همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 

به نام قدرت مطلق الله
لژیون همسفران عشق روز دوشنبه مورخ 98/7/29 با استادی کمک راهنمای گرامی همسفر خانم الهه وبا دستور جلسه D.sap وسی دی بیگانه راس ساعت مقرر آغاز به کار نمود.




 آقای حکیمی ماه پیش در تهران گفتند که دو عامل باعث می شود یک راهنما در کنگره سقوط کند; یکی این که بگوید این رهجوی من است مثلا مرزبان است. یا این رهجوی من است که مدیر سایت است و... ( پس شما باید به من احترام بگذارید) دوم: این که طرف رهجو را بگیرم. مثلا به من بگویند رهجوی شما فلان کارخطا را انجام داده و من بگویم رهجوی من غیر ممکن است چنین کاری را انجام بدهد و او اصلا از این کارها نمی کند. و...
در ابتدا خانم الهه کمک راهنمای محترم فرمودند: خداوند متعال را بسیار سپاسگزارم که بار دیگر اجازه داد با هم باشیم حال من بسیار خوب است بحمدالله، ان شاءالله که حال شما هم خوب باشد. به تمامی عزیزانی که برای کارورزی به لژیون ما آمدند خوش آمد می گویم و همچنین به همه عزیزانی که از شعبه کرمان برای کارورزی تشریف آوردند هم خوش آمد می گویم قدمهای همه شما به روی چشم ما باشد.
نکته ای که باید عنوان کنم این است که پنج پیام در طول جلسه خوانده می شود: حرمت، بهترین راه ، پیام سفر اول، پیام سفر دوم و دو مرتبه حرمت خوانده می شود. در زمانی که این پیام ها خوانده می شود باید ساکت باشیم و هیچ حرکتی نکنیم و این که هر کسی این پیام ها را می خواند باید درست بخواند و بار ها گفتم شعر هم می خواهید بخوانید باید درست بخوانید و پیامها را هم که حفظ می کنید درست حفظ کنید. من الان چندسالی است که وقت می گذارم برای حفظ کردن پیامها. آخرین پیامی که حفظ کردم مربوط به پیام ساختن قالب بوده. حالا برای چه پیام حفظ کنیم؟! چون زمانی که پیر می شویم و حافظه ما تحلیل می رود این پیامها حافظ ذهن و حافظه ما می شوند و از آن نگهداری می کند.
وقتی که ما داریم مثلا پیام محبت را حفظ می نماییم؛
پیام محبت :
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است .
من که می گویم کلام خود نیست ، بلکه فردیست در جمع بیکران هستی ؛
که باورش کار هر کس نیست ، مگر معنی آن بداند که آن چیست ؛
ارابه ها را در بیکران به حرکت در آورید که نگهبانان ماورا به آنچه در زمین می گذرد نیازمندند ؛
 بشکافید ، آنچه شکافتنی نیست ، در دل سنگ بروید و ترکیب ها را جدا نمایید.. 

نمی توانم بگویم در دل سنگ بروید و ترکیبها را جدا کنید باید بگویم ترکیبها را جدا نمایید. یعنی همان کلماتی که در پیام های کتاب 60 درجه به کار رفته همان را حفظ کنید و از کلمات جایگزین استفاده نکنید. یادش بخیر یک برنامه بود با اجرای استاد نوذری بازیگر تلویزیون می گفت همانی که در فیلم بود را بگو . طرف اگر زیر و رو می گفت را قبول نمی کرد و می گفت همانی که در فیلم بود را بگو.حالا شما هم باید همانی که دقیقا در پیام آمده است را بگویید بیایید این آتش ویرانگر را مهار نماییم و به بزرگترین پرنده تبدیل نماییم که سرعت صوت را همراه داشته باشد و سرعت نور که با نمایش بهترین رنگها، تا به مکانی برسیم که از آنجا انشعاب یافته ایم. به جهت فرمان نوری باشیم که خداوند می خواهد نه آتشی که همه چیز را ویران می نماید، نه نمایان کند یا ویران کند. و نمایش نور از شعله های آتش و استادی باشید برای شعله های آتش که می خواهند سوار بر نور بشوند و از خاکستر شدن گریزان هستند یعنی استادی باشید بی نقص، استادی باشید نمونه و الگو نه استادی که اشکال به کارش است نه استادی که مطابق قوانین حرکت نکند و نه استادی که به او بگویند این کار را انجام بده بگوید نه من دلم می خواهد آن کار را انجام بدهم نه استادی که برود به ما فوق خودش بگوید شما چرا این کار را انجام دادید استادی باشید برای شعله های آتش. چرا شعله های آتش چون شعله های آتش بسیار سرکش است، مثل انسانهایی که تازه وارد کنگره می شوند و سرکش هستند و حالشان بد است و مانند شعله های آتش هستند که این شعله آتش پر از ناخالصی است .
شما زمانی هم که می خواهید کباب درست کنید آتش را درست می کنید نیم ساعت صبر می کنید تا این شعله ها کمی ملایم شود و بعد شروع می کنید به درست کردن کبابها چرا این کار را می کنید؟!!چون که شعله آتش دودش زیاد است، ناخالصی اش زیاد است، ما می خواهیم از این آتش نور درست کنیم و این در کنگره اتفاق می افتد و شعله های آتش رام می شوند و به نور تبدیل بشوند یعنی بعد به جای این که دود راه بیندازند و بقیه را اذیت کنند تبدیل بشوند به نور و زمانی که به نور تبدیل شوند جلوی راه را به دیگری نشان می دهند و مسیر را برای فرد دیگری باز می کند. وقتی مسیر را باز کرد و یک زندگی دیگر احیاء شد ....حالا هر عملی یک عکس العمل دارد. وقتی من نوری برای زندگی یک نفر شدم آن نور چه من بخواهم و چه نخواهم زندگی من را هم غرق در نور می کند.
نور یعنی شادی، نور یعنی آگاهی. وقتی به یک نفر نور داده می شود وسیع تر می بیند. وقتی ما در کنگره می آییم و علم کسب می کنیم و راه برقرار کردن ارتباط را با دیگران یاد می گیریم، راه سلام و علیک کردن با مسافرمان، با دیگران، با همسایه مان را یاد می گیریم ، راه احترام گذاشتن به هم لژیونی هایمان و دیگران را یاد می گیریم. و اینها همه در اثر دادن همان علم است که در کنگره اتفاق می افتد .وقتی به شما علم یاد می دهند یعنی به شما نور می دهند. در زمان خاموشی و تاریکی هیچ چیزی نمایان نیست وقتی که نور بیاید شما می توانید همه چیز را ببینید و علم معادل همان نور است.  وقتی علم به شما داده می شود شما می توانی خیلی از چیزها را ببینید. خیلی چیزها که از آنها غافل بودید را یاد بگیرید. وقتی که نور هست شما بهتر حرکت می کنید، وقتی که نور نیست شما مجبورید کورمال کورمال راه بروید و دستتان را مرتب به در و دیوار بگیرید و مواظب باشید که پایتان به جایی نخورد. وقتی نور باشد حتی اگر کم هم باشد مسیر را برای تو روشن خواهد کرد و تو راحت مسیر را پیدا می کنی و می روی. به همین دلیل می گوییم که راهنما درکنگره 60 حکم همان نوری را دارد که می تابد. همیشه راهنما دارد مسیر را راهنمایی می کند و می گوید این مسیر، این راه ، تو فقط حرکت کن و بقیه اش با من است که مسیر را بروم یا نروم و این بسیار مهم است. پس راهنما کارش نمایان کردن راه است و روشن کردن راه. وقتی که راهنما دارد به راهی اشاره می کند حواست به انگشتهای راهنما نباشد حواست به راه باشد. بنابراین این نکته بسیار مهم است که چرا راهنما کارش مهم است ؟چرا کار کسی که به دیگران کمک می کند مهم است ؟ شیخ ابولقاسم خرقانی در راهی میرفت دیدی یک نفر مست درون گل و لای کوچه به سختی راه می رود به او گفت ای مست مواظب باش زمین نخوری !!! او جواب داد یا شیخ شما مراقب باشید زمین نخورید چون من اگر زمین بخورم یک نفرم ولی شما اگر به زمین خوردید هزاران نفر پشت سر شما به زمین می خورند.
پس چرا یک راهنما و یا مادر خانه که مثل یک راهنما می ماند باید الگوی بی نقص باشد چون که اگر رهجوی من دید که من هرکاری که انجام می دهم همان کار را انجام می دهد، چون خواهی نخواهی من الگویش هستم. وقتی می گویند باید به راهنماها احترام بگذارید باید احترام بگذارید و اگر شما به عنوان کسانی که قبول شدند و به عنوان راهنمای تازه واردین و کمک راهنمایی. مخصوصا کسانی که راهنمای تازه واردین هستند درست است که باید صورت مساله اعتیاد را باز کنند اما این را هم باید عنوان کنند به تازه وارد که اگر می خواهی رها بشوی باید به راهنمایت بگویی چشم و احترام بگذاری. اما آدمی که سرکش باشد و شعله آتش است، دود و ناخالصی اش زیاد است و همان شخصی که بوده هنوزم همان فرد است و هنوز در ظلمات مانده و هیچ حرکتی به سمت نور انجام نداده است و فرقی نکرده ، در این مورد نمی توانی بگویی که (الله ولی الذین امنو یخرجهم من الظلمات الی النور) درست است که به کنگره آمده است و حتی ممکن است کمک راهنما باشد ولی هنوز در ظلمات خودش باقی مانده باشد. یک نفر ممکن است در جایگاههای خیلی بالا باشد اما هنوز در ظلمت باشد .اصلا ما در جایگاه قرار می گیریم که از ظلمت حرکت کنیم به سمت نور. به قول ابن سینا:
 چو خود گفتی که وام خرد توختم                 همه هرچه بایستم آموختم 
 یکی نغز بازی کند روزگار                               که بنشاندت نزد آموزگار

وقتی که گفتی من همه چیز رو یاد گرفتم. الان دیگر من استادم و اینها همه شاگرد هستند و....یک بازی خوبی روزگار با شما انجام می دهد که می نشاندت نزد آموزگار و به تو یاد می دهد که هنوز خیلی از چیزها را یاد نگرفتی. هنوز کسری داری. پس مواظب باشم که در هرجایگاهی قرار گرفتم غرق نشوم.فکر کنم من در این جایگاه قرار گرفتم تنها به یک دلیل  دارد که از ظلمت حرکت کنم به سمت نور. و اگر کسی که هر مشکلی دارد و می آید به من می گوید نه این که من دارم به او کمک می کنم نه برعکس است او دارد به من کمک می کند که من ظلمتهای خودم را بهتر بشناسم و بهتر حرکت کنم و بدانم این سنگی که الان جلوی پای خودم قرار گرفته را چگونه باید رد کنم . ولی اگر من هنوز در قلبم نفرت دارم اگر من در قلبم کینه دارم و هنوز در جمعی که علیه دیگران حرف می زنند من هم حرف می زنم، یعنی هنوز در سرزمین ظلمت ماندم اگرچه جایگاهم هر جایگاهی که می تواند باشد فرقی نمی کند. می توانم سفر اولی یا سفر دومی باشم یا راهنمای تازه واردین باشم یا راهنمای لژیون و.... تفاوتی ندارد .می توانم در ابتدا راهنمای خوبی باشم بعد یکم رهجوهایم به جایی رسیدند بگویم من اینها را تربیت کردم. من به اینها آموزش دادم . آقای حکیمی ماه پیش در تهران گفتند که دو عامل باعث می شود یک راهنما در کنگره سقوط کند ; یکی این که بگوید این رهجوی من است مثلا مرزبان است. یا این رهجوی من است که مدیر سایت است و... ( پس شما باید به من احترام بگذارید) دوم: این که طرف رهجو را بگیرم.مثلا به من بگویند رهجوی شما فلان کارخطا را انجام داده و من بگویم رهجوی من غیر ممکن است .اصلا از این کارها نمی کند. و... در اینجا باید بگویم چشم .صبر کنید از او بپرسم شایدم خطا کرده .و نباید بگویم واااا رهجوی من اصلا این کارها را انجام نمی دهد. و یا این که بروم بگویم رهجوی من باید نگهبان بشود یا دبیر بشود.حتی من به رهجوهایم می گویم حق ندارید بروید به نگهبان بگویید که من را به عنوان دبیر انتخاب کنید. و زمانی که بچه ها در این مورد می پرسند می گویم که شما اگر خوب مشارکت کنید و خدمت کنید دیده می شوید و آن وقت خودشان می آیند و شما را به عنوان دبیر انتخاب می کنند. 
پس تمام تلاش وحرکت ما این است که این شعله های ناخالص درون خودمان را بسوزانیم و تبدیل کنیم به نور .اگر توانستم این کار را انجام بدهم یعنی یک راهنمای خوب هستم و اگر نتوانستم که هیچ...آقای مهندس مثال می زنند که به گوسفند می گویند اگر تو رفتی چرا و علف خوب خوردی و چریدی پس دنبه ات کو ؟؟!!!!.... اگر یک راهنما اینقدر خوب است. اینقدر خالصانه خدمت می کند پس تربیت شده اش کو ؟؟!!!!...
اگر من سرکش باشم رهجویم هم سرکش می شود.این صحبت خانم مرجان رو باید با طلا که چه عرض کنم باید با جواهرات گرانبها نوشت که فرمودند: اگر تو وارد این در شدی و خواستی در کنگره بمانی باید گدای این در باشی .چرا که آدم گدا همیشه دستش خالی است.تا حالا دیدید که گدایی با دست پر بیاید به شما بگوید که به من کمک کنید.گدا دستش خالی است و وقتی هم دست خالی او را می بینند چیزی می گذارند کف دستش.وقتی من گدای این در باشم می گذارند کف دستم.
استاد سردار در جایی به اقای مهندس می گویند که پر نباش زیرا که گرسنه همیشه طالب دانستن است.اگر پر باشم چی ؟!...مثل ظرف آبی که پر باشد دیگر می توان در آن آب ریخت.؟!!!.. کسی که گرسنه است طالب دانستن است، اما کسی که پر باشد می گوید من همه چیز را می دانم.
مثلا به او می گویم من می توانم در فلان کار که می خواهی انجام بدهی کمکت کنم می گوید نه من خودم همه چی را می دانم رهجویی که هنوز دارد راه خودش را می رود هنوز سرش را زیر ننداخته است هنوز نمی گوید چشم و فکر می کند آن راهی که خودش می رود درست است رهجویی که فکر می کند پر است نمی تواند به سمت نور حرکت کند و هنوز در تاریکی هاست. من خودم ثانیه به ثانیه از خانم مرجان می پرسم. خانم مرجان این کار را انجام بدهم؟ آن را انجام ندهم ؟و خانم مرجان الان چکار کنم چکار نکنم؟! ویا سحریاوری که چندین سال است که خودش کمک راهنما است چند سال نیک آباد بود چند سال شیخ بهایی و نزدیک یک سال است که به کرمان می آید و راهنما است. هرکاری که می خواهد انجام بدهد مرتب سوال می کند که خانم الهه من می توانم زنگتان بزنم؟ یا می توانم فلان کار را انجام بدهم؟ یا با پیامک ویا تماس همه چیز را می پرسد و یا اینجا این اشکال را دارم الان باید چکار کنم؟؟ و....وقتی که فرد بگوید من پرم و همه چی را می دانم همچین سرش به سنگ می خورد که بفهمد هیچی نمی داند .به قول ابن سینا تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم.

و اما مطلبی که می خواستم در مورد دیسپ بگویم. من هر وقت که خسته هستم فقط کافی است که یک لیوان آب بردارم و یک قاشق دیسپ و یک قاشق عسل را در آب حل کنم و میخورم و کاملا انرژی من را بر می گرداند. این انگار بزرگترین و بهترین نوشیدنی را خورده ام چون کاملا انسان را سرحال می کند و انرژی را به شما می دهد چون محلولی است که به خوبی می تواند جسم را ریکاوری کند. پس قدرD.sap را بدانید وشاکر خداوند متعال و آقای مهندس باشید.دو ماهی هم هست که از کرم طلایی D.sap استفاده میکنم و تاثیر خوبی برای پوست دارد.

همسفر الهه: من یک سوالی از شما دارم که برای جوش صورت چگونه D.sap را استفاده نماییم ؟؟
همسفر خانم الهه استاد گرامی:
برای جوش صورت هم می توانید از محلول آن استفاده کنید و با پنبه به صورت بزنید وهم میتوانید یک قاشق عسل ویک قاشق Dsapرا در آب ولرم حل کنید و بخورید وکسانی که برای کم خونی می خواهند مصرف کنند اقا. حکیمی گفتند که بهتر است با شیره انگور بخورند. و یا با شیره خرما. علت بیشتر جوشها یا سردی بدن است ویا چربی کبد که جفتش با محلولDsap درمان می شود ومحلول دیسپ و عسل را برای این درمان یک مرتبه صبح می خورید یک مرتبه عصر. همان طور که اقای حکیمی گفتند.

آقای مهندس این هفته می گفتند که یک آقایی آمده بود که چشمش را بسته بوده چون چشمش عفونی شده بود بعد آقای مهندس به او گفته بودند که برو محلول یک برابر D.sap و پنج برابر آب را درست کن و چشمت را با آن شستشو بده این فرد هم رفته پنبه را زده بود در D.sap. و گذاشته بود روی چشمش.آقای مهندس گفتند چه خوب شد که این کور نشد ولی خب چشمش خوب شده بود یک فردی به آقای مهندس گفته بودند که من چندسالی است که باردار نمی شوم آقای مهندس گفتند من برای این که از سر خودم بازش کنم گفتم برو D.sap بخور این فرد هم رفته بود D.sap را خورده بود و بعد از چند ماه آمد وگفت که من باردار شدم .یه مقاله هم راجع به D.sap هست که خانم سحر در سایت دارند ترجمه می کنند .بعد هفته دیگر خلاصه اش را بیان کن چون بسیار جالب توجه بود و این آقا گفته بودندکه من به واسطه مصرف D.sap کم کاری تیروئید خانمم خوب شد.

همسفر فتانه:
من قبل از این به کنگره بیایم توسط یکی از اعضاء با D.sap آشنا شدم. پسر من فوق العاده پرتحرک و پر از جنب و جوش بود واصلا آرام و قرار نداشت آن فرد به من گفتند که همان محلول عسل و D.sap را در آب حل کنم و به پسرم بدهم واقعا تاثیر آن را دیدم.بعد از آمدن به کنگره مسافر من کبد چرب داشتند که به صورت شدید بود و میگرن هم داشتند .بعد از یکسالی که مصرف کردند هم کبد شان خوب شد و هم میگرن شان برطرف شد.

همسفر محدثه:
من تا قبل از سال قبل که برای این دستور جلسه استاد بودم اصلا. D.sap را نمی شناختم چون مزاجم رو به ترشی نیست ولی استاد دستور جلسه D.sap شدم خب باید بسیار تحقیق می کردم در سایتهای مختلف کنگره 60 تا مطالب را آماده کنم .وقتی این همه خواص مختلف آن را دیدم با خودم گفتم، خب من به جای این که این همه قرصهای مختلف بخورم برای درمان معده دردم خوب است که من هم استفاده کنم ببینم تاثیری روی من دارد یا نه. شروع به مصرف کردم ولی در کنارش قرصهایم را هم خوردم خدا روشکر امسال با خوردن D.sap بسیار راحت تر توانستم روزه هایم را بگیرم .

همسفر پروین:
من هم پاهایم دچار ترک های بسیار بدی می شد. حتی نمی دانستم که D.sap برای این مشکل هم استفاده می شود ولی خودم یک شیشه کوچک از آن را داخل یک تشت آب می ریختم و پایم را داخل آن می گذاشتم و اوایل وقتی می گذاشتم بسیار سوزش داشت اما به مرور زمان بسیار نرم و خوب شد. یک زخمی  هم پای چشمم بود که هر چه پیش دکترهای مختلف می رفتم و داروها مختلف را می دادند که به روی زخمم بمالم، ولی هیچ فایده نداشت به پیشنهاد مسافرم شروع کردم به زدن D.sap روی زخمم و این زخم از بین رفت و برای مشکلات گوارشی هم که استفاده کردم تمام مشکلات من را حل کرد و مسافر من به دلیل مصرف سیگار بسیار سرفه می کرد و ایشان هم شبها قبل از خواب همان محلول D.sap و عسل را در آب ولرم درست می کرد و می خورد و به شکر خدا هم مشکل معده اش برطرف شد و هم مشکل سرفه های وحشتناکش. ما بسیار از این معجون شفا پخش نتیجه دیدیم.صبح که داشتم سی دی می نوشتم با خودم گفتم این همه نعمت خداوند سرراهت قرار داده چرا قدر نمی دانی که بزرگترینش کنگره و خانم الهه است که اینقدر خالصانه و عاشقانه خدمت می کند وقتی به من پروین می گویند بنشین سی دی ات را بنویس خب حتما یک چیزی می دانند که می گویند حتما نتیجه ای دارد که آقای مهندس و خانم الهه تاکید مرتب روی نوشتن سی دی ها دارند پس تصمیم گرفتم که هر هفته سی دی هایم را کامل بنویسم.

همسفرمهری : 
 من در ابتدا برای رفع بی نظمی های دوران قاعده گی و حدل درد های آن استفاده کردم. ونتایج بسیار خوبی دیدم و  برای رفع افتادگی پوست از دیسپ استفاده کردم . از زمانی که اقای مهندس گفتند که D.sap چون پتاسیم دارد برای افتادگی پوست بسیار اثر بخش است شروع به مصرف کردم و خدا را شکر پوستم بسیار خوب شد.

همسفر سحر.ح :
من مدت طولانی دچار درد پای شدید شده بودم و زمانی که می خواستم بخوابم ماهیچه پاهایم بسیار درد می گرفت که خوابم را مختل می کرد ولی از زمانی که D.sap را میخورم درد پاهایم به طور کامل از بین رفت.

همسفر خانم الهه استاد گرامی:
D.sap را کسانی که فشارشان خوب است قبل از صبحانه بخورند. ولی کسانی که مثل من فشارشان پایین است صبحها ساعت ده صبح بخورند.ولی کسانی که مشکل فشار ندارند یک قاشق آن را در یک لیوان آب ولرم حل کنند و بخورند و اگر بتوانند بدون عسل بخورند که چه بهتر ولی اگر نمی توانند حتما عسل را اضافه کنند.کسانی که کم خونی دارند ساعت ده صبح و پنج عصر بخورند به صورت محلول عسل و D.sap در اب ولرم بخورند .

همسفر خانم الهه راهنمای گرامی چنین ادامه دادند که من مطلبی را باید بیان می کردم که فراموش کردم که ما  هفته پیش رهایی خانم سحر را داشتیم که من به ایشان تبریک می گویم و خانم سحر می خواستند امروز شیرینی بیاورند که صبح از من اجازه گرفتند و مطابق صحبتهای قبلی گفتم که اگر خریدی که هیچ بیاور ولی اگر نخریدی پول آن را بیاور و در سبد کنگره بینداز تا حداقل پول یک آجر بشود برای کنگره 60.چون ما هنوز مکان اینجا که داریم استفاده می کنیم استیجاری است و ماهی چهارمیلیون تومان پول اجاره اینجا را می دهیم .هفته قبل هم گفتم که از قدیم ضرب المثل است که در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته.اینجا همه چیز برای ما مهیا شده و آمدیم به راحتی نشستیم.آیا نباید حیا کنیم و کمکی کنیم هرچند کوچک.و الان خانم سحر آمدند و گفتند پولی که قرار بود من شیرینی بخرم را انداختم داخل سبد و این کار بسیار خوبی بود من رهایششان را تبریک می گویم و می تواند مشارکت کند.

همسفر سحر.الف:
من بسیار از خانم الهه متشکرم این مدتی که من به کنگره آمدم ،چون من اواخر سفر مسافرم به کنگره آمدم یعنی حدود سه ماه آخر را. در این مدت کوتاه هم بسیار به خانم الهه زحمت دادم و از ایشان تشکر می کنم به خاطر راهنماییهای بسیار خوبشان .و شرمنده شدم بابت این که نتوانستم با ایشان به تهران برای رهایی بروم ان شاءالله دفعات بعد برای رهایی سیگار حتما قسمت بشود با ایشان به تهران برویم.امیدوارم که این رهایی برای ما مستدام باشد وکسانی هم که در سفر اول هستند طعم شیرین رهایی را بچشند و ان شاءالله که من هم بتوانم این راه را ادامه بدهم و بتوانم کار مثبتی برای کنگره انجام بدهم.

همسفر خانم الهه استاد گرامی: ورود خانم پروین (تازه وارد) را به جمع لژیون خوش آمد می گویم ان شاءالله که بیایند و ادامه بدهند و پا به سفر دوم بگذارند.ما از اول گفتیم قصدمان در اینجا به رهایی رساندن انسانها نیست.خانم پروین ما قصدمان رهایی شما نیست چون شما اگر گوش به فرمان باشید خود به خود به رهایی می رسید و سی دیها را بنویسید و گوش به فرمان باشید خود به خود به رهایی می رسید.و این در کنگره 60 حل شده است .قصد ما و هدف ما تربیت استاد است که یکی بشود مثل خانم سحر که 800 کیلومتر راه را برای این که بقیه عزیزان به رهایی برسند یک سال به کرمان برود و بیاید بدون هیچ اعتراضی.ان شاءالله خانم پروین شما هم در این راه موفق می شوید.

(سپس خانم فاطمه ,خانم منصوره , خانم محدثه و خانم مریم در مورد سی دی بیگانه مشارکت کردند.)
جناب مهندس در این سی دی بیان می کنندکه : 
به یاد همه و یاد حق بودن : منظور این است که رشد ما تنها در سایه ی معنویات نمی شود بلکه مسائل معنوی باید همراه با مادیات هم  باشد . اگر هر کدام در جایگاه درست خود قرار بگیرند بسیار خوب است . نمی شود فقط به مسایل معنوی نگاه کرد و از خانه و خانواده و فامیل و آشنا دور بود . 
شخصی به من گفت : مهندس من در کنگره فقط و فقط شما را دوست دارم و با دیگر اعضا کاری ندارم . من هم به او گفتم : شما اشتباه می کنی و این دروغی بیش نیست . مثل این که شما به یک پدر بگویی : من فقط شما را دوست دارم و فرزندانت را دوست ندارم . یا آیا می شود شما دایی و عمه و خاله تان را دوست داشته باشید و پسر و دختر های آنها را دوست نداشته باشید ؟ ( گوش که عزیزه ؛ گوشواره اش هم عزیزه ) . کسی که خداوند را دوست دارد قطعا آفریده ها و مخلوقات او را نیز دوست دارد . هستی و کائنات و انسان ها و کل موجودات را نیز دوست دارد . ما باید یک چشم مان به دنیا و چشم دیگر مان به آخرت باشد . 
ما بسیاری از مشکلات را با دست های خودمان برای خود پیش آورده ایم و حالا از زمین و زمان طلب کاریم . اعتیاد را خود من برای خودم به وجود آوردم . کسی خنجر زیر گلوی من نگذاشت و به زور مواد را به من داده باشد . اگر به فرض محال این طور باشد بار اول به زور بوده دفعات بعدی چه کسی بود ؟ من نمی توانم جامعه و خانواده و اطرافیان و دوست بد و محله و شهر بد را مقصر اعتیاد ام بدانم . 
ما در شروع جلسات مان این جمله را تکرار می کنیم که : خداوندا ما از بزرگ ترین دشمن خودمان که ( جهل و نادانی و نا آگاهی ) خودمان است به تو پناه می بریم.  
ما مسبب تمام رویداد های خوب و بد زندگی مان هستیم . چرا که خالق آنها خود ما بوده ایم نه فرد دیگری . اگر درس خواندیم یا نخواندیم ؛ اگر به جایی رسیدیم و یا نرسیدیم خود مسئول اعمال مان بوده ایم . داستان کشاورز ( تقدیر ) : 
اسب کشاورزی گم شد . مردم روستا گفتند : چه بد شد . کشاورز گفت : شاید ! چند روز بعد اسب با چند اسب دیگر بر گشت . مردم گفتند : چه خوب ! و کشاورز گفت : شاید .مدتی بعد پای پسر اش شکست . مردم گفتند چه بد شد و او گفت :شاید! مدتی بعد ماموران حکومتی برای سرباز گیری به آن روستا آمدند و همه ی جوان های ده به غیر از پسر کشاورز را بردند . مردم باز گفتند : چه خوب و کشاورز جواب داد : شاید ! . هیچ کدام از اتفاقات افتاده دست کشاورز نبود . گم شدن اسب و شکستن پای فرزند اتفاق بدی بود ولی باعث شد اسب به همراه خود چند اسب بیاورد و یا شکستن پای فرزندش باعث شد که در میدان جنگ کشته نشود . ما نمی توانیم اتفاقات را بر مبنای خودمان به خوب یا بد بودن تقسیم کنیم چرا که شاید در پس پرده حکمتی در آن ها باشد که ما از آن حکمت بی خبریم . 
داستان آرنولد : 
آرنولد شدائد زنگر قهرمان اسبق پرورش اندام جهان و فرماندار ایالت کالیفرنیا ؛ در زمانی که فرماندار بود ، یک هتل بزرگ را افتتاح می کند و جلوی درب هتل مجسمه ی آرنولد را نیز نصب می کنند . مدیر هتل در هنگام جشن افتتاح به او می گوید : تا هر زمان که آرنولد زنده است یکی از اتاق های آن هتل برای او رزرو است.  از این ماجرا مدتی می گذرد . آرنولد روزی برای استراحت به آن هتل رفته و از مسئول پذیرش کلید اتاق را درخواست نی کند و مسوول هتل به او می گوید که اتاق ها پر است . او یاد آور  می شود که قبلا نذیر هتل یک اتاق را برای همیشه رزرو آرنولد کرده ولی باز مسوول پذیرش می گوید که اتاق خالی نداریم .  آرنولد هم کیسه خوابش را زیر مجسمه ی خودش پهن کرده و در ضمن چند تا عکس هم گرفته و در اینترنت می گذارد و می‌نویسد : اگر موقعیت و مقامی به دست آوردید به ان غره نشوید چرا که همه ی چیز هایی که بدست می آوریم تا ابد متعلق به ما نیستند و روزی از دست خواهند رفت . منظور او از این کار دادن پیام به دیگران بود چرا  آرنولد همه چیز داشت . 
نکته ی بسیار مهم در سخنان اقای مهندس . 
من اگر چیزی به شما یاد می دهم فقط و فقط برای کسب دانایی و آگاهی جهت خروج از دنیای اعتیاد است و این که این دانایی در درمان اعتیاد و درست زندگی کردن به شما کمک کند . تمام این ها برای این هم هست که ما خود و زندگی و حیات مان را بشناسیم و از مسایلی که در زندگی پیش می اید بدانیم که چگونه برخوردی داسته باشیم . یعنی همان حرکت در صراط مستقیم و رسیدن به ارامش در حیات . این چیز هایی که می گویم برای این نیست که شما را فیلسوف کنم یا عارف شوید .چون من ماندیم و نه عارف و صوفی و نه فیلسوف و مهندسی یعنی علم اندازه ها و تنها زمینه ای که من خودم را در آن قبول دارم همین مهندسی است .( البته آقای مهندس شکسته نفسی می فرمایند  چون که ایشان دریایی از محبت و علم و دانایی هستند )  . 
بی وفایی آشنایان بیگانه : بعضی مواقع انسان خودش مقصر است که در تنهایی و تاریکی بیفتد و در تاریکی دست و پا بزند . مثلا یک مصرف کننده آن قدر در دنیای اعتیاد سرش گرم است که حواسش به اطرافیان و دیگران نیست و به همین دلیل آرام آرام تنها و تنها تر می شود و اعضای خانواده هم از هم دور می شوند . الان در بعضی خانواده ها تا زمانی که مساله ی ارث و میراث در کار نباشد با هم خوب هستند اما به مجرد این که حرف از ارث و میراث پیش آید همان خواهر و برادر ها دشمن خونی هم دیگر می شوند . آن وقت است که تا یک مشکلی برای تان پیدا شود هیچ کدام از آشنایان به درد تان نمی خورند و هر دری را که بزنید کسی نیست که آنرا باز کند . اما عکس آن هم هست که کسانی که حتی شما را نمی شناسند باری را از روی شانه های شما بر می دارند . پدر و مادری و خواهر برادری و ... همه قرار دادی اند این ها پیوند خونی می باشند و پیوند محبتی و عاطفی نیست 
دکتر مغاری : امروزه Eq جای Iq را گرفته است . 
ای کیو یا هوش هیجانی : نحوه ی برخورد فرد در شرایط سخت میزان ( ای کیو یا هوش هیجانی ) فرد را نشان می دهد . مثلا یک نفر به شما حرف بدی می زند و یا توهین می کند شکل برخورد شما با این مساله ( ای کیو ) ی شما را نشان می دهد .کنترل احساسات و واکنش ما در شرایط سخت و بحرانی Eq ما را نشان می دهد . هوش هیجانی در ساعات مختلف شبانه روز متفاوت است . بارها گفته ام که در هنگام سخن گفتن :  زمان مناسب ؛ موضوع و کلام مناسب را در نظر بگیرید و از بهترین واژه ها در گفتار استفاده کنید 
علت این که ما در کنگره آموزش می گیریم این است که چیزی بلد نیستیم . همه ی جهان بینی و آموزش ها برای این است که ما بلد نبوده ایم چگونه زندگی کنیم و اگر بلد بودیم اینجا چه کار داشتیم ؟ راه درست زندگی کردن در وهله ی اول یعنی ؛ درگیر شدن با خود و سپس با دیگر انسان ها و اطرافیان.  
چه زمانی دیگران به نوای ما گوش می دهند ؟ 
مثال : نوازنده ای که بلد نیست خوب بنوازد کسی به ساز زدن او توجهی نمی کند ولی اگر آنقدر تمرین کند تا خوب و عالی بنوازد آن وقت است که دیگران تمایل به گوش کردن صدای ساز و هنر او می شوند . ما هم اگر بتوانیم رفتار و منش و گفتار خوبی را در خود پرورش داده و خوب رفتار کنیم آن زمان است که بقیه به حرف های مان توجه می کنند.

بچه های سفر اول که قرار بود وادی یک تا هفت را بنویسند در مورد وادی اول مشارکت کردند،
همسفر زهرا:
وادی اول می گوید که با تفکر ساختارها آغاز می گردد وبدون تفکر آن چه هست رو به زوال است.وادی معنی آبادی را می دهد کلا وقتی می خواهیم به شهری برسیم در مسیرمان آبادیهای مختلف را می بینیم .در مورد هفت وادی عطار می گوید که این کلمه وادی اولین مرتبه ای نیست که توسط ما گفته شده باشد و ما برای این که برسیم به مرحله روشنایی و نور باید این وادیها را طی کنیم وادی اول همان وادی تفکر است که بیان می کند در هر مورد و مطلبی ابتدا باید راجع به آن تفکر شده باشد .وقتی که خداوند می گوید کن فیکون حتما برای خودش ترسیم و تصویری داشته که تصمیم می گیرد و اراده می کند و آن مورد اتفاق می افتد.ما هم برای هرکاری ابتدا باید راجع به آن فکر کنیم .حتی یک صندلی هم که یک نجار بخواهد بسازد اول راجع به آن فکر می کند که چگونه آن را بسازد و آن را در ذهنش ترسیم می کند و بعد شروع می کند به ساختن صندلی.در واقع در وادی اول میخواهد این را بگوید که ما به هرچه فکر کنیم همان می شود.اگر که فکر کنیم که انسان بی عرضه ای هستیم بی عرضه می شویم اگر فکر کنیم افسرده هستیم افسرده می شویم و اگر فکر کنیم انسان مثبتی هستیم مثبت می شویم .و در این مسیر بعد از تفکر سه نیروی القاء احیاء تحرک به کمک ما می آید.القاء یعنی این تاثیری که ما از اطرافیانمان می گیریم.ممکن است فردی نزدیک ما باشد که انرژیهای منفی داشته باشد اگر حتی با ما صحبت هم نکند ناخوداگاه نیروهای منفی او به ما القاء می شود و ما هرز انرژی می گیریم و برعکس اگر کسی انرژی مثبت داشته باشد وحتی با ما صحبت هم نکند انرژی مثبت او به ما القاء می شود .و نیروی احیاء بود که کلمه احیاء از حی به معنی زنده شدن و ساخته شدن می آید. در کل در وادی اول مرتب تکرار می کند که برای انجام هرکاری ابتدا باید تفکر کرد .و بدون تفکر همه چیز رو به زوال است .مثال مردی را آقای مهندس در این وادی می آورند که فردی می خواهد به مسافرت شمال برود و بدون هیچ تفکری این کار را انجام می دهد که وسط راه متوجه می شود که جاده چالوس بسته است برمی گردد که به سمت جاده هراز برود متوجه می شود که مسیر مسدود شده است. و باز این فرد راهش را تغییر می دهد تا از مسیر دیگری برود که می گویند این مسیر هم مثلا یک ماه است که در دست تعمیر است و خراب است و ایشان اگر قبل از حرکت کمی تفکر می کرد و اطلاعات راهها و آب وهوا را می گرفت هیچ گاه این گونه در کارش اختلال به وجود نمی آمد.و در ادامه جناب مهندس بیان کردند که هیچ گاه در مسیر زندگی اگر فرد پنج دقیقه تفکر نماید و اطلاعات به دست آورد و بعد حرکت کند به این مشکلات برنمی خورد .

همسفر ناهید:
برای تفکر کردن سه نیروی القاء احیاء تحرک به ما کمک می کند.القاء می تواند مثبت یا منفی باشد.اگر تفکرمان مثبت باشد نیروی مثبت به ما القاء می شود ولی اگر تفکرمان منفی باشد نیروی منفی به ما القاء می شود.مثال همان شعری که می گوید :

گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم.
    بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم 
بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم 
   کمال همنشین در من اثر کرد و گرنه من همان خاکم که هستم .

گِل با گل با هم القاء شدند و گِل رنگ و بوی گل را گرفت.اگر ما با دوستان خوب نشست وبرخاست کنیم القاء مثبت به ما می رسد و برعکس همنشینی با انسانهای حال خراب هم تاثیر بدی روی ما می گذارد.احیاء هم که از حی به معنی ساخته شدن می آید مثل یک کارخانه خرابی را که بسازند و یا بدن انسان که قادر است خودش را بسازد اگرشرایطش فراهم باشد.
یکی دیگر از نیروهایی که به ما کمک می کند نیروی حرکت کردن یا تحرک است.همه چیز مانند صفحه سفید نقاشی است که ما آن را ذره ذره به وجود می آوریم و این بستگی به ما دارد که چگونه آن را به وجود بیاوریم اگر به بدبختی وبیماری و...فکر کنیم ومساله یاس و ناامیدی باشد یا به چیزهای خوب فکر کنیم این بستگی به خودمان دارد.
اگر در مسیر زندگی تفکر نکنیم کلاهمان پس معرکه است.باید تفکر کنیم چون همه چیز ذره ذره پدیدار می شود. آن چیزی که به وجود می آید ما خودمان در حال ترسیمش هستیم.پس سعی کنیم به چیزهای خوب فکر کنیم.خیلی از انسانها هستند که برای جلب توجه دیگران خودشان را به بیماری می زنند.مثلا می گویند من قلبم درد میکند چون این کار را انجام می دهند ناخوداگاه قلبشان درد می گیرد. نبایستی تمام انرژیمان را صرف این کنیم که چرا این مشکل به وجود آمده.چون خواسته و ناخواسته این مشکلات پیش آمده باید به فکر راه حل باشیم که چگونه این مشکل را حل کنیم.حالا این مشکل می تواند فیزیکی باشد,جسمی باشد ,بیماری باشد,اعتیاد باشدو...فرقی نمی کند ما باید آن را حل کنیم .یک روزه هم نمیتوان مسائل ومشکلات را حل کرد بلکه باید به آن زمان بدهیم تا کم کمک به مرور زمان بتوانیم آن را حل کنیم.

سپس جلسه با دعای خالصانه اعضاء به پایان رسید.

دستور جلسه هفته آینده لژیون سی دی نخل 
سی دی برداشت سی دی شادابی





نوع مطلب :
برچسب ها : ترک اعتیاد، درمان اعتیاد، سی دی بیگانه، کنگره ۶۰،
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 2 آبان 1398 02:23 ب.ظ
بسیارعالی خانم الهه عزیزازاینکه این هفته هم توفیق داشتم که درلژیون شماحضورداشته باشم به خودمیبالم انشاله که بازهم این توفیق نصیبم شود...خداونداازدست بزرگترین دشمن خودم که جهل ونادانیم است به توپناه میبرم
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات