منوی اصلی
گاه نوشته هاى یک دانشجوى زبان
معلوم الحال
  • معلوم الحال سه شنبه 24 شهریور 1394 09:45 ق.ظ نظرات ()
    مکالمه موضوعی:
    - خاله
    + جان خاله
    - بزرگ شدم؟
    + آره عزیزم
    - پس قند بزرگ بهم بده

    □□□

    برق کار:
    طرف ٣ ۴ ساله رفته خارج از کشور برق می خونه. حالا اومدیم یه کار برقی دادیم دستش بعد از کلی سر خاروندن و من و من کردن میگه: نع! نمیشه ...
    میگم جنابعالی اونور آب چی کار می کردی؟ خب میومدی وردست همین برق کار محل یک ساله اوستا می شدی برای خودت. میگه: آخه اونور همه چیش روی نظمه و قانونه. سیماش کلا سه رنگن. رد(red) ، بلو (blue), یولو (yellow) ... یعنی تلفظش توی حلقم :-)

    □□□

    داشتیم دور همی ایکس-باکس بازی می کردیم که یهو اینقدر بازی جدی شد و کار به جاهای باریک کشید که بچه ها پاشدن خودشون برن توی تلویزیون پرونده بازی رو ببندن که الحمدلله برق رفت. از دست اداره برق! حالا وقت برق رفتن بود. بعد از ده سال داشتیم میبردیما

    □□□

    ***فلاش بک:
    ترم ١ - دانشگاه بوووووق - کلاس فلان - استاد در حال حضور و غیاب
    - معلوم الحال (اسم: معلوم ، فامیل: حال)
    +بعله !!!
    - از کجا میای معلوم جان؟
    + از خونمون
    - باریکلا

    *** ٥ دقیقه بعد؛ همون دانشگاه؛ همون کلاس؛ همون استاد؛ بازم در حال حضور و غیاب
    - معلوم الحال
    + بازم هم من سری می چرخونم و می بینم کسی اعلام موجودیت نمی کنه بلند میگم: بعله
    - شما که چند دیقه پیش گفتی بله، احتمالا یه نفر دیگه ست. هنوز نیومده!
    + نه استاد من تکم؛ خودم یکی یه دونم؛ تنهای تنها؛ یونیک یونیک ...
    - عه! پس چرا دو بار اسمت توی لیسته با دو تا شماره دانشجویی مختلف؟
    + احتمالا برای تأکید بیشتر اومده! چون رزولوشنم بالاست. فول HD
    - باشه، پس منم به یکی شون صفر میدم به اون یکی بیست. دیگه خودت و قسمتت.

    *** چند روز بعد - آموزش دانشکده:
    + سلام علکم! خوب هستین؟ میگما شرمنده مزاحم شدم. شما چند تا معلوم الحال دارین؟
    - مسئول آموزش گیج شده و دستش رو میبره توی سرش و خرت خرت می خارونه و میگه: هااان؟!
    + من دو تا هستم. یعنی یکی هستم ولی دو تا هستم.
    - در همون پوزیشن تعجب: چی شده؟
    + من یکیم ولی دو تا شماره دانشجویی دارم
    - خب عیب نداره که. دو تا مدرک موقع فارغ التحصیلی میدیم دستت. یکی رو بزن زیر بغل راستت و اون یکی رو هم بزن زیر بغل چپت.
    + نع! نمیشه. استاد تهدید کرده تکلیفت رو با خودت مشخص کن. و إلا حذفت که نمی کنم هیچ (!) می ندازمت
    - خب حالا بگو کدوم شماره رو می خوای
    + والا اولی رندتر و سر راست تره ولی همون دومیه !!!
    _ تتق ترق توروق تق (صدای کیبورد). خب شما الان حذف شدید.
    + تشکر

    *** چند روز قبل؛ سایت دانشگاه. رفتیم که اتاق خوابگاه رزرو کنیم.
    ارور سایت:اطلاعات شما در سامانه خوابگاه موجود نمی باشد. امکان انتخاب اتاق نیست!

