به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
من حالم عالیه عالی عالیه ...
من بهترین آدم روی زمینم ...
هیچکس قابلیت های منو نداره ...
من رو خدا منحصر به فرد آفریده ...
من میتونم توی این سال بهترین باشم ...
بهترین آدم روی زمین ...
من میتونم !!!

یه جمله این شکلی توی نظرات باید بنویسین که بهتون روحیه بده ...
اگه ننویسین .............
پس عجله کنین ...



امروز تولد یکی از بهترین ادم ها توی زندگی منه ...
فردا هم تولد پسرش هست 
یه تبریک بهش بگین ...
این متن رو نمیخونه ولی شما تبریکتون رو بگین بهش میرسه ...
آخرین روز سال ...
همدیگرو دوست داشته باشین ...
تورو خدا بد کسی رو نخواین ...
دعا های بد نکنین ...
با کسی قهر نباشین ...
لطفا خوب باشین ...
خیلی خیلی ممنون که مطالب وبلاگ رو میخونین ...
این اخرین پست امسال هست و تا سال بعد هیچ پستی نمینوسم !!!
خیلی دوستون دارم .
موفق تر ببینمتون توی همه ی مرحله های زندگی - امیدوارم غول آخر هم بکشین برین بهشت ...
خدایا ظهور اقامون رو نزدیک تر کن ...
خدایا خوبی و قشنگی رو توی کشور عزیزمون برسون به سقف .
عالی باشین عالی زندگی کنین و عالی ببینین .
یا مهدی ( عج ) ...


پ. ن :
قالب وبلاگ تغییر نکرده تغییرش دادم - اینو نگفتم که از خودم تعریف کنم.
واسه این گفتم که اگه سال جدید خواستین تغییرات کوچیک بدین به من بگین در حد توانم کمک میکنم.




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: من بهترینم، من عالیم، عالی عالی عالیم، من فوق العاده ام، دوست داشتن، حس خوب، اعتماد به نفس،
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394 | 02:47 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
خوب هستین ؟؟؟
دلم براتون تنگ شده بود . خدارو شکر که سرم شلوغ بود.
اخر های سال 94 هستیم . حس قشنگی دارم .
انقدر انرژی دارم که میخوام برم بیرون داد بزنم " خدایا عاشقتم "
دوست دارم یه لیست بلند از کسایی که اذیتشون کردم درست کنم و ازشون معذرت بخوام .
چند روزه دارم دوست داشتن رو نشون میدم - امروز حیات رو جارو کردم ظرف هارو شستم تا به مامانم کمک کنم.
میخوام تا موقعی که سال تموم نشده به دور اطرافیام  بگم که دوسشون دارم .
هرجور که میخوان فکر کنن این کار بهم حس قشنگی میده .
امسال منو خیلی عوض کرد - عالی عالی عالی شدم.
سال 95 اومد پر از قشنگی های جدید.
این چند روزه حتما حرف ها و دعا های قشنگی میشنوین ...
دوست دارم یکم آرزو های متفاوت کنم :
- خدایا به دختر هایی که توی روستا زندگی میکنن و هیچ تفریحی ندارن کمک کن که قشنگی های دنیارو ببینن .
- خدایا به جوون ها کمک کن بلند بشن 
- خدایا غم هامونو به حس قشنگ از زندگی تبدیل کن.
- خدایا تو سال جدید قشنگی رو توی گفتار و حرکات همه نمایان کن.
- خدایا نذار گریه خانوادمون رو ببینیم مخصوصا پدر و مادرمون .
- خدایا امید رو توی دل هممون زنده کن .
- خدایا نفرت رو بکش و کاری کن همه همدیگر رو دوست داشته باشن.
- خدایا ظلم رو توی دنیا بکش ...
- خدایا نذار کسی مریض سالش رو تحویل کنه ...

خدایا خیلی دوست دارم ...
ازت هیچی نمیخوام فقط کاری کن که بیشتر دوست داشته باشم.

کسایی که این پست رو میخونین لطفا یه دعا بنویسین که اولش خدایا داشته باشه - تکراری هم بود بود.
ممنون از همتون - خیلی دوستون دارم.
چهارشنبه سوری هم هر کاری میخواین بکنین ولی مواظب خودتون باشین ...
توی اخرین هفته سال امیدوارم بهترین خبر هارو بشنوین ...
فقط تورو خدا اگه حالتون بده به بقیه منتقل نکنین - این 15 روز رو واسه بقیه خراب نکنین .
هممون مشکل داریم ولی سال قشنگ دیگران رو خراب نکنین .
مواظب قشنگیاتون باشین ...
یا مهدی ( عج ) ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: سال 95، سال تحویل، سال جدید، عید، عیدنوروز، سال 1395، دوست داشتن،
تاریخ : سه شنبه 25 اسفند 1394 | 06:35 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
همه نمره هام اومد . به اون نتیجه که میخواستم رسیدم ...
ناراحتم ...
مثل یه آدمی شدم که توی یه چاله افتاده و داره اون چاله رو میکنه تا تبدیل به چاه بشه بعد از توش دربیاد.
مقطع به مقطع داریم میریم بالا ولی هیچی بلد نیستیم !!!
واقعا آیندمون چی میخواد بشه ...
همه توی دانشگاه منو تشویق میکنن و همش میپرسن چجوری معدلت رو بالا نگه میداری ؟
واقعا چی بگم ؟؟؟
وقتی همه امتحان ها زیر سطح نرماله و هیچکس هم نمیخونه ...
طرف برگه سفید میده و نمره پاسی میگیره ...
واقعا انگیزه میمونه واسه درس خوندن ؟؟؟
این ترم لیسانسم رو میگرم  -  بعدش چی ؟
رفیقم میگه مدرکو بگیریم خدا بزرگه !!!
حالم داره از خودم بهم میخوره - استاد دکتری داره و میاد بهت یاد بده ازش اشکال میگیری کل تخترو پاک میکنه و آخر ترم هم نمرتو کم میکنه !!!
از آینده میترسم واقعا میترسم. نه واسه خودم واسه این کشور که با این همه مدرک میخوان چیکار کنن ؟؟؟
بیشتر دانشگاه ها شده محل اشنایی و ازدواج ...
این مرتضی ما معدل الف دانشگاه شده و ...
چی باید بگم به جز یه لبخند مسخره که فقط ناراحت به نظر نرسم.
یکی از دوستان دلایل دروغ رو میخواست بدونه :
یکی از دلایلش اینه که من نمیخوام خوب به نظر برسم معدلم رو میگم 15 .
حداقل منو یه نابغه نمیدونن -  حس تنفر از خودم داره بیشتر میشه .
بین این  دو ترم دارم درس های متفرقه میخونم - ازش چیزی نگم بهتره.
حالا بگین چرا نارحتی ...

امشب اومدم پنجره رو باز کردم یه مارمولک اومد داخل ...
هههههه ...
با دستمال کاغذی همونجا گرفتمش انداختمش توی شیشه ...
توی شیشه یه غلط کردمی توی چشماش بود.
چقدر قشنگ بود چشماش مثل اژدها یه خط صاف بود با این که کوچولو بود ولی یه جذبه وحشتناکی داشت - عالی بود.
تصمیم گرفتم نگهشش دارم اخه خیلی خوشگل بود.
همونجا به فکر غذاش افتادم - رفتم یه سرچی کردم دیدم حشره میخوره !!!
خوب من حشره از کجا بیارم ؟؟؟
یه نفر درست توضیح نداد که من با این مارمولک چیکار کنم !!!
بعد از 15 دقیقه نگاه کردن بهش به فکر ازدواجش افتادم!!!  گفتم یه جفت واسش چجوری پیدا کنم ؟؟؟
اصلا این مذکر یا مونث ؟؟؟
اصلا پشیمون شدم گفتم گناه داره این بدبخت ... (طی 30 دقیقه)
اشتباه اومده بود.
بعدا رفتم بیرون ولش کردم یه دقیقه عین بز داشت منو نگاه میکرد !!!
خوب عزیز من باید بزنم نصفت کنم. برو دیگه ...
رفت منم توی این فکر بودم واقعا مارمولک هایی که میان توی خونه چی میخورن ؟؟؟
جدی دارم میگم.
من دغدغمه که حیونایی که میخوای نگه داری باید بهشون چی بدی ؟؟؟
یه مدت کج دم ( عقرب ) میگرفتم با بهترین دوستم. بیکاری بود دیگه ...
میگرفتیم بعد فرار میکردن یعنی خیلی استعداد دارن توی فرار کردن...
یادم بیاد ، خاطرتم رو با این طبیعت زیبا براتون تعریف میکنم (  )

موفق تر ببینم همتونو ...
خیلی خیلی ممنون که میاین و نوشته های بی مقدار من رو میخونین .
تا ابد شاد باشین ... و کمی هم غمگین ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی،
برچسب ها: مارمولک، دانشگاه، درس، سطح سواد، دانشگاه آزاد، بیسوادی، عقرب،
تاریخ : جمعه 30 بهمن 1394 | 02:27 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
ممنونم بخاطر راهکار هایی که دادین ...
توی صحبت های بعضی از شما به این اشاره شده بود که رابطه اینترتی انتها نداره ...
من با خیلی ها توی اینترنت اشنا شدم ولی وابسته نشدم به نظر شما این متفاوت نیست ؟؟؟
چون من دنیا خانوم رو توی رویام دیدم ؟؟؟ هعی ...
دو روز پیش همه چیز تموم شد. جوابم رو گرفتم ...
تموم شد ولی فراموش نشد ...
یکی از دوستان توی نظرات گفته بود : فراموش کردنش سخته ولی سعیتو بکن !!! 
شاید از نظر شما من دیوونه شده باشم ...
ولی نمیتونم به روی  چیزی که اتفاق افتاده چشم هامو ببندم  - من واقعا اون رو دیده بودم !!!
یه حس خوبی دارم ... مثل این میمونه که روی چمن سرد دراز کشیدم و دارم به آسمون نگاه میکنم ...
یه حالیه که همه دورت هستن ولی کسی نیست !!!
حالم خیلی خوبه  - ولی خوشحال نیستم
توی همه متن هایی که نوشتم اینجوریه  به نظر که من آدم خوبم ...
نه !!! بعضی وقتا کارایی که نباید رو انجام دادم و ...
همیشه همینجور بودم - شاید اگه یکم ... شاید ... 
بزارین یه مثال بزنم :
من موقع امتحان های پایان ترم  توی یه روز 2 تا درس داشتم ...
من سه روز قبلش یک دقیقه هم نخوابیده بودم !!!
امتحان اولی مون خوندنی بود ( مدیریت اقتصاد ) خیلی هم فرار بود و فقط بینشون 2 ساعت وقت داشتیم ، واسه یه امتحان سخت محاسباتی دیگه ... ( ترمو دینامیک 2 )
بین امتحانا من میرم توی یه کلاس و اونجا میشینم میخونم و هیچکس هم حق تو اومدن رو نداشت ( خلاف مقرارت بود )
یکی از دوستام اومد تا ازم سوال بپرسه من ... (انصافا حل کردن هر سوالش 20 دقیقه وقت میگرفت )
با کمال احترام پرتش کردم از اکلاس بیرون - رفت و برگشت !!!
عصبانی شدم ... دیدم  رفته واسم از بوفه چایی خریده و یه چنتایی کیک ... 
باصدای آروم بهم گفت بین دوتا امتحان بخور تا استرس نگیری ، توباید خودتو تقویت کنی ...
حتما فکر میکنین با دیدن این صحنه اشک توی چشمام حلقه بست و گفتم بیا واست سوالو حل کنم ؟؟؟
بهش گفتم برو بیرون باو حوصلتو ندارم ... نمیخورم ... کشتین مارو !!! ( 3 روز نخوابیده بودم خیلی کم حوصله بودم حوصله خودم رو هم نداشتم )
وسایلی که گرفته بود رو گذاشت و گفت فقط بخورشون ... رفت. ( 6 سال ازم بزرگتر بود )
نمره ها اومد :
ترمودینامیک 18
مدیریت اقتصاد 20

ولی یه درسی رو افتادم که توی واحد هام نبود !!!
درسته من رفاقت رو افتاد - معرفت رو افتادم  و ...
با این که بعد امتحان ازش معذرت خواستم و مطمئنم که همون موقعی که سرش داد میزدم من بخشیده بود ولی ...
خودم از خوم متنفرم ... حالا دنیا خانوم که یکی دیگه هست !!!
من خوب نیستم ...
همیشه اگه به مشکلاتتون نگاه کنین متوجه میشین که اکثرشون رو خودتون رقم زدین ...
ولی یه عادتی که داریم اینه که میخوایم بندازیم تقصیر اینو اون ...
مشکل کسی نیست فقط منم ...

یا مهدی ...



طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی،
برچسب ها: مشکل منم، ترمو دینامیک، مدیریت اقتصاد، مشکل، زندگی، احساس نویسی، خاصره نویسی،
تاریخ : سه شنبه 20 بهمن 1394 | 03:29 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام به همه دوستای دوست داشتنی اینترنتیم.
خوب هستین ؟؟؟
من همیشه دارم معذرت خواهی میکنم .
ببخشید دلایل زیادی بود که از شما دور بودم ( نت نداشتم ، کنکور دارم ، وقت نداشتم ، حوصله نداشتم و... )
از اول قرار بود احساس نویسی کنم خب از اتفاق ها حرف نمیزنم.
فیلم نهنگ عنبر رو دیدن ؟؟؟
اره ایرانیه - رضا عطاران و مهناز افشار بازی میکنن ...
داستانش یه جورایی شبیه منه :
رضا عطاران مهناز افشار رو دوست داره و هر کاری میکنه که بهش برسه ولی ...
نکته جالب توجه ای که این فیلم داشت این بود که فقط مهناز افشار اصلا به رضا عطاران که عاشقش بود توجه نمیکرد ...
بگذریم دارم از بحث خارج میشم - اینو میخواستم بگم: ( شاید خیلی از نظر شما مسخره باشه ولی واقعیه !!! )
من 10 دقیقه پیش خیلی اعصابم خورد بود ، خسته بودم از همه چیز ...
الان عالی عالی عالیم !!!
میپرسین چطور ؟؟؟
مگه میشه یکی اینجوری حالش خوب بشه ؟؟؟
وایسین بگم چجوری شد که انقدر حالم خوب شد :
تلگرام که میدونین چیه ؟؟؟
تنها دلیلی که من عضوش شدم رو خودتون میدونین ...
رفتم بعد از 10 روز ببینم کی چه پیامی داده ( من ایمیلم رو از تلگرام بیشتر چک میکنم )
با اعصاب داغون ، کم حوصله - اصلا حوصله نداشتم بیام اینجا پست بدم.
ولی ...
دیدم دنیا منو از بلاک درآورد ...
از بلاک درآورد !!! 
خیلی خوشحال شدم !!!
100 درصد مطمئنم که اصلا واسش مهم نبود ...
ولی این کارش حالمو خیلی خوب کرد ...
نمیدونم از نظر من خیلی مسخره بود - ولی نمیدونم چرا این چیزای کوچیک خوشحالم میکنه ...
نمیدونم - شاید نباید اینو میگفتم ...
ولی واقعیت بود ...
از اول این وب سعی کردم با صداقت بنویسم - البته زیاد هم صادق نبودم .
همیشه پست هام سرو ته نداره مثل فیلم های ایرانی ... ( من دیروز با سریال کیمیا اشنا شدم  )
میخوام اخر این پست از 1 نفر تشکر کنم .
- ممنون دنیا خانوم ، با این که نیستی ولی هستی و باعث میشی حالم بهتر شه .

همیشه حالتون عالی باشه ... ( عالی عالی عالی مثل خودم )
یا مهدی ....


پی نوشت :
- تشکر ویژه میکنم از شما که پست های بی مقدارم رو میخونین و نظر میفرستین ...
- ببخشید یه یه مدتی غیبت داشتم - شاید دیر به دیر بیام ولی شمارو فراموش نمیکنم
- بابت پایین اومدن کیفیت پست هام هم عذر خواهی میکنم .





طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: دوست داشتم، دوست دارم، دوستت دارم، احساس نویس، احساس نویسی، واقعیت، حس عالی عالی عالی،
تاریخ : دوشنبه 12 بهمن 1394 | 02:11 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام خیلی خیلی ممنون ...
واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم .
حدودا 18 روز نبودم - دعا کنین این ترم معدلم به همین عدد برسه ... امتحان ها خیلی سخت بودا !!!
واقعا روزای قشنگی رو پشت سر گذاشتم ...
باور کنین ده روز امتحانی که داشتم :
سه روز اول رو که نخوابیدم - روز چهارم 8 ساعت - روز پنجم 6 ساعت - شیشم هفتم نخوابیدم  - بقیه روز ها اولیش چهار ساعت دو روز بعدش 6 ساعت .
واقعا خیلی چسبید یه حس مفید بودن بهم دست میداد . این امتحان ها به یه توانایی توی خودم دست پید کردم :
"من میتونم روزی20 ساعت بخونم " .
یکی از دوستامون پیام داده بود که 12 تا درس رو توی 5 روز امتحان داره !!!
من 9 روز 8 تا درس داشتم - فقط 2 روز 2 تا امتحان داشتم بقیه هم پشیت هم بود.
خدا بهتون صبر بده واقعا سخت بوده حتما - دانشگاه های ما وقعا ....
خوب بگذریم انقدر اتفاق برام افتاده که نمیخوام همه نوشتمرو به درس بست بدم (شماهم که مشتاق )
پیاماتون رو میدیم ولی بخاطره مشغله زیاد نمیتونستم جواب بدم ...
ممنون که به فکرم بودین ... واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم.
خیلی حرف دارم واسه گفتن .  خیلی زیاد ...
بخاط این که زیاد این پست شلوغ نشه نمینویسمشون میزارمشون واسه بعد.
توی این پست فقط میخواستم بگم اومدم و به نظر های قشنگتون جواب بدم.
خیلی خیلی دوستون دارم - موفق تر ببینمتون


یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: 18، 18 روز، معدل 18، دوست داشتن، احساس نویس، احساس نویسی، امتحان،
تاریخ : پنجشنبه 1 بهمن 1394 | 10:46 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
میلاد رسول اکرم و امام جعفر صادق ( ع ) رو به همه دوستان عزیز تبریک میگم.
چیز خاصی نمیخوام بگم ...
فقط هر کسی که این پست رو میخونه یه ارزو واسه هر کسی که میخواد بکنه ...
فقط یک ارزو ...
تکراری هم نباشه ...

من :
" خدایا ظهور امام زمان ( عج ) را نزدیک بگردان ... "

یا مهدی ...






طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: یا مهدی، مهدی ( عج )، امام زمان، حضرت محمد، امام جعفر صادق، امام صادق ( ع )، محمد ( ص )،
تاریخ : سه شنبه 8 دی 1394 | 06:45 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
زمستون هم رسید ...
یه فصل قشنگ دیگه هم شروع شد - فصلی که با سردیش تموم شدن سال رو داره بهمون خبر میده ...
چقدر عمرمون داره زود میگذره ؟؟؟
امروز پر از اتفاق های قشنگ بود ... مثل بقیه روز ها ...
هفته های اخر دانشگاه هست ... دلم گرفته واسه روزای قشنگی که دارن زود تموم میشن ...
امروز یه شوقی توی وجود همه بود ... انگار یلدا به همه خوش گذشته بود - خدایا هر شب مردم رو یلدا کن تا هر روز خوشحالیشون رو ببینیم ...
دیروز یکم بهم ریخته بودم ببخشید ... اخه بعضی ها حال و حوصله واسه ادم نمیزارن ...
امروز یکی از درس های شیرینمون رو داشتیم ( البته فقط واسه من شیرین بود ) استاد یه سوال داد گفت کل وقت کلاس بشینین اینو حل کنین ...
همه منو نگاه کردن  
خیلی بهم چسبید !!! استاد هم داشت بهم نگاه میکرد... دوتا رفیق داشتم یکی سمت چپم بود یکی سمت راستم !!!
یعنی انقدر اذیتم میکردن که نگو ... بهم میگفت جلبک تو چجوری میخوای حلش کنی  اون یکی بهم میگفت چجوری حلش میکنی !!!
میرفتم جلو سخت تر میشد !!! کم کم داشتم دیونه میشدم - سوالی بود که یبار مشابه اش رو حل کرده بودم ولی یادم نمیومد ...
توی دستم جزوه تویه دستم کتاب روی پام ماشین حساب !!! رفتم جلو ... رفتم جلو ... به جواب رسیدم !!!
خیلی کیف کردم - واقعا سخت بود ... استاد هم بهم یه نمره شیرین داد ...
واقعا خیلی کیف میده درسی رو که دوست داری بخونی ...
البته یکی از نزدیکام میگه همه دروس مزخرف هستن - اونم یه دیدگاهی هست !!!
به نظر من هر درس احترام خاص خودش رو داره - هیچ درسی بی ارزش نیست ...
ممکنه یه درس از نظر ما بدرد نخور باشه ولی بقیه عاشقش باشن !!!
کم کم داریم به دوره ای نزدیک میشیم که همه باید کتاب بخونن بجای لایک کردن و...
من یه هفته ای هست که دارم دروس رو دوره میکنم ... شروع کنین تا بعدش حسرت نخورین ...
برنامه ریزی کنین - حتما نتیجه میگیرن ... یه لحظه حس مشاور های کنکور رو پیدا کردم.
چند وقت پیش فیلم " A.Beautiful.Mind.2001 " دیدم حتما به شما هم توصیه میکنم ببیننش - واقعا فیلم عالیی هست.
توش یه ریاضی دان فوق العاده هست که از دبیرستان یه روان‌گسیختگی از نوع پارانوئید مبتلا شده بود  یعنی روانی شده بود ولی خودش نمیدونست !!!
عاشق اون شخصیت شده بودم - مثل من شده بود - واااااااااااااااایییییی ...
من عاشق ریاضیم - یعنی به همه چیز ترجیح میدمش !!!
شخصیت اول فیلم مخ ریاضی بود و بعدیه مدت دیوونه میشه ... توی زندگیش با یه شخصیت هایی اشنا میشه که وجود خارجی ندارن !!!
یعنی توی زندگی خودش سه نفر رو میدید که بقیه نمیبینن !!!
بعد کم کم خل میشه ... همه مسخرش میکنن ... یه لحظه گریم گرفت این فیلم رو دیدم !!!
این فیلم کاملا واقعیه و از زندگی " جان فوربز نش " گرفته شده !!!
این فیلم رو ببینین عالیه ...
من که خیلی خوشم اومد !!!
ببخشید سرتون رو درد اوردم ...

ممنون که نوشته هامو میخونین ...
شما باعث دلگرمیم هستین ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: جان نش، جان فوربز نش، علم، حل تمرین، دانشگاه، درس، امتحان،
تاریخ : سه شنبه 1 دی 1394 | 08:54 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
این چند روزه درگیر یه چیزی شدم !!!
بهش میگن دورویی از نوع بیخیالی !!!
چرا انقدر مردم بیخیال شدن !!! یعنی اصلا هیچی واسشون مهم نیست ...
بدم میاد از آدم هایی که از عمد خودشون رو میزنن به بیخیالی ...
توی این هفته تا دلتون بخواد از این مورد ها دیدم ...
نکن این کارارو !!! اه ه ه ه بعدا جوری رفتار میکنن که انگار ما ------.
اعصاب ادم خورد میشه. بعدا اسم خودشون رو میزارن ادم خوب ...
خوب عزیز من ... یه کاری میخواستی بکنی نشد - خوب چرا دروغ بهم میگی !!! راستش رو بگو من که دشمنی ندارم باهات درک میکنم بخدا !!!
فقط خودشون رو میزنن به  اون راه !!! مسئولیت حالیشون نمیشه !!!
همینا فردا میان مملکت رو بسازن ... انقدر دورویی زیاد شده که هر روز داریم باهاش دست پنجه نرم میکنیم .
امروز میخواستم یکی رو با ارنج بزنم - چقدر ادم میتونه ... بازم من دوروز خوب شدم !!!
همه باید بیان ازمون سواری بگیرن ... اصلا خوبی به بعضیا نیومده ...
بیخیال ...
هر شب دارم اذیتتون میکنم ...
یلداتون مبارک !!!
شب یلدا تنهایین ؟؟؟
انقدر تنهایی کشیدم که دیگه عادی شده ...
شاید درام تقاص میدم ...  تقاص کارایی که کردم ...
شاید پیش خودتون فکر کنین که چیزی نمیشه...  ولی خیلی دلم میخواد پیش خانواده باشم ، ولی دورم خیلی دور ...
دارم از اخرین روز حرف میزنم ... اخرین روزی که بهش میگن یلدا ...
همه خوشحالن توی طولانی ترین شب سال ... ولی فقط میشه تو اوج خوشحالی به درد ها فکر کرد ...
یلدا میاد و بعد چند ساعت میره ...
اومدنش خیلی میتونه خوشحال کننده باشه ولی با رفتنش سرمای زمستون رو برامون میاره بهمون میگه پاییزی دیگه در کار نیست تا سال بعد ...
تموم شد این فصل قشنگ ...  
امشب رفته بودم سوپر مارکت بهم گفت برو پیش خانوادت ...
جوری رفتار کردم که انگار خوشحالم - یه بستنی هم گرفتم ...
امیدوارم هر روزتون مثل امشب خاص باشه - واسه منم دعا کنین ...
نه واسه من دعا نکنین !!! یه دعا کنین که همه مسئولیت پذیر بشیم ...
یعنی انقدر اعصابمو خورد کردن ...
از اینجا به همه کسایی که دوسشون دارم  یلدا رو تبریک میگم میدونم دوسم ندارین این پیام رو هم نمیخونین ولی بدونین که همیشه 80 درصد قلبم رو گرفتین ...
خوش بگذرونین ... چون امتحان ها شروع میخواد بشه بعدا وقت نمیکنین ...
یه ارزویی دارم از خدا :
خدایا دل اونایی که امشب یلدا ندارن رو پر از احساس قشنگ کن ...
همتون رو دوست دارم به اندازه دوستت دارم هایی که توی شب یلدا میگن !!!
الان جدیدا دارم رو متن هایی کار میکنم که کسی متوجه نمیشه من چی میگم ...
خیلی حال میده !!!
تازه یکی رو دانشگاه پیدا کردم که باهاش 1 ساعت حرف میزنم - هیچ کس نمیفهمه ما چی میگیم 
کلا عادت دارم توی متن هایی که مینویسم کدی بزارم واسه کسایی که میخوان بیشتر بفهمن ...
خیلی از این کارام ضربه دیدم ولی چه میشه کرد - عادت کردم.
مواظب مهربونیاتون باشین که یخ نزنه توی این زمستون ...

یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: یلدا، شب یلدا، 30 آذر، دورویی، بی تفاوتی، تنهایی، حس تنهایی،
تاریخ : دوشنبه 30 آذر 1394 | 06:15 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ببخشید دیر به دیر میام ...
ممنون که انقدر نظر های قشنگ میزارین .  ممنون که انقدر محبت دارین.
میخوام یکم درباره بی انگیزه بودنم بنویسم نمیدونم چرا ته دلم خالی شده ...
من که 90% اینترنت رو مقصر میدونم باید برنامه  ریزی کنم .
فردا شنبه هست من از همینجا قول میدم که از هفته بعد تحول تو درسام به وجود بیارم ...
تنبلی دیگه بسته ...   باید یکی باشه که اینارو بهم بگه ...
نمیدونم چرا انقدر بی انگیزه شدم !!!
قبلا اینجوری نبودم - حالا که سختی ها زیاد شده من دارم جا میزنم !!!
یکسال تلاش کردم که معدلم بالا باشه - نمیزارم واسه سهل انگاری همه چیز خراب بشه ...
یه سوال :
شما چیکار میکنین که عادت اینترنت از سرتون میپره ؟؟؟
یعنی من یه سری از درس هام با کامپیوتر هست - ولی میشنم پشت سیستم تنبل میشم .
باید قوی باشم ...
واسم انرژی مثبت بفرستین - تا بتونم این دوره سخت رو پشت سر بزارم.
یه حسی دارم ...   مثل این که توی یخچال گیر کردم ...
نمیدونم باید چیکار کنم !!!   هر چقدر هم وقت تلف کنم یخ میزنم ...
باید یکم فکرم رو بزارم توی کار هام باید همه تفریح هاموحذف کنم ...
امروز رو استراحت میکنم فردا شروع میکنم - حالا میبینیم ...
من این ترم هم باید معدلم بالا باشه ...
از هفته بعد میانگین های هفته هم رو تو همین وبلاگ مینویسم  ...
اگه خوبم وایسا بقیه ببینن اگرم بدم بزار بقیه ببینن - باید اهرم فشار روم باشه تا بتونم کار کنم.
اگه همینجور دست رو دست بزارم هرگز نمیتونم موفق بشم .
این هفته هم خودمو تنبیه میکنم و خونه نمیرم ...
ادم انقدر بیخیال میشه اه اه اه حالم بهم خورد ...
از هفته بعد باید محکم باشم - واسم دعا کنین .
هر روز دارم بهونه میارم - اینجوری نمیشه که !!!
فقط باید زور بالا سر ادم باشه ادم بتونه موفق بشه ؟؟؟
امروزم تمام فیلم هامو پاک میکنم ...
من دیگه خیلی پرو شدم ...  -   کار دارم حالا با خودم ...
امشب رو راحت باش از فردا پوستت رو میکنم.

ببخشید یکم متفاوت شد احساس امروزم ولی لازم بود یکم خودم رو تنبیه کنم ...
از هفته بعد تو خودم حکومت نظامی اعلام میکنم تا بتونم سخت کار کنم.
اینجوری پیش برم باید برم غاز بچرونم !!!!
ممنون که محبت میکنین و متن های بی مقدارمنو میخونین و نظر میدین ...
نظر های این پستتون رو سعی کنین انتقادی بیان کنین .

یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: درس، امتحان، تنبلی، بی دقتی، سهل انگاری، تلاش، کوشش،
تاریخ : جمعه 27 آذر 1394 | 08:59 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امیدوارم همتون خوب باشین - یکم درگیری داشتم و نوشتنم هم نمیومد ...
از برنامه ریزیم عقب افتادم - دارم خودم رو تنبیه میکنم !!!
چرا انقدر بی انگیزه شدم  ؟؟؟
زود خسته میشم - زود دست از کار میکشم !!!
نمیدونم چرا ؟؟؟
سرگیجه دارم - انقدر فکرو خیال میکنم که داره کم کم نابودم میکنه ...
پاییز هم داره تموم میشه - قشنگترین فصل  سال داره تموم میشه !!!
خیلی بد شدم ...
تنهایی هم داره اذیتم میکنه ...   واقعا چند روزه دور از خانواده و همه چیز هستم ...  یکم سخته ...
خستگی داره بهم فشار میاره - علت بی انگیزه گیم شاید همین باشه !!!
امروز شهادت امام رضاست - خیلی دوست داشتم الان مشهد بودم و میرفتم حرم ...
خیلی دلم هواشو کرده ...
میخوام برم اونجا فقط گریه کنم ...   انقدر گریه کنم تا سبک بشم ...
آخرین باری که رفته بودم پیشش 2 سال پیش بود - اون موقع خیلی خوشحال تر بودم ، شاید الان برم منو نشناسه !!!
هعی ...
داره چه بلایی سرمون میاد ؟؟؟
این زندگی مارو میخواد کجا ببره ؟؟؟
کمکمون کن ...   خیلی دارن به ما سخت میگیرن ...  دارن جوونارو اذیت میکنن ...
دارن ...

خدایا هیچکس رو نا امید نکن ...

یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: یا امام رضا، امام رضا، سختی ها، 21 آذر، احساس نویسی، احساس نویس، مشهد،
تاریخ : شنبه 21 آذر 1394 | 05:02 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
خستگیم خیلی زیاد شده - خوابم رسیده به 6 ساعت ...
ولی نمدونم چرا به اون نتیجه دلخواه نمیرسم - باید تلاشم رو بیشتر کنم !!!
چند شب پیش یه خواب خیلی قشنگ دیدم - هر وقت بهش فکر میکنم حس پاکی بهم دست میده ...  یعنی خدا هنوزم دوستم داره !!!
خواب دیدم توی دانشگاه بودم بعد از کلاس اومده بودم بیرون حالم خیلی بد بود - یه دختر کوچولو دیدم که داشت گریه میکرد !!!
خیلی دلم سوخت ( اصلا نمیتونم گریه بقیرو تحمل کنم ) بی اختیار دست گذاشتم از تو کیفم یه ابنبات بزرگ درآوردم حتی تو خواب هم تعجب کردم که این ابنبات از کجا اومد ؟؟؟    بهش دادم - گریش قطع شد بعد از دیدن آبنبات داشت میخندید ...   وای چقدر حس قشنگی بود !!!
خواب زیاد میبینم ...   شاید همین خواب هاست که منو زنده نگه میداره - دوست ندارم مثل بقیه سرد و بی روح باشم. امروز داشتم با استادم بحث میکردم یه چیزی بهم گفت که حرف دلم بود ...
گفت اون موقع دوستی ها واقعی تر بود - راست میگفت ...  نه این که فقط تقصیر دوستامون باشه - نه !!!
تقصیر خودمونم هست - دیگه اون سادگی نیست ...  نسبت به همه تنفر داریم - کاش میشد قشنگتر ببینیم ...
دنیای این روز های من یکم سرد شده ...
دوست داشتن عملا حذف شده - بیشتر آدم ها با اعتبارشون دسته بندی میشن !!!
قسمت سوم هابیت ( نبرد پنج ارتش ) یه جمله خیلی قشنگ میگه :
"  اگر آدم ها به اندازه کافی طلا داشتند دنیا جای خیلی بهتری میشد  "
کاش بجای این که به ثروتمون فکر کنیم یکم به صداقتمون فکر میکردیم.
همش داریم دروغ میگیم ...
کاش همه توی سن بچگی میموندیم ...   تو همون سادگی ... توی همون دوست داشتن ...
دوستیهامون واقعی تر بود ...
حرفامون رک بود و درویی نمیکردیم ، دلمون پاک بود ...
سر هم داد نمیزنیدیم - فحش نمیدادیم - کار بد نمیکردیم 
بگذریم ...
برف قشنگی اومده بود ...   این برف آدمو زنده میکنه ...
واقعا عالی بوود ...  من دیروز از 3 تا شهر استان گیلان گذشتم :
اولیش برف بود - دومیش بارون - سومیش افتاب !!!
یعنی راضی باشین از تنوع آب و هوایی - هر کدومو دوست دارین انتخاب کنین !!!
فردا هم بارونه - امروز تقریبا آفتاب بود.

خدا کنه بارون فردا یکم بیشتر بباره تا تمیز تر بشیم ... 
یا مهدی 



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: حس قشنگ، پیتزا مخلوط، صداقت، برف، آب و هوا، احساس نویس، خستگی،
تاریخ : سه شنبه 17 آذر 1394 | 05:27 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

تعداد کل صفحات : 8 :: ... 2 3 4 5 6 7 8


  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات