قبل ِمرگ


پیش از کُشتنم پرسید: از کدامین ملتی؟

از تبار گُل یا از نسل درختان

از نسل تبسم یا نم نم گریه

پرسید:

خانه تان نزدیک باغچه ی تعلیق زمان بوده

یا درنزدیکی خاموش ترین ثانیه های خُودکشی گُل ؟

خانه تان نزدیک نفس های گُل میخک بوده

یا که در کوچه ی بن بست درنگ گُل نرگس؟

پرسید: با چند گام از روشنی و تابناکی،

میرسی به خیابان یقین

با چند لحظه ی شبنم، میرسی به بازار پروانه ها

نگاهم می کرد، می گفت:

تو از نسل گُل های گندم گون زیبارو نیستی؟

در مدرسه ی خداوندی گیلاس

دوستی داشتی، آواز سروش از دهان گُل سرخی می خواند

رفیقی داشتی، برای اناری لب بسته استخاره می کرد

من ترا در خیابان خوشبختی های دروغین دیده ام

دست هایت را در دست پگاهی پر زرق و برق دیده ام

از خواب هایت پیداست همه ی خاک زمین را درنوردیدی

همه ی شیشه های خرد شده ی خانه ات،

دلیلی هستند بر همصحبتی شب با تو

 نسترن های فرو ریخته در حیاط خانه ات،

نشان از خیزش تو تا بیکرانها دارد

بر اشک هایت نوشته است:                                    

در غروبی ابدی،اتفاقی،

میرسی بر آستانه ی حشر و در آنجا می بینی،

یک نفر پیش از کشتن ات، از تو می پرسد:

از کدامین ملتی، از نژاد بادی یا سیلاب؟

از کدامینی تو، نسل گُل یا پروانه ؟

 


 

طبقه بندی: اشعار کردی،  کتابهای کردی، 

تاریخ : پنجشنبه 30 خرداد 1398 | 07:52 ب.ظ | نویسنده : فرزاد | نظرات
.: