
شِكوِه ها را بِنه، خیز و بنگر
كه چگونه زمستان سر آمد.
جنگل و كوه در رستخیز است،
عالم از تیره رویی در آمد
توده ی برف از هم شِكافید
قلّه ی كوه شد یكسر اَبلق.
مرد چوپان در آمد ز دَخمه
خنده زد شادمان و موفّق
عاشقا! خیز كآمد بهاران
چشمه ی كوچك از كوه جوشید،
گل به صحرا درآمد چو آتش،
رود تیره چو توفان خروشید،
سال 93 هم با همه تلخی ها و شیرینی هاش رو به اتمامه و نمی دونم دیگه چی باید بگم ... برای برخی ها امسال سالی به غایت سخت و طاقت فرسا بود و عده ای دیگه هم که سوار بر خر مراد* (سال اسب بود ناسلامتی!) ]چهار نعل تازوندن و از هر چی پل و سرعت گیر و کنترل نامحسوس و ... بود گذشتن که ... [مبارکشون باشه]

سال 93 هم داره رختاش رو جمع می کنه و جاشو تحویل سال 94 عزیز میده که به گفته عزیزان اهل فن (!) سال سالِ «بزه» ... والا دیگه منابع آگاه از محتویات سال (هسته ای و پزشکی و ...ش) چیز دیگه ای رو لو ندادن و بابت ذکر نام سال هم کلی منت سرمون گذاشتن(!) دستشونم درد نکنه!
امسال هم کما مثل پارسال (!) کلی برنامه دارم که امیدوارم بتونم حالا اگه همشون نشد به اکثرشون برسم ... یه دستی به سر و روی این خرابه (وبلاگ) بکشم ... به برنامه های سیاحتی ضیافتیم (!) برسم ... درس که جای خود دارد (اون گوشه ها یه جای دنج براش گذاشتیم فعلا

راستی


و در آخر:
دعا کنیم ...
- دعا کنیم امسال دفتر خاطره هامون پر باشه از هر چی که خدا خوشش میاد ...
- دعا کنیم درخت مهربانی شویم ... که شاخه هایش را تکان دهند و میوه ای بیفتد، گرسنه ای سیر شود ...
- دعا کنیم حرف های خوب از دهانمان بیرون بریزد، دل کسی نشکند ...
- و دعا برای مریض ها، پدر و مادرها، کنکوری ها، دانشجوها، بقال سر کوچه، قصاب، تعمیرکار (علی الخصوص حاجی عزیز



و در پایان ...
اگر با کاری، نگاهی، صدایی یا زبانی بر دلتون ترکی انداختم ببخشید و حلال کنید که الان دیگه وقت بخشیدن و صاف کردن دل هاست ...
*: امیدوارم که ذکر نام این «جیگر»! بزرگوار موجبات ناراحتی عزیزان رو فراهم نکنه و ذکر نام اوشون (!) فقط به دلیل علاقه این حقیر به عنصر