همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
سه شنبه 14 آبان 1398 :: نویسنده : همسفر اکرم
به نام قدرت مطلق الله لژیون همسفران عشق روز دوشنبه مورخ 98/8/13با استادی کمک راهنمایی محترم سرکارخانم الهه و دبیری همسفر فاطمه بادستور جلسه یادگیری ومعرکه گیری وسی دی توهم دانش راس ساعت مقرر آغاز به کار نمود. در ابتدا کمک راهنمای محترم، سرکار خانم الهه فرمودند: خداوند متعال را بسیار تا بسیار سپاس گزارم که اجازه داد تا یک بار دیگر باشما باشم. حال من خوب ا ست، انشالله حال شما هم خوب باشد، علی رقم اینکه روز سختی داشتم ولی اولین بار بود در طول این چندسال که ساعت 3:5 به کنگره رسیدم به این دلیل بود که گوشیم مشکل پیدا کرده بود و باطری گوشیم شارژ کم می کرد و موقع که داشتم اسنپ می گرفتم گوشیم خاموش شد و مجبورشدم بااتوبوس بیایم، به هرحال خداوند را شکر می کنم که در این جا هستم، سرکار خانم الهه درباره ی یاد گیری و معرکه گیری صحبت کردند که ما در یادگیری ریاضی سه نوع رابطه بین دو متغیر می توانیم قائل بشویم، متغیر یعنی چه؟ هرچی که تغییرمی کند، مانند: سن، قد، اندازه، هوش، دانش، آگاهی، علم، دانایی و هرچه میتواند تغییر کند. می خواهیم بدانیم چه ربطی با یک دیگر دارند؟ بعضی وقت ها رابطه مستقیم دارند، مثلا هرکس هوش بیشتری دارد نمره ریاضی بهتری دارد. رابطه مستقیم یا مثبت می گوییم، هرچه یکی بیاید بالاتر یک درجه آن هم می آید بالاتر و یا این دو رابطه منفی باشند. هر چه آن یکی بالا برود، آن یکی پایین می آید، مثل رابطه یادگیری و معرکه گیری. هرچه من یادگیرتر باشم معرکه گیریم، می آید پایین. رابطه بین کفش و هوش را مقایسه کنید. هر که سایز کفشش بیشتر باشد، یعنی باهوش تر، هرکه کمتر کم هوش تر. این را نمی توانیم بگویم بنابراین سه تا رابطه کلا قائل بشویم. یک رابطه مستقیم یعنی هر یکی که بالا بیاید، یک واحد می آید بالا و افزایش پیدامی کند. رابطه منفی یعنی هر کدام کمی بیاید بالا آن یکی میرود پایین. دقیقا رابطه یادگیری و معرکه گیری همین است، هرچه من بیشتر دانایی و آگاهی ام بالا برود معرکه گیری کمتر می شود، مثلا امروز شوهرتان میگوید چرا امروز غذا شور است؟ معرکه گیر میگوید شور است که شور است، به جهنم که شور است. غذاهای شور مادرت را می خوری، حرفی نمیزنی. یادگیر میگوید: ببخشید که شور شد، انگار که از نمک زیاد وجودم بوده که شور شده معذرت می خواهم، دفعه دیگر مراقب هستم. یک کلمه بگوید ببخشید، بحث تمام می شود. در ادامه گفتند: فقط کافیست بگویید ببخشید، اشکالی پیش آمد مقصر من هستم ولی وقتی که شما دنبال حرفی را میکشید، آسمان ریسمان به هم می بافید، چرا روز زن برای مادرت این را خریدی برای من این چه بود که خریدی؟ اولین نفری که انرژی ازدست می دهد چه کسی است؟ خود شما هستید. راحت بگویید معذرت می خواهم. استاد در ادامه جلسه خواستند که دوستان در مورد صورت جلسه مشارکت کنند . مشارکت همسفر خانم آرزو: دقیقا هفته پیش بود که درمحل کارم با معاون پیش دبستانی که کار می کردم بحثم شد، خیلی ناراحت و عصبانی شدم، جبهه گرفتم، ولی خداوند را شکر می کنم که در کنگره قرار گرفتم که آموزش ها را کاربردی کنم. درکنار مهدکودک یه گل فروشی بود یک شاخه گل خریدم و از او معذرت خواهی کردم، درمورد مسافرم هم همین جور بود، دائم حرف خودم را می زدم ولی الان اوضاع خیلی خوب است. سرکار خانم الهه درجواب گفتند: هرچه شوهرتان گفت چشم بگویید، قرار است که شما درخانه پادشاه نباشید ولی وزیر زیرک باشید چشم را باتمام وجودتان بگوید. خواستید صحبت کنید، در زمان مناسب، مکان مناسب، کلام مناسب صحبت کنید. کمک راهنمای عزیز، خانم الهه به خانوم هایی که در کاندید نگهبانی شرکت کردند تبریک گفتند، چون با خدمت کردن حال شما خوب میشود، همین که رفتید و کاندید شدید بسیار ارزشمند است. مثل داستان یوسف که پیرزنی بود برای خرید یوسف باخود کلافی آورده بود که یوسف را بخرد.آقای حکیمی فرمودند حتی یک نفر به شما رائ بدهد خدا را شکر کنید، چون یک آدم درکنگره شما را به رسمیت شناخته است، بنابراین یک نفر هم که رای بیاورد من به او تبریک می گویم. مشارکت همسفر خانم فاطمه: دقیقا چند روز پیش سر یک مسئله ای که مسافرم درخانه دیدند، ناراحت شدند و من نیز ناراحت بودم. ولی خدا را شکر که آموزش های کنگره روی مسافرم و خودم تاثیر گذاشته و وارد معرکه گیری نشدیم، داشتم سی دی می نوشتم بچه ها سروصدا می کردند. عصبانی شدم که چرا اذیت میکنند، ولی مسافرم جواب داد: هنر نیست که موقع خواب بچه ها، سی دی مینویسی، این موقع هنر است که در سر و صدا بنویسی و بحث را برای من تمام کردند. مشارکت همسفر خانم الهه: قبل ازاینکه به گنگره بیایم دائم مادر و خانواده ام بامن بحث می کردند ومن هم معرکه گیری راه می انداختم، با آمدنم روز به روز حال من خوب شد و دیگر معرکه گیری نکردم. مشارکت همسفر خانم خدیجه: موقع سی دی نوشتنم، بچه ها با هم درگیر می شوند ما بین شان که قرار میگیرم، امرو نهی میکنم، انرژی من گرفته میشود ولی از شما یاد گرفتم که بچه ها را به حال خودشان بگذارم. کمک راهنمای محترم خانم الهه فرمودند: لئون تولستوی، یک نویسنده بود.. داستان اینطوری شروع شد، بچه ها صبح روز عید لباس های خوشگل می پوشیدند و در کوچه بازی میکردند. درآن موقع باران آمده بود و کوچه ها چون خاکی بود گل درست شده بود. یکی از بچه ها باشتاب پایش را روی زمین زد گِل به همه لباس های بچه ها پاشید. همگی با هم دعوا کردند چون لباس عیدشان خراب شده بود. بعد از دعوا همه به خانه هایشان رفتند. حالا مادر و پدرشان به کوچه آمدند و با یک دیگر دعوا کردند سر بچه هایشان، عجیب این بود که بچه ها دوباره با هم دوست شدند.حالا وقتی یک مادر در خانه بین بچه ها دخالت میکند، انرژی میگذارد ولی جواب نمیگیرد، تازه بچه ها مدام میگویند: مادر طرف این را گرفت، بابا طرف این را گرفت، یکی از بچه ها میگفت که بچه هایم مدام با پدرشان بحث میکنند و من همیشه میگویم که زشت است احترام بگذاریم. در جوابش گفتم: که دست بردار بگذار به حال خودشان باشند چون شما شناخت صحیح از بچه ی این سنی ندارید. دختر یا پسری که در حال رشد است این ها برای خودشان ادعای خدای میکنند، ادعای آدمی زاد که نمی کنند. شما حتی باید بعضی از جاها نظر بچه ها را بخواهید، شاید نظرشان را اعمال نکنید ولی نظر بچه ها را در مورد دیدن فیلم سینمایی بخواهید، نظر بچه ها را مختصر و مفید بخواهید. مدتی گذشت و آمد گفت خانم الهه چه حرف خوبی به من زدید. از آن روزی که من دخالت نمی کنم پدر و پسر دعوا میکنند بعد هم باهم دوست می شوند، موقعی که من دخالت می کردم علیه هم جبهه گیری میکردند. بایک دخالت نابجا انرژی خودم را صفرمیکردم. سرکار خانم الهه فرمودند: شما باید یک وزیر زیرک باشید. اگر جلوی بچه ها معلم بازی در بیاورید و بگویید، بچه ی خودم است معمولا بچه ها تا بد می شوند پدر می گوید ببین خانوم بچه ات را، از آن طرف بدی به حق مامان میکنند و مادر می گوید مرد بچه ات را ببر. بین پدر و پسر هم مداخله کنید، این ها جنگ شان را ادامه میدهند، برای همه هم همین طور است مادر وخواهر دعوا میکنند، به تو ربطی ندارد. به قول جناب آقای مهندس که میگوید: تو کرمانشاه ضرب المثل دارند که میگویند توی خانه همسایه کماجه به ماچه؟ کُماج یک نوع شیرینی کرمانشاهی است. یادش بخیر یکی از بچه های لژیون درست میکرد. یا یک نفر به یکی رسید گفت: خانه فلانی عروسیه، طرف مقابل گفت به من چه؟ درجواب گفت : توهم دعودت هستی؟ گفت به توچه! از قدیم می گفتند: چیزی که به شما مربوط نمیشود به شما ربطی ندارد، خانواده باهم دعوا میکنند به ما چه ربطی دارد؟ چرا انرژی که باید به سختی در آوریم، ذره ذره صبح پامی شویم شوهرم را بغل میکنم یک ذره انرژی میگیرم، صبحانه برایش درست میکنم، بچه ها را آماده مدرسه میکنم، غذا درست میکنم، سرکار میروم، پس چرا برای دیگران انرژی خودتان را از دست میدهید؟ شما آدم مریض می بینید سر چهار راه ایستاده باشد به مردم بگوید این پول های که من دارم ببرید؟ چه کسی این کار را می کند؟ پول در دنیای بیرون معادل انرژی در دنیای درون است. چراانرژی خودم را صرف این وآن کنم؟ به ما ربطی ندارد. این یک مطلب و مطلب دیگر برای صحبت های فاطمه بود. اوج این که حالتان خوب باشد باید زمانی باشد که در سختی هستید. من امروز وقتی از دانشگاه آمدم از صبح تا ظهر درگیری داشتم رفتم تعاونی یک خرید جزیی داشتم انجام بدهم دسته کیفم از دو طرف پاره شد، حالا ساعت 15دقیقه به 2 بود و من همیشه 1:30دقیقه بیرون بودم برای اینکه2:30 دقیقه در کنگره باشم. اول که گوشیم خاموش شد و نتوانستم اسنپ بگیرم، مجبور شدم سوار اتوبوس دانشجو ها شدم و داخل اتوبوس شلوغ بود، وچه ماجراهای که داخل اتوبوس گذشت، دلم جوش میزد که دیر شده حالا نه گوشی داشتم که به الهام زنگ بزنم که خبر بدهم، که اگر اسنپ میگیری من هم باتو بیایم. با هر سختی بود به سر خیابان پروین رسیدم. برعکس روز های که این همه تاکسی بود امروز یک ماشین هم نبود خب گفتم طوری نیست می روم توی ایستگاه اتوبوس ولی یاخداا چقدر آدم ایستاده بودند، چون ساعت تعطیلی مدارس بود. خلاصه با هر سختی بود آدم. امروز ازصبح نه استراحتی بود و دائم داشتم حرف میزدم، بعد با خودم گفتم: الهه دراین شرایط سخت، خوب باشی مَردی. باخود می گفتم: اگر من در این شرایط حالم خوب باشد، آموزش های کنگره را گرفتم و به دردم میخورد. دقیقا همین است توی شرایط خوب بودن فایده ندارد، شرایطی که همه چیز اوکی است چه تاجی است بر سر میگذارند؟ حالا من رسیدم دم کنگره بچه ها ترسیده بودند فکر کردند اتفاقی برای من افتاده است، خودم دلواپس بودم که مبادا بچه ها فکر کنند من طوری شده ام سعدی یک شعری دارد که میگفت: بدیدم عابدی در کوهساری قناعت کرد ازدنیا به غاری بگفتم چرا به شهر اندر نیای که باری بنده ای ازدل گشایی بگفت آنجا پری رویان بلغزند چو گل بسیار شد، پیلان بلغزند عابدی دیدم در کوهسار زندگی میکرد، عوض این که توی شهر زندگی کند، توی غار زندگی میکرد، گفتند که چرا به شهر نمیایی؟ خوشگل ها توی شهر هستند، گفت توی شهر پری رویان زیاد شده اند وآدم های قوی هستند که بلغزند. آیا این منطق درست است؟ من بچه بودم و شنیدم آقای مطهری جواب داده بود آقا هنراین است که بین این خوشگل ها باشی و نلغزی و گرنه تو غار زندگی کردن هنر نیست. مثل این که بگویم خانم، حجابت را درست کن. خب تو چشمت را درویش کن. توسرت را بینداز زیر. او می خواهد آزاد باشد این را می خواهم بگویم هنر نیست در شرایطی که اوکی است حالت خوب باشد، هنر این است که وقتی همه چیزخراب است حالت خوب باشد، بعد در ادامه کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه فرمودند که تولد بنیان کنگره آقای مهندس یک ماه دیگر است و خدا راشکر که دستور جلسه به ما افتاده است، بنابراین باید یک مقاله، یک دلنوشته و یک مصاحبه روی سایت بگذاریم. می خواهیم بگوییم که اگر کنگره نبود من کجا بودم و چه مشکلاتی داشتم، دلنوشته در مورد روزی که به گنگره آمدید، چه وضعی داشتید و الان چه طور شده اید بنویسید. روزی که آمده بودید اخم ها توی هم بود ولی الان اخم ها باز شده شاداب و خندان شده اید . مشارکت در مورد سی دی توهم دانش توسط همسفر خانم فاطمه و همسفر خانم خدیجه: درسی دی توهم دانش از تقدیر گفتند، که نامه ی پیشن ما است. امروز چکی کشیده ای وروزی موقع آن فرا می رسد، چیزی را به سرقت بردید، مثل یک تکه گوشت در نظر بگیرید که روز ی بوی بد آن همه جا را فرا میگیرد و نتیجه اعمال ما است. مثل موقعی که در دبیرستان اگر درس خوانده باشی قبول می شوی غیر این باشد قبول نخواهی شد، زندگی شانس، خواست و هم تقدیر دانش ما در مقابل هستی ناچیز است. حتی قطبهای بزرگ مثل انیشتن یا نیو تون دو تا مطلب از دانش هستی به ما داده و ما فکر می کنیم مغز متفکر جهان هستند، مثلاً انیشتن گفته انرژی یعنی جرم × ساعت نور به توان ۲ یا در تلویزیون اعلام کردند که انسان پنجاه سال پیش به کره ماه رفتند تازه این یک کره از منظومه ی شمسی است، کره های دیگر مثل مریخ، زهره و عطارد هم مانده و حالا ما در جایگاه خودمان نشستیم و می گوییم خدا را قبول داریم یا نه! از اندیشمدان که بگذریم پیامبران ادیان الهی ابراهیمی بودند که می گفتند: عیسی مسیح آمد که کفاره ی گناهان شما را بدهد، پس علم و دانش ما در مقابل هستی خیلی ناچیز واندک است، هستی را به صورت جامد، مایع و گاز می بینیم. جامد و مایع قابل لمس است، ولی گاز دیده نمی شود. نه رنگ دارد، نه بو. مثل هوا. میتوانی بگویی هوا چه رنگی است؟ پس اول بگو: تو با کیان زیستی؟ پس آنگه که بگوییم که تو کیستی؟ اول بگو کی هستی؟ تا بگوییم چه هستی؟ در مورد بیماریها گفتند: یک سری بیماریها اختلال است. اعتیاد درمان ندارد. مثلاً برای بیماریهای متفاوت یکسری درمان وجود دارد. اعتیاد درمان ندارد و یک قرصی بهش بدهیم. در درمان اعتیاد معتاد را، نوراتراسمیتورها و ناقل های عصبی و شبه افیونی را بتوانیم به تعادل برسانیم، مشکل حل می شود. آقای مهندس گفتند که تکیه گاهی داشته باشیم و خداوند بهترین تکیه گاه انسانها است. بعضی از مواقع تکیه گاه را فرموش می کنید باید خداوند را در نظر داشته باشید. در جای دیگر برای محبت گفتند که دوست داشتن وخواستن چیزی است نه بخاطر خودتان. مثلاً روز درخت کاری مثال زدند یکسری فیلم بردار وتصویر بردار بدن توی تلویزیون که آقا ما یک سری درخت کاشتیم شش ماه بعد تمام آنها خشک شدند، ولی در کنگره روز درخت کاری داریم و در سال لژیون آبیاری داریم و هر هفته درختها را آبیاری می کنند. روزی که درخت می کارید بخاطر خود درخت باشد نه به خاطر میوه ای که می ده، نه بخاطر سایه اش که استفاده می کنید. اگر محبتی می کنی بخاطر خود نباشد و اگر برای وجود خودت باشد آن محبت را از دست می دهید و در این سی دی از جرقه آتش گفتند، جرقه در برخی از انسانها باعث حرکت می شود که آنها را به کدام سمت ببرد. به تعالی و رهایی و به دیگران کمک کندو یا دیگران را اذیت کند. پشت سر دیگران صفحه بگذارد. بعضی هاتا که به آنها خیری می رسد قدرتمتند می شوند، هیچ کس را بنده نیست این جرقه ممکن است به انسانها بخورد و ذخیره می شود. قابل مصرف بشود یا می تواند به یک شعله ی آتش تبدیل بشود و یک منطقه ای را بسوزاند. حالا کدام یک برای هدایت است؟ پس باید برای بیدار شدن انسانهاحواسمان باشد. جرقه را کجا و چگونه بزنیم؟ درقدیم میگفتند: اگر گدا معتبر بشود، از خدا بی خبر بشود. تصمیم با خود انسانها است که از این جرقه فرمانی به چه نحوی بهر برداری نمایند در مسیر کنگره یکسری از افراد بسیار مفید و یکسری هستند که مخرب کنگره هستند، باید جدا بشوند، البته ما عناصر مخرب بسیار بسیار کم داریم و من درک کردم که مال عدم آموزش ما است، اگر کسی چقر باشد فطرتش اینگونه بود و کنگره مثل آسیاب بزرگ است. همه را خورد می کند اگر سنگی هم باشد خورد می شود. انسانها اگر علم و دانش و آگاهی خوب یاد بگیرند و متوجه بشوند چه چیزی را انتخاب کنند بد یا خوب باید رنجها را توجه نمایند. نمی توانند بگویید که من فقط خوبیها رامی خواهم. خلق انسانها اینطور بوده است. انسان بین سفید و سیاه قرار گرفت و هر کدام را تجربه کند سیاهی ها و هم روشنایها. کسی فقط در روشنایی بود تاریکی ها را نمی فهمد. اصلاً درک از تاریکی ندارد. کسی که گرسنگی نکشیده باشد چگونه به حقیقت دست پیدا می کند؟ اگر شما تن پوش بسیاری رابخواهید یا نخواهید با هم متفاوت است. زمین اگر بی آب باشد خشک می شود و نظر الهی از آن گرفته خواهد شد. مفهوم حرفهای ما را بایستی بفهمید، باید انسانها چیزی داشته باشند. انسان که هیچ ندارد، از ارزش انسانی بدور است. مانند همان زمین بی آب وعلف است. باید خواسته داشته باشد. خوبی ها را تشخیص می دهد آن موقع کمکش کنید. لژیون با دعای گرم اعضا به پایان رسید. دستور جلسه ی هفته آینده وادی سوم. برداشت:سی دی حال خوش.
نوع مطلب : گزارشات لژیون همسفران عشق، برچسب ها : کنگره 60، ترک اعتیاد، درمان اعتیاد، سی دی توهم دانش، لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||