همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
جمعه 14 اردیبهشت 1397 :: نویسنده : شهرزاد بصیری
زیباترین و دلنشین ترین موسیقی تقدیم به کمک راهنمای عزیز و بزرگوارم همیشه
برایم مثل مادری دلسوز بودند که از سر عشقی که به فرزندش دارد نمی خواهد
کوچکترین خدشه ایی به زندگی او وارد شود . الان که یاد آن روزها می افتم
ناخودآگاه هوای چشمانم بارانی می شود و از خود بیخود می شوم ... تحسین می
کنم صبر و شکیبایی راهنمایم را که چه زیبا مرا از عمق تاریکی ها به طرف نور
هدایت کرد ...
هشتمین شب اردیبهشت ماه است ؛ رحمت الهی از آسمان می بارد و در عین حال هوا طوفانی است ! گویی دل من هم عجیب حال و هوای طوفانی به خود گرفته ، اما نه طوفانی که حالم را دگرگون سازد بلکه حکایت از طوفانی دارد که تحفه شیرنی چون بارور کردن درختان را با خود به همراه می آورد ! طوفانی همرا با خلق و زایشی جدید ... صدای زیبای باران آرامش خاصی به من می دهد و گذشته هایی را برایم تداعی می کند که محصولش این آرامش نسبی است که امروز بر زندگی ام حاکم است . به یاد دارم پنج سال پیش را ، وقتی که وارد کنگره شدم و بعد از چند جلسه تازه واردین به ما گفته شد باید با حس تان راهنمایتان را انتخاب کنید . باور کنید اصلاً متوجه نمی شدم ، یعنی چه که با حس تان انتخاب کنید ؟ بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم ، کمک راهنمایم را انتخاب کردم . انتخابم را با فرمی که مرزبانی به من داد به ایشان اعلام کردم و ایشان چه زیبا و در کمال متانت و با آغوش باز مرا پذیرفتند . دو سه ماهی به کنگره می آمدم و می رفتم ... دقیقاً به یاد دارم که راهنمایم چقدر به خدمت کردن در کنگره تأکید می کردند . تا سه ماه اول ، در لژیون هیچ مشارکتی نمی کردم و فقط شنونده بودم . بعد از سه ماه در لژیون مشارکت کردم و اتفاقاً از طرف راهنمایم بسیار هم مورد تشویق قرار گرفتم . راهنمای عزیزم همیشه می گفت : بچه ها سعی کنید روی خودتان کار کنید و کاری به کار مسافرتان نداشته باشید و گویی این جمله برایم غریبه بود ! ... برای چه باید روی خودم کار کنم ؟ من که مشکلی ندارم ! من هر مشکلی که دارم به مسافرم مربوط می شود ، من هر چه در خود می نگرم عیبی نمی بینم ! ... واقعاً چه زیبا آقای امین در جزوه جهان بینی بیان می کنند که وقتی ضلع منیّت رشد می کند تو دیگر نمی توانی آموزش پذیر باشی . آنقدر غرق در منیّتم بودم که غیر از عیوب مسافرم چیز دیگری نمی دیدم ! ... کاملاً یادم هست برای اولین بار که از مصرف کننده بودن مسافرم نزد راهنمایم گله کردم ؛ ایشان فرمودند : ببین هیچ چیزی اتفاقی صورت نمی گیرد . اگر تو در کنار یک مصرف کننده قرار گرفتی حتماً ناخالصی هایی در وجودت بوده ، حتماً ذرات مشابهی در درون شما بوده که در کنار هم قرار گرفته اید و جذب هم شده اید آن روز شاید این حرف برایم سنگین بود ؛ ولی به نحوی این جملات برایم بیان شد که تا مدتها با خودم مرورش می کردم تا بفهمم راهنمایم چه می گوید ؟ ! ... مدتی بعد باز هم به خاطر خصلت دیگری از مسافرم با کمک راهنمایم صحبت کردم و ایشان در پاسخ گفتند : همه ما ممکن است مرتکب اشتباهاتی شده باشیم که ناشی از جهل و نادانی ماست . اگر ما خطاهای دیگران را نشأت گرفته از جهل آنها نسبت به آن موضوع بدانیم ؛ نه تنها از دست آنها ناراحت نمی شویم بلکه دلمان هم برایشان می سوزد . سعی کن به خودت بپردازی و دوربینت را از روی مسافرت برداری . خلاصه در طول این پنج سال ، چند بار وقت گرانبهای ایشان را گرفتم و هر بار ایشان در کمال آرامش و متانت پاسخ مرا دادند و در نهایت ریشه آن مشکل را که در درون خودم بود بسیار زیرکانه به من گوشزد می کردند . همیشه برایم مثل مادری دلسوز بودند که از سر عشقی که به فرزندش دارد نمی خواهد کوچکترین خدشه ایی به زندگی او وارد شود . الان که یاد آن روزها می افتم ناخودآگاه هوای چشمانم بارانی می شود و از خود بیخود می شوم ... تحسین می کنم صبر و شکیبایی راهنمایم را که چه زیبا مرا از عمق تاریکی ها به طرف نور هدایت کرد . کاملاً واضح و مبرهن است که راهنمایی های ایشاان باعث شد که من به مرور زمان و آرام آرام در مورد مسائل مختلف پذیرش پیدا کنم . به کمک سخنان منطقی ایشان توانستم به راحتی ببخشم و به جای اینکه دائماً نقاط ضعف دیگران را ببینم به نقاط مثبتشان توجه کنم تا بتوانم در کنار انسانها در آرامش و صلح و صفا زندگی کنم . به کمک راهنمایی های راهنمای بزرگوارم دریافتم آنچه را که عشق به مسافرم می پنداشتم احساس مالکیت بود نه عشق ! چرا که عشق و محبت باید بدون چشم داشت باشد و آیا من اینگونه بودم ؟ ! ... محبت خالصانه آن است که آرامش را به همراه بیاورد نه تنش و تشویش را . از زمانی که سعی کردم بدون چشم داشت محبت کنم احساس زیبایی در درونم خانه کرد که با هیچ چیزی قابل قیاس نبود . فهمیدم عشق با مالکیت عدم قطعیت دارد یعنی زمانی که حس مالکیت در درونم پررنگ شود ، عشق به صفر نزدیک می شود و جز ناآرامی چیزی برایم ندارد . آن زمان که عشقم خالصانه و بلاعوض باشد آن وقت است که حس مالکیت به صفر نزدیک می شود و یک آرامش خاصی را به من عطا می کند . به کمک آموزش های کنگره و کمک راهنمای عزیزم دریافتم که آنچه باعث می شود تنها و تنها روی دیگران تمرکز کنم و از حال خودم غافل باشم همان منیّت من است ؛ خدا را شکر این گره درونی را شناختم و با کار کردن روی آن توانستم آموزش پذیر شوم . راهنمای عزیزم ، به کمک تمثیل ها و صحبت های دلنشین ات توانستم ناامیدی ها و ترس های وجودی ام را تا حدودی بشناسم و آنها را نسبتاً حل کنم . ترس از مرگ ، از جمله ترس هایی بود که همیشه همراهم بود و آرامشم را سلب می کرد و شما ای استاد راهنمای عزیز ، جناب آقای مهندس چه زیبا بیان کردید که این حیات و این بودن ها ادامه دار است . مرگ ، پایان زندگی نیست بلکه رفتن به بُعد دیگری است و این انسان را برآن می دارد که در نهایت عشق در هستی خدمت کند و آموزش بگیرد . در اینجا وظیفه خودم می دانم که ابتدا تشکر کنم از استاد راهنمای عزیز ، جناب مهندس که علم زندگی کردن را به ما می آموزند و این هفته باشکوه را خدمت ایشان تبریک و تهنیت عرض می کنم . انشالله که بتوانم در مکتب ایشان شاگرد لایقی باشم . تبریک عرض می کنم خدمت تمام کمک راهنمایان کنگره 60 که از عصاره جان خود به رهجویانشان می بخشند و این عمل را در نهایت عشق و محبت انجام می دهند . تبریک ویژه خدمت راهنمای عزیزم ، خانم الهه که با آموزش هایشان گره های وجودی ام را به من متذکر شدند تا بتوانم به کمک این آموزش های ناب تا حدودی درصدد اصلاح آنها برآیم . قطره های کوچک آب ، اقیانوس بزرگ را می سازند و دانه های کوچک شن ساحل زیبا را . لحظه های در کنگره بودن شاید از نظر زمانی کوتاه باشند اما زندگی را می سازند . ای آقای خوبی ها ( جناب مهندس ) ، ای فرشته زمینی ( راهنمای عزیزم ) ممنونم بابت حضورتان در لحظات زندگی ام . ای که کلامت زیباترین و آرامش بخش ترین موسیقی است برای دل بی قرارم روزت مبارررررررررررررک با احترام ؛ همسفر شهرزاد نوع مطلب : برچسب ها : کنگره 60، درمان اعتیاد، دلنوشته، لینک های مرتبط : شنبه 15 اردیبهشت 1397 07:31 ب.ظ
شهرزادعزیزم دل نوشته شما بسیارزیبابودباخواندنش فقظ گریه کردم وبرای آقای مهندس وخانواده ایشان وخانم الهه عزیزم راهنمای بزرگوارمان دعاکردم که آرامش رابه زندگی ما بخشیدند.هفته راهنما راابتدابه آقای مهندس وخانواده ایشان تبریک عرض میکنم.یک تبریک ویژه هم خدمت خانم الهه عزیزم و شما شهرزاد عزیزم
شنبه 15 اردیبهشت 1397 07:31 ب.ظ
شهرزادعزیزم دل نوشته شما بسیارزیبابودباخواندنش فقظ گریه کردم وبرای آقای مهندس وخانواده ایشان وخانم الهه عزیزم راهنمای بزرگوارمان دعاکردم که آرامش رابه زندگی ما بخشیدند.هفته راهنما راابتدابه آقای مهندس وخانواده ایشان تبریک عرض میکنم.یک تبریک ویژه هم خدمت خانم الهه عزیزم و شما شهرزاد عزیزم
جمعه 14 اردیبهشت 1397 08:01 ب.ظ
شهرزاد عزیزم بسیار از دلنوشته ات لذت بردم وچه زیبا حرفهای دل من را هم بیان کردی برایت ارزوی موفقعیت میکنم و هفته راهنما را به خانم الهه عزیزم و شما خواهر هم لژیونی عزیزم تبریک عرض میکنم
جمعه 14 اردیبهشت 1397 02:33 ب.ظ
شهرزاد خوبم، اشک از چشمانم جاریست... خداوند بزرگ و مهربان را سپاس که بواسطه ی کنگره60 یکدیگر را یافتیم... و در واقع در طی این پنج سال من نیز از شما اموختم...عشق ورزیدن را، تحمل سختیها را و جه خوب یادم هست که تمامی لحظات سخت زندگی ت را که عاشقانه تحمل کردی تا به ارامش برسی.
از دلنوشته زیبایت بسیار ممنونم به پاکی دریا ها ژرف باشید بااحترام الهه جمعه 14 اردیبهشت 1397 01:06 ب.ظ
درود بر خانم شهرزاد عزیزم با این متن زیبا ،وهفته راهنما را ابتدا به خانم الهه عزیزم و سپس به شما تبریک میگویم.موفق باشید.
درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||