    من:عَخِی. نه به ترم اول که دو تا دو تا شماره دانشجویی بهم می دادن نه به این ترم که زدن حذفم کردن! هیچی دیگه. تمام اتاقای درست و حسابی پرید و من بی جا و مکان موندم. باید برم توی غربت یه چادر بزنم وسط محوطه خوابگاه :-(

    □□□

    ٢ ساعت منتظر آسانسوریم که بیاد پایین. بالاخره هن و هن کنان رسید و در باز شد. یه آقایی یه کارتن زد زیر بغلش و آورد بیرون و پسرش هم پشت سرش کارتن به دست بیرون اومد.
    - آقای کارتنی در حالی که داره باز بر می گرده داخل آسانسور که بقیه کارتن هاش رو بیاره: ببخشید، معطل شدید
    + حمل بار با آسانسور ممنوعه.
    - ببخشید دیگه ... آخر و عاقبت فرهنگی بودنه و یه عمر کار فرهنگی کردن. کتابه! توی خونه جا نشده می خوام ببرم جای دیگه
    + من خطاب به ٢ تا از بچه های خودمون: بچه ها! بدویین به آقای فرهنگی کمک کنید
    * همزمان ٣ تا بچه در حال پایین اومدن از پله ها هستن که میگن: ما حوصله نداریم! اصلا به ما چه !!! خودتون کمک کنین.
    + :-/ بابا شماها چرا جدی گرفتید؟ با بچه های خودمون بودم.
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:05 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال سه شنبه 24 شهریور 1394 09:13 ق.ظ نظرات ()
    بعد از یه مدت دوری از صحنه رقابت ها دیدم نمی تونم ... یه جایی باید باشه برای حرفا و درد و دلا و خاطرات! 
    علی الخصوص برای آدم فراموش کاری مثل من ... فلذا باز آمدم! خوش آمدم! ایشالا رفته ها هم بر می گردن
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:05 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال جمعه 13 شهریور 1394 05:29 ب.ظ نظرات ()

    دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام / نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام

    شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر / پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام

    از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار / کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام

    جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار / آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام

    دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس / من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام

    تنها نه حسرتم غم هجران یار بود / از روزگار سفله دو چندان کشیده ام

    بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو / بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام

    دور از تو ماه من همه غم ها به یکطرف / وین یکطرف که منت دونان کشیده ام

    ای تا سحر به علت دندان نخفته شب / با من بگوی قصه که دندان کشیده ام

    جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم / افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام

    از سرکشی طبع بلند است شهریار / پای قناعتی که به دامان کشیده ام


    «شهریار»

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:05 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال پنجشنبه 12 شهریور 1394 06:00 ب.ظ نظرات ()

    باز با ما سری از «ناز» گران دارد یار
    نکند باز دلی با دگران دارد یار؟!

    خنده ارزانی هر خار و خسش هست ولی
    گوش با بلبل خواننده گران دارد یار

    آن وفایی که ز من دیده اگر هم برود
    چشم دل در عقبِ سر نگران دارد یار

    لاله رو هست ولی داغ غمش نیست به دل
    کی سر پرسش خونین جگران دارد یار؟

    گو دلی باشدش آن یار و نباشد با ما
    اینش آسان بود ای دل، اگر آن دارد یار

    می رود خوانده و ناخوانده به هر جا که رسید
    تا مرا در به در و دل نگران دارد یار

    داور دادگری هم به عوض دارم من
    گر همه شیوه ی بیدادگران دارد یار

    خواجه شاهد نپسندد مگر آتش باشد
    «شهریارا» ره دل زد مگر آن دارد یار

                                                                                                                                    شهریار


    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:05 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال پنجشنبه 12 شهریور 1394 05:39 ب.ظ نظرات ()

    بنال ای نی که من غم دارم امشب / نه دلسوز و نه همدم دارم امشب

    دلم زخم است از دست غم یار / هم از غم چشم مرهم دارم امشب

    همه چیزم زیادی میکند، حیف! / که یار از این میان کم دارم امشب

    چوعصری آمد از در ،گفتم ای دل / همه عیشی فراهم دارم امشب

    ندانستم که بوم شام رنگین / به بام روز خرم دارم امشب

    برفت و کوره ام در سینه افروخت / ببین آه دمادم دارم امشب

    به دل جشن عروسی وعده کردم / ندانستم که ماتم دارم امشب

    درآمد یار و گفتم دم گرفتی / دمم رفت و همه غم دارم امشب

    به امید اینکه گل تا صبحدم هست / به مژگان اشک شبنم دارم امشب

    مگر آبستن عیسی است طبعم / که در دل بار مریم دارم امشب

    اگر روئین تنی باشم به همت / غمی همتای رستم دارم امشب

    غم دل با که گویم شهریارا / که محرومش زمحرم دارم امشب


    «شهریار»

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:00 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال دوشنبه 2 شهریور 1394 12:00 ب.ظ نظرات ()
    بالاخره بعد از مدت ها بکش بکش با یه اردوی برون استانی موافقت شد. اون هم صرفا به مدت یک روز. ولی باز هم از اونجایی که بنده حتی برای رفتن کنار دریا هم باید یک سری لوازم و ضمائم با خودم ببرم چون که دریایِ به اون بزرگی هم از ستاره درخشان اقبالم می خشکه مجبورم بمونم و برم امتحان شهری بدم. نمی دونم چرا همیشه خدا صف امتحان شهر پره و هی میگن بیا.
    به این داشتم فکر می کردم که چرا چند نفری که به این وبلاگ اومدن یهو وبلاگاشون پرید یا خودشون وبلاگ هاشون رو پروندن و اتفاقاتی از این قبیل و اردوهایی که اسمم در میومد اما نمی تونستم برم نتیجه این شد که: «نکنه من مقصرم !!!»
    پس با در نظر گرفتن جوانب تصمیم به حذف خودم گرفتم! البته نه از صحنه روزگار چون فعلا باهاش کار دارم. فعلا موقتا باید فکر کنم (-ندای درون: آخه چقدر فکر؟ مردی از بس فکر کردی! مگه میخوای نظریه انحنای زمان و نسبیت رو زیر سوال ببری؟ آلبرت انیشتن هم این همه فکر نکرد) ... باید تنها باشم (-باز هم ندای درون:خود کشتی با تنهایی! برخیز و مخور غم جهان گذران) ... باید ببینم اشکال از کجاست (-و باز هم ندای درون: مگه تو مکانیکی؟) ... باید ببینم ... (-ندای درون: مگه تو ...  -و این بار خودمِ بیرون: ای بابا!!! چرا من هر چی میگم تو یه چیزی تحویل میدی؟ بزار بنویسم دیگه!  -ندای درون نادم و پشیمان: اوکی! پس من یه دونه موز بر می دارم! اوکی؟ بای!) ...

    ولش کن ... یه مدت باید دور باشم از صحنه ... یکی از دوستام میگفت اینقدر که تو توی دنیای مجازی هستی توی دنیای حقیقی نیستی. برو حالتو بکن. منم در جواب گفتم: می خوام حال کنم ولی نمیشه! باید دنبال یه روش باشم که بشه. اصلا لازمم نیست حالش بزرگ باشه. من به آن@تالیا و اینور اونورم هیچ چشم داشتی ندارم. یه کوهی دشتی صحرایی جنگلی دریایی هم جور بشه حله (واقعا هم که چقدر قانعم) ... فلذا یه مدت مرخصی استعلاجی بد نیست ... اینجوری بقیه هم در امان هستند ... البته امیدورام ...
    فع لن
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:01 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات