرام می­ گذشت اما آرامش روز به روز کمرنگ تر می­ شد ، گرمایی در زندگی ام جاری بود که به مرور سردتر وسردتر می گشت وعشقی که ، کم کم دریغ می­شد.به یاد دارم هرگاه کسی ازاعتیاد همسرش برایم می گفت خودم را تافته­ای جدا بافته می دانستم و در دلم می گفتم این دیگر قرار است دلش را به چه خوش کند ؟ دیگر به چه امیدی قرار است زنده باشد و زندگی کند ؟ اما غافل از اینکه کائنات وهستی هرگز سوال تو را بی جواب نمی گذارند وآنقدر تلاش می کنند که تو جواب سؤالت را بگیری!!! با جرأت می توانم بگویم بزرگترین ضربه ایی که در زندگی­ ام خوردم اعتیاد مسافرم بود.بعد از آنکه متوجه اعتیاد مسافرم شدم ، شاید یک هفته نشد که به کنگره راه  پیدا کردیم .اما انگار این یک هفته برای من یک عمر گذشت .آنقدر در جسم و روح و روانم اثر گذاشته بود که نمی توانستم به کسی حتی مسافرم بگویم که درونم چه خبر است.گاهی فکر می کنم اگر کنگره در مسیرمان قرار نمی گرفت من با آن حال و وضعیتی که برایم پیش آمده بود چه می­کردم ؟ مسافرم  چه می­کرد ؟ تکلیف فرزندم که تمام دنیای ما بود چه می­شد ؟ شاید زندگانی ام می گذشت اما من می گویم چگونه گذشتن مهم است...

گاهی فکر می کنم در خواب هایم دری را می کوبیدم و در بیداری برایم باز کردند.در خواب هایم فریاد میزدم و در بیداری جوابم دادند. وقتی آمدم با عشق شروع به حرکت کردم و ایمان را هر لحظه در خود پررنگ تر می دیدم ، امید را در خود و مسافرم حس می کردم ، در کنگره دلیلی برای نا امیدی پیدا نمی کردم .کنگره جایی بود که خورشیدی بر آن می تابید که هرگز نورش را از تو دریغ نمی کرد ، دستانی دستت را می گرفتند که گرم بودند ، گم کرده راه بودی و راهی را نشانت میدادند که انگار در پی­اش بوده ای و کنگره همان راهیست که اگر تو فقط  تو بخواهی دیگر وهرگز گم نخواهی شد. پس اگر آمدی با عشق بیا ، با عشق حرکت کن و ایمان بیاور.

گاهی می اندیشم  وقتی خورشیدی همچون آقای مهندس بر زندگی­ ات می تابد ، پس به شکرانه این روشنایی و گرما و آرامش باید شعله دار شد ، شعله دار خورشیدی که با تمام آنچه که داشت بر تو تابید و نور و گرمایش را از تو دریغ نکرد باید که شعله دار بود همانند راهنمایانی که شعله دار این خورشید بودند وچراغ راهت شدند ، اما اطمینان داشته باش وقتی شعله دار شدی هم راه روشنایی را نشان گم کرده راهان خواهی داد و هم مهمتر اینکه از شعله ای که در دست و در وجودت داری خودت هم گرم تر می شوی و راه را بهتر می بینی.

وقتی به گذشته نگاه می کنم می­ بینم افکارم انگار پوست عوض کرده اند ، انگار آن تفکرات دیگر جایی در ذهنم ندارند وازاین بابت بی­نهایت خدا را سپاس .من ومسافرم روزی در آستانه سقوط و لبه پرتگاه قرار گرفته بودیم اما به لطف خداوند و بزرگ مرد کنگره 60 و کمک راهنمایان عزیزمان قدرت پرواز را آموختیم.کاش با تلاش و با حرکت درست وسالم بتوانیم تنها ذره ایی از الطاف آنان را جبران کنیم. پس همواره امید داشته باش و بدان همیشه می توانی خورشید را در درونت بیابی ، کافیست در تکاپوی یافتن آن باشی...


با احترام همسفر سحر یاوری

 



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


چهارشنبه 12 اسفند 1394 :: نویسنده : همسفر سحر

نوشتار کامل سی دی : شرک بخش3

استاد : آقای امین دژاکام

اگر انسان برای خداوند شریکی قائل شود،در عمل و در کردار و در گفتار،انوقت شریکی برایش بوجود می‌آید،این قانون عمل و عکس‌العمل است که این نتیجه مهم را به وجود می‌آورد.خوب حالا یک سری سؤالاتی مطرح می‌شود در مورد شرک که ما یک مقداری بیشتر باید بشکافیم واگاهی پیدا کنیم.ما تا حدودی راجع به مسئله اختیار، اول آگاهی پیدا کردیم که اختیار با مسئله شرک می‌تواند مرتبط باشد.چون وقتی انسان دچار شرک بشود یعنی اینکه در فرمان عقلش شریکی بوجود بیاید،این نتیجه مستقیم شرک است و وقتی در فرمان عقلش شریکی بوجود بیاید انموقع خیلی از فرمان‌هایش قابل اجرا نیست و به اجرا در نمی‌آید.مثال کامل این قضیه را ما توی اعتیاد به صورت بسیار واضح می‌بینیم که انسان وقتی درگیر اعتیاد می‌شود،دیگر فرمان‌هایش کاملاً اجرا نمی‌شود و انسانی هست که فرمانش از دستش ربوده می‌شود و در اختیار نیروهای شیطانی قرار می‌گیرد و چه عذابی از این دردناک‌تر؟ و این دقیقاً وعده خداوند هست که می‌گوید:اینکه برایش شریکی قائل شوید را نمی‌بخشد و این یک گناه بزرگ محسوب می‌شود.این عکس‌العملش این‌طوری هست.یعنی گناهان این‌طور نیست که خداوند بیاید انسان را مثلاً ببندد به یک تیرچه ای یا ببندد به یک دیواری ، بعد مثلاً با شلاق بزند او را یا مثلاً سرب داغ یا آتش داغ بریزد رویش.این عکس‌العمل‌ها به این صورت در ما به وجود می‌آید.حالا ما این را در سفر اول کاملاً یاد می‌گیریم.یعنی اینکه هرچقدر می اییم جلوتر،ما چه‌کار کردیم؟ما یک سری قوانین را نقض کردیم .حالا این را باید توضیح بدهم که اصولاً شرک چگونه به وجود می‌آید.کاری ندارم به آن قسمتش ، حالا این را توضیح می‌دهم.ولی ما یک سری از این قوانین را نقض کردیم،نتیجه این چه شده ؟ که فرمان‌های ما نقض می‌شود.یعنی اینطوری دریافت کنیم که ما وقتی یکسری از فرمانها را نقض می‌کنیم ، در ادامه فرمان‌های ما نقض می‌شود و این کاملاً قانون عمل و عکس‌العمل است.حالا موقعی که می‌خواهیم بیاییم بیرون از اعتیاد باید چه‌کار کنیم ؟ باید بیاییم دقیقاً همان کار را معکوسش را انجام دهیم ، تا به مرور زمان ، کم‌کم فرمان عقل را به دست آوریم.اینجا مواد شده چی ؟ مواد شده شریک ما ، یعنی مواد شده شریک عقل و اگر مواد باشد عقل فرمانش را می‌تواند اجرا کند،اگر مواد نباشد دست و پا (اعماء و احشا) و حافظه و فکر و تمرکز و آرامش ما از کنترل ما خارج می‌شود.مثلاً ما خوابمان می‌آید ، مثال می‌زنم می‌خواهیم بخوابیم نمی‌توانیم بخوابیم ،این عکس‌العمل شرک است.حالا اینها چه ربطی به همدیگر دارد ؟ ولی دقیقاً به هم ربط پیدا می‌کنند.یا مثلاً شما می‌خواهید بلند شوید ساعت 7 صبح و کارهایتان را انجام دهید ولی بلند نمی‌شوید.شما می‌خواهید این مطلبی که می‌خواهید،در ذهنتان باقی بماند ولی باقی نمی‌ماند.می‌خواهید وقتی این درس را می‌خوانید بفهمید ولی نمی‌فهمید.می‌خواهید وقتی یک نفر را دوست دارید به او محبت کنید ولی محبتمان نمی‌آید،نمی‌توانیم به او محبت کنیم.این‌ها وقتی من میگویم فرمان‌ها اجرا نمی‌شود یعنی این‌ها اجرا نمی‌شود ولی به محض اینکه 200سوت تریاک خوردیم ،وقتی میگویم می‌خواهم بخوابم یک ربع بعد در خواب شیرین به سر می‌بریم،این یعنی اثری که گفته شد.یا وقتی می‌خواهیم یک کار سنگینی انجام دهیم، از جایمان نمی‌توانیم بلند شویم،به محض اینکه 200 سوت مصرف می‌کنیم بلند می‌شویم و یک ماشین را ظرف یک ربع می‌شوییم از پایین تا بالا.آنجا فرمانمان اجرا می‌شود ولی این‌جوری اجرا نمی‌شود.حالا این مسئله بست پیدا می‌کند و وارد سفر دوم هم می‌شود.

 



ادامه مطلب


نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 5 بهمن 1394 :: نویسنده : همسفر سحر

بنام قدرت مطلق


نوشتار کامل سی دی:شرک 1 بخش2

استاد:اقای امین دژاکام


مسئله ایی که ما صحبت کردیم یک خط سیری بود وبه این نقطه رسیدیم.حالا من چرا این مقوله شرک را انتخاب کردم وجزء درسهای جهانبینی مان قرار گرفته وراجع به ان به ان صورت صحبت نشده؟ چون که نیازی نبوده وشاید وقتش نبوده.ولی الان دانستن مسئله شرک در یک قسمتهایی مثل صدور فرمان واجرای فرامین خودش را کاملا نشان میدهد.ویک قسمتی هست که خداوند به صورت خیلی خیلی مستقیم در کلام الله اشاره کرده به اینکه(خداوند،اینکه برای او شریک قائل شوید را نمی بخشد وپائینتر از ان را هر چیزی که باشد وهر کاری را برای هر کسی که بخواهد می بخشد)شریک را برای هیچ کس نمی پسندد وقبول ندارداصلا هم به درجه اش ارتباط ندارد که در چه درجه ایی باشد.مطلب قبلی که اشاره شد،با جابجا کردن یک کلمه ساده ما میتوانیم ضربه خیلی بزرگی را وارد کنیم.اصولا زدن قفل کار اسانی هست اما پیدا کردن کلید وباز کردن قفل هست که کار بسیار بسیار دشواری هست. کسانی که از نیروهای تاریکی وجادو استفاده میکنند و در راه کج قدم میگذارند،کسانی هستند که قفل میزنند بر امورات.وکسانی هستند که کلیدها را پیدا میکنند وانسانها را از تاریکی خارج میکنند.کسانی هستند که کلیدها را پیدا میکنند وبا ان کلیدها،قفلها را باز میکنند.زدن قفل کار دشواری نیست.میشود جلوی پای هر کسی سنگ انداخت.میشود هر کسی را برایش مشکل درست کرد،برایش مزاحمت ایجاد کرد،روی اعصابش راه رفت و اذیتش کرد.ولی اینکه بتوان  یک نفر را از تاریکی خارجش کرد،این کار خیلی خیلی دشواری هست.صحبتی که بود اینکه ما یک مقداری اساطیر و افسانه هایی را که گفته شده است را ارتباطشان را عمیقا درک کنیم.چیزهایی که می اید در اساطیرکهن یا افسانه های مختلف،اینها چیزهایی نیست که همینطورساخته ذهن مثلا پیرزن هائی که دور اتش مینشستند در قدیم ویک داستانهایی را از خودشان میبافتند ومی ساختند، اینطور نیست.



ادامه مطلب


نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 29 دی 1394 :: نویسنده : همسفر سحر


 به نام نامی مطلق

نوشتار متن کامل CD :شرک 1

با استادی: استاد امین دژاکام

ماچندجلسه صحبت کردیم کلیات صحبتمان این بود که اگر انسان بخواهد انرژی‌هایش  را متعادل بکندوبه سطوح بالاتربرسدواحساس لطیف را تجربه بکندویاهستی را به صورتی دیگرببیندوتجربه بکند، هیچ راهی ندارد مگر اینکه علم بیاموزد و به  خاطر این مطلب بود که پیامبرماگفته اند: از گهواره تاگور، دانش بجوی. درموردهیچ مطلبی این صحبت نشده، یعنی هیچ چیزی رانگفتندازموقع تولد تا موقع مرگ دست ازان برندارودنبالش باش. وقتی مطلبی اینقدرمهم باشد، یعنی اثر خیلی خاصی باید داشته باشد. به عبارت دیگرما نمی توانیم درسفردوم خودمان به توفیقاتی دست پیدا بکنیم بدون اینکه علمی را بیاموزیمحالا اینکه علم چه هست را من درموردش صحبت کردم که درک و کشف قوانین هستی که در درون ما جاری  ودربیرون هم جاری هست وبر راستی و درستی دلالت داشته باشد. وقتی این قوانین را بتوانیم پیدا بکنیم، یکی پیدامیکندومیشودکاشف قوانین، یکی که یادمیگیردمیشودشاگردوآن علم را فرامی‌گیرد. یک سری علم رافرامیگیرندوگسترش می دهندویک سری ان رایادمیگیرند. یک سری قوانین را کشف میکنندوماچه کارمیکنیم؟ یا قوانین را کشف باید بکنیم یا انها را فرا بگیریم. پس این هم مطلب بسیار مهمی بود. مطلب دیگردرموردقرون وسطی است که تأکید زیادی داشتم رویش، چون یک تاریکی خیلی طولانی را به وجود آورد. صحبت من این بود که در پشت هر تاریکی که برای هر انسان به وجود می اید وحاکم می‌شود، باید ما یک سری تفکرات را پیدا بکنیم، یعنی تاریکی بر انسان حاکم نمی‌شود، اعتیاد بر انسان حاکم نمی‌شود، فقر بر انسان حاکم نمیشودوبیماری بر انسان حاکم نمی‌شود، مگر در پشتش یک تفکری وجود داشته باشد که ان تفکربرراستی و درستی دلالت ندارد. ما باید در جهان‌بینی این رادرخودمان پیدا بکنیم که تفکر غلط انهاجه بود؟ انهاخودشان را بالاتر ازان چیزی که بوده‌اند می‌دانستند، خودشان را مرکز عالم می‌دانستند. پیامبر خدا را که برای انسان‌ها پیام آورده بود و از انسان‌ها بود، منتسبش می‌کردند به درجه خدایی، یعنی خیلی بردنش بالاوعلتش این بود که خودشان راخیلی بالاببرند که نوعی از چه بود؟ نوعی ازشرک،



ادامه مطلب


نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 21 دی 1394 :: نویسنده : همسفر سحر

به نام خدا

 


متن کامل سی دی بیداری ( مهندس دژاکام )

 

زمان جلسه : جلسه نهم از دوره سی ام در تاریخ  14 / 7 / 94 راس ساعت 9 صبح

و موضع جلسه مبحثی هست بنام بیداری که مربوط به تاریخ  18 / 1 / 85 است .

  بعضی از ما واقعـا بیداریم و بعضی از ما گوئی در خواب هستیم و هنوز به هوشیاری لازم نرسیده ایم .

این دیالوگ ها بین استاد و شاگرد رد و بدل میشه که نقش استاد را عقاب و نقش شاگرد را نگهبان دارد .

دفعه قبل گفتیم که خطر یا اتفاقات یا مطالبی که واقع می شود ، همه حقیقت دارند و درست هستند  ولی وحشت ، از تصورات ذهنی ماست که برای خودمان ترسیم می کنیم که از یک موضوعی چقدر بترسیم .

شاید این مثال خوبی نباشد  ولی وقتی میخواهند  کسی را که تخلفی کرده را دار بزنن ، دو نفر زیر بغل هاشو میگیرن و کشون کشون میبرنش زیر چوبه دار و اصلاً نمیتونه راه بره ، ولی یک انسان دیگری را وقتی مخواهند دارش بزنند ، با قدمهای استوار حرکت می کند و بدون اینکه کسی بگیرتش خودش پای چوبه دار می رود . 






ادامه مطلب


نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 14 دی 1394 :: نویسنده : همسفر سحر

وانسان بایک کلمه سقوط میکندوبایک کلمه به معراج میرود....

کلمه میتواندتورامشتاق کندمثل*دوستت دارم*

توراویران کندمثل*ازتوبیزارم*

توراتلخ کندمثل*خسته ام*

توراسبزکندمثل*خوشحالم*

تورازیباکندمثل*سپاسگذارم*

تورا سست کندمثل*نمیتوانم*

توراخاموش کندمثل شانس ندارم*

 توراپیش ببردمثل*ایمان دارم*

کلمه میتواندتورااغازکندمثل*ازهمین لحظه شروع میکنم*ازهمین نقطه تغییرمیکنم*ازهمین دم طرحی نو میزنم*

اری

میتوانم

میخواهم

می شود....










نوع مطلب : متن ها و داستان های زیبا، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :




درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات