God is in your heart, yet you search for him in the wilderness?
God is in your heart, yet you search for him in the wilderness?

منو جون پناه خودت کن برو
بزار پای این آرزوم وایستم
به هرکی بهم گفت ازت رد شده
قسم میخورم من خودم خواستم
منو جون پناه خودت کن برو
من از زخم هایی که خوردم پرم
تو باید از این پله بالا بری ، توبالا نری من زمین میخورم
♫♫♫
درست لحظه ای که تو باید بری،اسیر یه احساس مبهم شدیم
ببین بعد یک عمر پرپر زدن،چه جای بدی عاشق هم شدیم
برای تو مردن شده آرزوم
یه حقی که من دارم از زندگی
نگاه کن تو این برزخ لعنتی
چه مرگی طلب کارم از زندگی
به هرجا رسیدم به عشق تو بود
کنار تو هرچی بگی داشتم
ببین پای تاوان عشقم به تو
عجب حسرتی تو دلم کاشتم
اگه فکر احساسمونی برو ، اگه عاشق هردومونی برو
تو این نقطه از زندگی مرگ هم ، نمیتونه از من بگیره تورو
♫♫♫
ترانه سرا : روزبه بمانی
فعلا فرصت و مجال و حال قال و مقال نیست؛ امتحانات شفاهی شروع شده؛ امروز با یه سری اتفاق خوب و بد به صورت همزمان برام اتفاق افتاد اما همونطور که گفتم وقتش رو ندارم که توضیح بدم؛
خیلی تاوان حرف نزدن هام رو دادم ... فعلا فرصت توضیح ندارم اما نمی دونم کاری که امروز کردم درست بود یا نه! اما به هر حال هیچ وقت فراموشش نمی کنم؛ شاید تلخ باشه و به روی خودم نیارم اما ...
فردا امتحان دارم و فعلا چیزی هم نخوندم ...
امتحان سخت خر است؛ استاد سخت گیر هم بالطبع ... نه!!! استاد سخت گیر باحال جیگر و به معنای کلی مشتی است ... و من الله التوفیق ...
 در کمال تعجب گفتم آره و فهمیدم که یه اتفاقی افتاده چون با اینکه اوایل ترم کلی برنامه برای درس خوندن داشت اما دریغ از باز کردن لای کتاب حتی برای امتحانات پایان ترم. به اتاقم که رفتم زنگ زدم که بیاد و نرسیده فهمیدم که باز چی شده ... با هم به هم زده بودن
 در کمال تعجب گفتم آره و فهمیدم که یه اتفاقی افتاده چون با اینکه اوایل ترم کلی برنامه برای درس خوندن داشت اما دریغ از باز کردن لای کتاب حتی برای امتحانات پایان ترم. به اتاقم که رفتم زنگ زدم که بیاد و نرسیده فهمیدم که باز چی شده ... با هم به هم زده بودن  و منم طبق معمول شدم مستمع تا حرفاشو بزنه ... بعدشم رفتم به اتاق بچه ها که شامم رو ازشون بگیرم و همچنان اون داغون و له پشت من بود و سردرگم که چه باید کرد و مدام هم حق رو به خودش می داد ... خلاصه ساعت 10 شد و نه اون دنبال درس بود و نه میزاشت که من درس بخونم ... شماره منزلشون (!) را گیر آوردم که زنگ بزنم ببینم چی شده [ آخه 2 3 هفته پش برای اولین بار روی اصول حاکم توی زندگیم پا گذاشتم و با اوشون و ایشون صحبت کردم تا بالاخره از خر شیطون پیاده شدن و روابط دیسکانکت(Disconnect) شده مجددا به کانکت(connect) تغییر وضعیت داد - البته از نوع دیال آپ؛ هی زارت و زارت قطع میشد در طول هفته های اخیر- ] که دیدم بالاخره بعد از پیام بازی ها و دعواهاشون منزل تماس گرفتن و های های گریه و زاری که ... (این قسمتاش اصلا به من چه) تا اینکه بالاخره یجوری شد که از گریه و زاری خسته شدن و رفتن سر وقت زندگیشون مجددا ... اصلا  در نظرشون یه تراژدی در حد رومئو و ژولیت شده بود !!!
 و منم طبق معمول شدم مستمع تا حرفاشو بزنه ... بعدشم رفتم به اتاق بچه ها که شامم رو ازشون بگیرم و همچنان اون داغون و له پشت من بود و سردرگم که چه باید کرد و مدام هم حق رو به خودش می داد ... خلاصه ساعت 10 شد و نه اون دنبال درس بود و نه میزاشت که من درس بخونم ... شماره منزلشون (!) را گیر آوردم که زنگ بزنم ببینم چی شده [ آخه 2 3 هفته پش برای اولین بار روی اصول حاکم توی زندگیم پا گذاشتم و با اوشون و ایشون صحبت کردم تا بالاخره از خر شیطون پیاده شدن و روابط دیسکانکت(Disconnect) شده مجددا به کانکت(connect) تغییر وضعیت داد - البته از نوع دیال آپ؛ هی زارت و زارت قطع میشد در طول هفته های اخیر- ] که دیدم بالاخره بعد از پیام بازی ها و دعواهاشون منزل تماس گرفتن و های های گریه و زاری که ... (این قسمتاش اصلا به من چه) تا اینکه بالاخره یجوری شد که از گریه و زاری خسته شدن و رفتن سر وقت زندگیشون مجددا ... اصلا  در نظرشون یه تراژدی در حد رومئو و ژولیت شده بود !!! ...
... ... جناب هم اتاقی 4 سال از بنده بزرگترن و به تعبیر خودشون از اون آدمای ..... بودن که هر کاری کردن جز عشق و عاشقی که آخرش هم عشق و عاشقی رفت توی پاچشون
 ... جناب هم اتاقی 4 سال از بنده بزرگترن و به تعبیر خودشون از اون آدمای ..... بودن که هر کاری کردن جز عشق و عاشقی که آخرش هم عشق و عاشقی رفت توی پاچشون  هر چند من هنوزم به روابطشون خوش بین نیستم ... این خط، اینم نشون! البته نه اینکه بگم چون حسودیم میشه و چه و چه ... بنا به یه سری مسائل سوای از سن و سالشون !!!
 هر چند من هنوزم به روابطشون خوش بین نیستم ... این خط، اینم نشون! البته نه اینکه بگم چون حسودیم میشه و چه و چه ... بنا به یه سری مسائل سوای از سن و سالشون !!!
 : آقای مجری!!! نشد ما بیایم با یه نفر درد و دل کنیم و بعدش اون طرف بهمون ثابت نکنه که از ما بدبخت تره!!!
: آقای مجری!!! نشد ما بیایم با یه نفر درد و دل کنیم و بعدش اون طرف بهمون ثابت نکنه که از ما بدبخت تره!!!

 
  از ترم بالایی های زبان که میپرسم میبینم روابطشون حسنه ست نمونه ش همینه همسایه هامون اما همکلاسی های ما که یکی اینوریه یکی اونوریه آخرشم هیچی ... نشد یه بار یه تصمیم درست و حسابی بگیرن! بماند از این زیرآب زنی هاشون و پشت سرهم حرف زدناشون و قر و فر و عشوه هایی که جلوی هم میان !!!
 از ترم بالایی های زبان که میپرسم میبینم روابطشون حسنه ست نمونه ش همینه همسایه هامون اما همکلاسی های ما که یکی اینوریه یکی اونوریه آخرشم هیچی ... نشد یه بار یه تصمیم درست و حسابی بگیرن! بماند از این زیرآب زنی هاشون و پشت سرهم حرف زدناشون و قر و فر و عشوه هایی که جلوی هم میان !!! هر کس به فکر خودشه و می خواد یجوری زیرآب اون یکی رو بزنه.
 هر کس به فکر خودشه و می خواد یجوری زیرآب اون یکی رو بزنه.  عه ببخشید ... هیچی چون مجلس بی ریا بود منم گفتم بابا من دانشجوی زبان و ادبیات انگلیسیم و انگلیسیا یه دونه Z  بیشتر ندارن
 عه ببخشید ... هیچی چون مجلس بی ریا بود منم گفتم بابا من دانشجوی زبان و ادبیات انگلیسیم و انگلیسیا یه دونه Z  بیشتر ندارن  (البته غلط املایی از فامیلی یکی از مسئولین محترم بود که اسمشون توی نامه ذکر شده بود؛ تازه به من چه فامیلشون اینقدر سخته! علاوه بر اون از نامه اداری ای که ساعت 2:30 شب نوشته شده باشه دیگه چه انتظاری میره. البته خودمونیما، خودمم فکر نمی کردم نامم اینقدر بُرش داشته باشه
(البته غلط املایی از فامیلی یکی از مسئولین محترم بود که اسمشون توی نامه ذکر شده بود؛ تازه به من چه فامیلشون اینقدر سخته! علاوه بر اون از نامه اداری ای که ساعت 2:30 شب نوشته شده باشه دیگه چه انتظاری میره. البته خودمونیما، خودمم فکر نمی کردم نامم اینقدر بُرش داشته باشه )
) به چیزایی هم زیر نامه نوشت و مهر و امضا کرد. اما رسیدن ما همانا و جیم شدن مسئول همانا ... نمی دونم چی شده بود که رفته بود توی شهر اما ظهر وقتی از سلف برمیگشتم دیدمش و گفتم جناب س منو آفای ج فرستاده. که گفت بله بله ... نیازی به نامه نبود از این به بعد مشکلی چیزی پیش اومد بگین خودم حلش می کنم و اون هم با یه مهر و امضای دیگه منو به مسئول شب حواله کرد که امشب برم سراغش و اتاقم رو از اون بخوام. می ترسم آخرش اونم منو بفرسته اتاقک نگهبانی ورودی دانشگاه بگه برو اونجا درساتو بخون عمویی !!!
 به چیزایی هم زیر نامه نوشت و مهر و امضا کرد. اما رسیدن ما همانا و جیم شدن مسئول همانا ... نمی دونم چی شده بود که رفته بود توی شهر اما ظهر وقتی از سلف برمیگشتم دیدمش و گفتم جناب س منو آفای ج فرستاده. که گفت بله بله ... نیازی به نامه نبود از این به بعد مشکلی چیزی پیش اومد بگین خودم حلش می کنم و اون هم با یه مهر و امضای دیگه منو به مسئول شب حواله کرد که امشب برم سراغش و اتاقم رو از اون بخوام. می ترسم آخرش اونم منو بفرسته اتاقک نگهبانی ورودی دانشگاه بگه برو اونجا درساتو بخون عمویی !!!

 ظهرم مجددا جناب ج (رییس دفتر محترم) رو دیدم که جویای احوال شد و گفت نتیجه رو بهم اطلاع بده و اگه نشد مجددا بیا پیش خودم.
 ظهرم مجددا جناب ج (رییس دفتر محترم) رو دیدم که جویای احوال شد و گفت نتیجه رو بهم اطلاع بده و اگه نشد مجددا بیا پیش خودم. 
 اما در کل بد نیست! یه دانشجوی ارشد تقریبا باحال و خسته ... سلیقه شعریش هم عینهو خودمه
 اما در کل بد نیست! یه دانشجوی ارشد تقریبا باحال و خسته ... سلیقه شعریش هم عینهو خودمه 

 شوخی ها و انتقاداتم صادقانه و منصفانه بوده یا از روی غرض؟!
 شوخی ها و انتقاداتم صادقانه و منصفانه بوده یا از روی غرض؟!  کاش مثل گل آقا بودم ... مردی که تحصیلاتش رو به تعبیر خودش دست و پا شکسته ادامه داد اما همیشه از اصول خودش توی طنز تبعیت کرد و به گونه ای از همه انتقاد می کرد و کاریکاتورهاشون رو توی مجله ش چاپ می کرد که حتی خود شخصی که از اون انتقاد شده بود هم صادقانه خطا و اشتباهش رو می پذیرفت یا پاسخ مناسبی در قبال انجام اون کار برای مجله ارسال می کرد .
 کاش مثل گل آقا بودم ... مردی که تحصیلاتش رو به تعبیر خودش دست و پا شکسته ادامه داد اما همیشه از اصول خودش توی طنز تبعیت کرد و به گونه ای از همه انتقاد می کرد و کاریکاتورهاشون رو توی مجله ش چاپ می کرد که حتی خود شخصی که از اون انتقاد شده بود هم صادقانه خطا و اشتباهش رو می پذیرفت یا پاسخ مناسبی در قبال انجام اون کار برای مجله ارسال می کرد . ... نمی دونم چی بگم، اختلاف فرهنگی، بعد مسافت، هم کلاسی های تفلون (نچسب)، بی محلی بعضیا و ... باعث شد خودمم به فکر انتقالی یا میهمانی بیفتم. اما اون استادا و اون رفیق گرام خودشون یه جورایی دلیلمن برای موندن. هنوز موقع انتخاب رشته رو فراموش نکردم؛ خودم به خدا گفتم: لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو  فرمایی ... هر جا و هر رشته ای قبول بشم میرم چون جزوی از تقدیرم بود مثل همون وقایعی که سال کنکور برام افتاد و غیره و اگه خدا اون خداییه که یوسف رو از قعر چاه به اوج رسوند، میتونه دست منو هم بگیره ... و اینکه جالبه بر اساس پیش بینی سامانه انتخاب رشته سازمان سنجش هم اولین پیشنهاد همین دانشگاه مذکور بود (با این توضیح که  هر چی جلوتر میرفتی احتمال قبولی بیشتر میشد) و اینکه من خاک بر سر کافر چرا با این همه نشانه ایمان نمیارم؟؟؟!!!!!
 ... نمی دونم چی بگم، اختلاف فرهنگی، بعد مسافت، هم کلاسی های تفلون (نچسب)، بی محلی بعضیا و ... باعث شد خودمم به فکر انتقالی یا میهمانی بیفتم. اما اون استادا و اون رفیق گرام خودشون یه جورایی دلیلمن برای موندن. هنوز موقع انتخاب رشته رو فراموش نکردم؛ خودم به خدا گفتم: لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو  فرمایی ... هر جا و هر رشته ای قبول بشم میرم چون جزوی از تقدیرم بود مثل همون وقایعی که سال کنکور برام افتاد و غیره و اگه خدا اون خداییه که یوسف رو از قعر چاه به اوج رسوند، میتونه دست منو هم بگیره ... و اینکه جالبه بر اساس پیش بینی سامانه انتخاب رشته سازمان سنجش هم اولین پیشنهاد همین دانشگاه مذکور بود (با این توضیح که  هر چی جلوتر میرفتی احتمال قبولی بیشتر میشد) و اینکه من خاک بر سر کافر چرا با این همه نشانه ایمان نمیارم؟؟؟!!!!! ) بیاد سمتشون واقعا به خاطر خودشون اومده جلو. منم گفتم: بدیش اینه که اصلا کسی نمیاد سمتت
) بیاد سمتشون واقعا به خاطر خودشون اومده جلو. منم گفتم: بدیش اینه که اصلا کسی نمیاد سمتت 

 بعضی استادا هم شلنگی داره میرن که رفته باشن و خلاصه یه جورایی کورسشون رو تموم کنن. ولی نباید فراموش کنیم که: "دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه"
 بعضی استادا هم شلنگی داره میرن که رفته باشن و خلاصه یه جورایی کورسشون رو تموم کنن. ولی نباید فراموش کنیم که: "دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه"