لبخند میزنم :)

آبنبات ( یا همون شکرپنیر) سوغات اصلی بجنورده. مهرداد صدقی هم سه جلد کتاب نوشته، جلد اولش آبنبات هل‌دار؛ جلد دوم آبنبات پسته‌ای و جلد سوم آبنبات دارچینی. البته من با اینکه جلد اولو نخونده بودم جلد دومو خوندم و مشکلی نداشتم تو خوندنش. یه رمان طنز که از زبون پسر نوجوون خونواده روایت میشه و من حسابی خندیدم باهاش. ۲۵۰ صفحه بود حدودا که دو روزه تموم شد. 

یه خانواده‌ی بجنوردی از سطح متوسط رو به پایین. پسر اول خانواده رفته جبهه و یه پاشو از دست داده، حالا ازدواج کرده یه پسر داره و یه بجه‌ی دیگه‌شون تو راهه. بچه دوم خانواده ملیحه‌ست که دانشجوی پزشکی مشهده و با خواستگاراش درگیره؛ و بچه‌ی آخر خانواده محسنه که راوی داستانه و یه بچه حدودا ۱۵ ۱۶ ساله ست. پدر هم یه مغازه خوار و بار فروشی تو بازار داره. مادرشون خونه داره و بی‌بی که مادر پدره باهاشون زندگی میکنه. 

من خیلی دوسش داشتم و دوست دارم حتما دو جلد دیگه‌ی کتاب رو هم بخونم. دیالوگها که به لهجه‌ی بجنوردی نوشته شده بودند واقعا جذاب بودن برا من. ^__^ 



7 فروردین 98 ساعت 00:59 | حسنا :) | نظرات

بالاخره برگشتیم خونه خودمون. واقعا هیچ جا خونه خود آدم نمیشه. خونه بقیه همش معذبی. 

من پارسال یه پالتو خریده بودم، بعد امسال عید که آوردم؛ مامانم گفت چرا جیباشو باز نکردی؟ گفتم مدلشه. گفت نخیر بیا ببین جیب داره. امشب تا رسیدم خونه بشکافو برداشتم باز کردم. و به تمام اونروزایی فک کردم که دستام منجمد شده بودن و فک میکردم برم دستکش بخرم :( 

یه کتابی بود یکی معرفی کرده بود، قیمت نسخه کاغذی و الکترونیکیش توی فیدیبو و طاقچه رو نوشته بود، ( فیدیبو و طاقچه رو که میشناسید دیگه؟ ) و قیمت فیدیبو دوبرابر طاقچه بود، در همون لحظه بود که من به سرعت طاقچه رو دانلود کردم و دیدم واقعا چقد قیمتاش بهترن و بعد از خوندن یه کتاب توی طاقچه از رابط کاربریش هم بیشتر از فیدیبو خوشم اومد. 
حالا طاقچه توی عید، یه قسمتی گذاشته گردونه داره میچرخونی بهت جایزه میده؛ حتما برید سر بزنید اگه اهل کتاب الکترونیکی خوندن هستید. دیروز بهم ده درصد تخفیف افتاد که خب حس کردم به صرفه نیست؛ ولی امشب بهم یک هفته عضویت رایگان توی کتابخونه همگانی طاقچه دادن و منم رفتم کتابای داغ کتابخونه رو نگاه کردم آبنبات پسته‌ای رو گرفتم. کلی خندیدم باهاش :)))))) 
قضیه‌ی کتابخونه همگانی هم اینه که به جای اینکه کتلب بخری، عضویت میخری، بعد تو اون مدت هرچقد بخوای میتونی از کتابایی که طاقچه تو کتابخانه همگانیش گذاشته استفاده کنی. البته عضویتش به نظر من گرون اومد و نخریدم، ولی تو این یه هفته دو سه تا کتاب بتونم بخونم خوبه. 
من از اسم تخفیف و حراج پرهیز میکنم موقع خرید ولی حراجی کتابو می‌بلعم D: 


5 فروردین 98 ساعت 20:59 | حسنا :) | نظرات

یکم گلایه تو دلمه از بعضی فامیلا ولی احساس میکنم تو پستای رمزدارم دارم غیبت میکنم از بقیه؛ دیگه دلم نمیخواد گلایه کنم. فقط همنقد بگم که یه مراسم عقد کنون بوده دعوتمون نکردن؛ من خودم ترجیح میدم اگه قراره صرفه جویی کنم تو هزینه، لباس ارزونتر بگیرم، سفره عقد ساده‌تر بندازم، فیلمبرداری ساده‌تر، چارتا عکس کمتر چاپ کنم، ولی عوضش حداقل عمه و عمو و خاله و دایی‌ها رو حتماً دعوت کنم. ( البته هزینه‌ی این بیستا مهمون، خیلی کمتر از اینا خرج اضافه داره )

یاد یه بخشی از سخنای امام علی میفتم تو نهج البلاغه. میگه اگه تو دستتو از فامیل گرفتی، فقط یه دست ازونا کم کردی؛ ولی دستای زیادی رو از خودت دور میکنی. کلا این قسمتی که در مورد فامیلا صحبت میکنه رو خیلی دوست دارم.


4 فروردین 98 ساعت 21:00 | حسنا :) | نظرات

سلامممم! عیدتون مبارک! انشالله امسال آدمای قوی‌تری بشیم و خودمون سرنوشتمونو رقم بزنیم٬ و بچه‌های خوبی باشیم که خدا هم امدادهای الهیشو برامون بفرسته و از ته قلبمون به خدا توکل کنیم :) 

اما اهداف من : 
۱. میخوام روی ۱۲ تا عادتم کار کنم و توی سال ۹۸ تغییرشون بدم ؛ عادتی که فروردین قراره روش کار کنم دست توی بینی بردنه D: بابد با چیزهای ساده شروع کرد ؛) 

۲. ۳۶۵ روز کتاب بخونم

۳. ۵۴ هفته پنج شنبه‌ها فاتحه و الرحمن رو بخونم

۴. به صله رحم بیشتر اهمیت بدم؛ گاهی به خاله ها دایی ها عمه ها و عموها زنگ بزنم حالشونو بپرسم. 

۵. مصرف دستمال کاغذیمو به صفر برسونم

۶. بیشتر از ده وعده فست فود نخورم

۷. با مامان بابام و خواهر برادرم مهربونتر باشم

۸. به حرفاش گوش بدم و نذارم غم تو دلش بشینه


1 فروردین 98 ساعت 09:28 | حسنا :) | نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

الرحمن...

یادته؟ 


1 فروردین 98 ساعت 02:08 | حسنا :) | نظرات

امروز صبح زود مامان بیدارمون کرد رفتیم آرایشگاه٬ و من واقعا نمیفهمم چرا باید پول بدم که درد بکشم :( یکی از اهداف سال جدیدم اینه خودم یاد بگیرم که حداقل وقتی دردم میاد بعدش فوری دستمو بذارم روش اروم شه یکم پوستم

برگشتنی تو کوچه بوی کمای میومد انقد هوس کردم که خدا میدونه. ولی فردا داریم میریم روستای خودمون به مامان گفتم بخر همونجا بپزیم.

بعدشم یه جا سمنو سفارش داده بودیم رفتیم گرفتیم. *__* نمیشه یه دختر بیارم اسمشو بذارم سمنو؟ 

در ضمن ای دوستانی که خراسانی هستید نمیدونید چقد خوشحالم که دو تا همزبون پیدا کردم. ^__^ 

خب دیگه کم کم هم داریم اماده میشیم برای عید٬ تولد امام علی هم که هست دیگه چه عیدی شده امسال +__+ 

اهداف سال جدیدمو انشالله بعد از تحویل میام و میگم٬ براتون ارزوی یه سال خوب رو میکنم. نمیخوام براتون اتفاقای خوبی بیفته؛ ارزو میکنم خودتون اتفاقات خوبی رو رقم بزنید! 

بپریم تو ۹۸ یوووهووووووووو... 




29 اسفند 97 ساعت 16:06 | حسنا :) | نظرات

بدون اغراق؛ بهترین کتاب سال ۹۷ بود که خوندم. 

و چقدر چقدر احساس میکنم چیزای جدیدی برای «زندگی کردن» یاد گرفتم که از همین لحظه میتونم عملی کنم و چقدر احساس اراده داشتن می‌کنم. 

این کتاب کاملا بر اساس تحقیقات علمی نوشته شده و اینش برا من خیلی جذاب بود ( ویژگی ای که کنابای سری  HBR هم داشتند) اما این بسیار مفصل به موضوع «عادت» پرداخته بود. 

اینکه عادتها چقدر توی زندگی ما موثرن٬ چطور میتونیم نسبت به عادتهامون آگاهی پیدا کنیم٬ اونا رو تغییر بدیم٬ یا حذف کنیم. صددرصد عملی و گام به گام. 
بعد در مورد بازاریابی گفته بود که چجوری تبلیغات از عادتهای مصرف کننده بهره وری میکنن و چطور یه محصول رو جوری تبلیغ میکنند که استفاده ازش تبدیل به عادت بشه برای مشتریها.

از عادتها توی جوامع گفته بود٬ نقششون توی راه انداختن جنبش ها٬ و اینکه چجوری یه چیزی توی جامعه جا میفته. نقش پیوندهای ضعیف در جوامع. 

وای خدا فراتر از حد تصورم بود و احساس لبریز بودن دارم. 

در اینکه این کتاب جزو «باید بخوانید»ها قرار میگیره شکی نیست؛ اما میخوام بهتون بگم «هرچه زودتر بخوانید»


+ توی پویشی که خانم عاطفه فرجی معرفی کرده بود شرکت کردم و این کتاب رو خوندم؛ اولین بار بود یه کتابو اینجوری همخوانی میکردم؛ خیلی تجربه‌ی خوبی بود و برای فروردین توی سه تا همخوانی مبخوام شرکت کنم. 


29 اسفند 97 ساعت 01:14 | حسنا :) | نظرات

صفحات قبل : ... 4 5 6 7 8 9 10 ...