به نام قدرت مطلق الله

یکی ازاین شب هاخوابم نمی برد.تمام حواس وفکرم درسال های گذشته رفته بود.سال هایی که باچه سختی طی شدومن فقط ناراحتی می کردم وشکایت ازآن روزگارسخت.

فقط به تنهاکسی که میتوانستم غربزنم وشکایت کنم راهنمای عزیزم بود وواوچه صبورانه مراتحمل میکرد...

بخیال خودم کسی ازاعتیاد مسافرم خبرندارد حتی پدرومادرم .آنهااطلاع داشتند اماهیچ وقت به رویم نیاوردند.

اوایل ازدواجمان بسیارخوب وخوش زندگی میکردیم تااینکه دختراولم به دنیاآمدوهمان سال شروع مشکلات ماشد.مشکلاتی که خودم ومسافرم باعث شدیم.همیشه دعواوقهربودویک زندگی بسیارتلخ ،ازنظراوضاع اقتصادی هم خیلی باسختی زندگی میکردیم ...

به سختی پذیرفتم که بایک مصرف کننده زندگی کنم قهرودعواهاسرجایش بود ولی کم شده بود.تاخداراشکرراه کنگره برایمان بازشد.چندسال به کنگره آمدیم ولی هیچ کدام حرکتی نمی کردیم.تااینکه تغییرات راکم کم درمسافرم می دیدم ولی من حاضرنمی شدم رهایش کنم وهمیشه برای خودم ومسافرم مشکل ایجاد میکردم وبعد هم ازهمه طلبکاربودم.تابالاخره به خودم آمدم ودیدم چقدر درتاریکی هستم اولین کاری که کردم مسافرم رارهاکردم وشروع به حرکت کردم هرچه بیشتردرصراط مستقیم قرارمیگرفتم انگارمشکلات بیشترمی شد.تااینکه یک شب برای راهنمای عزیزم خانم الهه پیام دادم (البته همیشه مزاحم ایشان میشدم وهیچ وقت مراعات حال ایشان رانمیکردم)ونوشتم خانم الهه آیابعداز23سال زندگی بااین همه سختی راخداوندکی می خواهد جواب بدهدایشان درپاسخ من نوشتند:مریم جان خداوند بسیارمهربان وبلندمرتبه است،پس ازهرسختی،آرامشی وآسایشی هست نگران نباش همه سختی هاراتحمل میکنیم که وقتی به آسایش رسیدیم،قدرآسایش رابدانیم شایدفرداروزبهتری رابرای مارقم بزنندبرووراحت بخواب ،نگران هیچ چیزنباش.همه چیزدرست میشودشک ندارم.

الان همان روزهای آرامش وآسایشی است که من به آن امیدنداشتم .بعدازچندسال دراین ایام بهترین زندگی رامی کنم وازخداوندوخانم الهه عزیزبسیارسپاسگزاروشاکرهستم که اگرخانم الهه این همه آموزش رابه من نمی دادندمن الان کجابودم ویاد گرفتم که اگرراهنمای عزیزم به من گفت برو بیفت توی این چاه بدون هیچ حرفی فقط چشم بگویم وعمل کنم.یادگرفتم که همیشه دربرابرمشکلات صبرداشته باشم واینقدر خودم راقوی کنم که دربرابرمشکلات نلرزم ومقاومت کنم که مشکلات برای رشدوتکامل من است.