فصل ماقبل آخر-قصه اول-داستان مربا
لو بص فی عینی مرة بس
شال اون شال سرخ تو
اینجا بدون تو...
من تو را بر شانه هایم خواهم کشید
بدون تو لعنت به این جاده ها که هر چهار فصلش زمستونیه
Call me by your name
این شب ها سحر نمی شوند
بغض طاقت هم شکسته
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
امروز زمین و آسمان میبارد
یاد رنگینی در خاطر من، گریه می انگیزد
تماشای تو عین آرامشه
شاعر مرده ام بخوان
شله زرد
تو شعر، تو آواز، تو ترانه
در فراق لب چون شکر او تلخ شدیم
اتانازی
غلغله‌ای می شنوم روز و شب از قبه ی دل
کجایی ای مرا درمان کجایی
به شیرینی مربا
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
من خرابم
من پر از شب یلدا
یک بار دگر خانه ات آباد بگو سیب
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟
نگاه ناگهان تو
ماییم و موج سودا
شیفت شب
می دهم جان مرو از من
دیده می بندم که شاید
ته کوچه نامت صدا کردم
شب چرا میکشد مرا
نی زمین و نه فلک را قدم و طاقت توست
اتاق گوشواره
ای تاب داده گیسو حالی است بر دل من
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
فصل خرمالو
جانم بگیر و، جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
ای در دلم نشسته، از تو كجا گریزم؟ #مولانا
مرا خود با تو چیزی در میان هست نازنینم
BU Akşam ölürüm
یک جرعه آن مست کند هر دو جهان را
آتشم من با تو آتش
ﺗﻮ ﭘﺎك و ﺳﺎده ﻣﺜﻞ ﺧﻮاب ﺣتی با بوسه می شکنی
دم بکش رو اجاق چشم من
عیار 14
سلام بابا
  • تعداد کل صفحات:5  
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
  • 5  

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات