همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 

به نام قدرت مطلق الله



جلسه همسفران عشق به استادی سر کار خانم الهه و دبیری همسفر خانم مریم در تاریخ ۹۸/۱۰/۳ با دستور جلسه هفته ازدواج و گلریزان راس ساعت شروع به کار نمود.
در ابتدا کمک راهنمای بزرگوار خانم الهه فرمودند:
خدا را خیلی خیلی شاکر و سپاسگزارم. خدا را شکر می کنم که با هم هستیم. هفته ی پیش هفته‌ی خیلی خوبی بود و همه ی بچه ها مشارکت کردند. من خودم الان پانصد هزار تومان دادم ولی امیدوارم تا چند وقت دیگر عضو لژیون سردار بشوم. یک مقدار وام گرفتم، یک مقدار هم پس انداز کنم. بچه هایی که عضو لژیون سردار شدند خانم ناهید و خانم فاطمه که عضو لژیون سردار شدند و یک میلیون هم اضافه تر دادند.
شرط عضویت در لژیون سردار این است که باید شش میلیون تومان بدهید آقای مهندس گفتند کسی که یک جا این مبلغ را می دهد یعنی وضعش خوب است، ولی من خودم یک مقدار وام گرفتم، قرار شد یک مقدار هم کارم را اضافه کنم تا ان شاءالله من عضو این لژیون بشوم. بچه های سفر اول هم می توانند عضو بشوند ولی عضو رسمی محسوب نمی شوند تا زمانی که سفر دومی بشوند. ما در کنگره همه کارهایمان رایگان است. شما همین الان یک جا برای مشاوره بروید هر نیم  ساعت را صد، صد و بیست هزار تومان می گیرند ولی ما کنگره می آییم حالمان خوب است، الحمدلله جیب هایمان هم پر پول شده، وضعیت جسمی مان خوب شده است. من آن روزهایی که به کنگره آمدم وضعیت جسمم این قدر داغون بود که ۵ یا ۱۰ دقیقه بیشتر نمی توانستم پیاده روی کنم، چون مهره های کمرم و سیاتیکم درد می گرفت ولی الان طوری شده یک تا دو ساعت می توانم پیاده روی کنم. روزهای جمعه با فاطمه تنیس بازی کردیم با بچه های دارت، دارت بازی کردیم. بنابراین من که از نظر جسمی و مالی ضعیف بودم، وقتی به کنگره آمدم در شرایط مالی خیلی خیلی سختی بودم ولی همیشه به خودم هر مقداری که دارم هر قدر هم کم است ولی این مبلغ برای کنگره است. اصلا بعضی وقت ها به آن پول نیاز داشتم برای خرید کیف کفش ولی می گفتم، این سهم کنگره است بگفتیم محبت سه شرط دارد: بلا عوض و با تفکر و ذره ذره باشد، چون یک محبتی بلا عوض باشد، تو این مبلغ را می دهی و در قبالش هیچ چشم داشتی نداری و این هزاران هزار برابرش به من برگشت و من خدا را شکر می کنم پارسال توانستم در کاری سرمایه گذاری کنم که خیلی خیلی برایم خوب شد. من اصلا در هیچ چیزی نمی دیدم که چنین اتفاقی برای من بیفتد، ولی به برکت کنگره این اتفاق افتاد. بعضی اوقات با این که در سخت ترین شرایط مالی بودم ولی کمک ماهیانه من به کنگره قطع نمی شد، چرا که کمک من به کنگره نبود. همین که کنگره اجازه داده بود در کنگره باشم، همین که سایه کنگره بالای سر من باشد، همین که آرامش به خانه برگشت. یک نفر چقدر باید خرج کند تا این آرامش در زندگی اش بیاید؟ چقدر آدم باید خرج کند که سالم باشد؟ چقدر باید خرج کند که آرامش در زندگی اش برقرار باشد؟ برای این چیزهای خیلی بزرگ که به دست آوردم پس سهم من چیست؟ من در قبالش چه کار می توانم بکنم؟ هفته ی پیش بچه ی فاطمه را دیدید، از جشن تکلیفش پانصد هزار تومان جمع کرده بود، که حالا دوست دارم خود فاطمه در این مورد مشارکت کند، چه اتفاقی می افتد که آدم از این پولی که می خواهد، حتی خیلی وقت ها لازم دارد دل می کند و می دهد؟! این را می خواهم فاطمه برای دخترش، بعد دو نفر از عضو لژیون سردار  و بقیه مشارکت کنند.
مشارکت همسفر فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. قبل از جشن گلریزان سری قبل با نرگس صحبت کردم و به او گفتم که پیشنهادی برای شما دارم البته اول با مسافرم مشورت کردم و ایشان گفتند که نظر خودش مهم است چون پول مال او است. به نرگس گفتم آرامشی که ما الان داریم قبلا هم داشتیم؟ نرگس نسبت به همسن و سال های خودش عاقل تر هست، گفت نه. گفتم قبلا بابا خیلی پیش ما نبودند، هر جا مهمانی می خواستیم برویم آخرین نفر بودیم که می رفتیم و اولین نفر بودیم که بر می گشتیم درسته؟ گفت بله. برای پارک رفتن هم که دردسر بود و همیشه پنج شنبه ها و جمعه ها قول می دادند که فردا صبح برایتان حلیم و عدس یا آش می خرم ولی تا ظهر می خوابیدند، ولی الان به لطف کنگره که صبح زود ساعت ۵:۳۰ به استخر می روند همیشه برای ما آش یا حلیم و عدسی می خرند. به نرگس گفتم ما هیچ کدام ازاین ها را نداشتیم، حالا یک پیشنهاد برای شما دارم، کادو های جشن تکلیفت را برای جشن گلریزان کنگره بده. دخترم بدون لحظه ایی مکث گفت: باشد مامان حتی اگر به من هم نمی گفتید و این کار را می کردید طوری نبود، با اینکه کلی نقشه برای پولش کشیده بود، می خواست اسکیت بخرد و این بخشش را از کنگره یاد گرفته است. زمانی که دوشنبه جشن تمام شد گفت آخیش راحت شدم و الان لحظه شماری می کنم برای جمعه. بچه های من روزهای جمعه اینقدر بازی می کنند و خوش می گذرانند که تا یک هفته غنی هستند.
مشارکت خانم ناهید:
سلام دوستان ناهید هستم همسفر. من چند ماهی هست که به کنگره می آیم و اصلا نمی دانستم که جشن گلریزان چی هست تا چند هفته پیش که قرار بود جشن گلریزان باشد و شما گفتید هر شخص چقدر می تواند کمک کند، من یک مقدار پس انداز داشتم که کم کم جمع کرده بودم. مسافرم به من گفتند: این پس اندازه را برای جشن بدهید تا هر دو نفرمان عضو لژیون سردار بشویم. من هم گفتم می خواهم برای خودم طلا بگیرم. تا اینکه جشن گلریزان چند هفته عقب افتاد و به طور معجزه آسیایی چند برابر این پول به من برگشت، البته از قبلش در دلم این پول را برای کنگره گذاشته بودم چون می خواستم خودم را امتحان کنم که چقدر گذشت دارم و آیا می توانم از این پول بگذرم، اصلا کنگره آمدن برای من فایده ایی داشته است؟واقعا این پول برای کنگره بود که من از این پولم گذشتم و چند برابر آن به من برگشت و حس خیلی خوبی دارم. شوهرم قبل از اینکه به کنگره بیاید بیماری به نام اولین روده داشتند و پیش هر دکتری که بود رفتیم انواع و اقسام داروها را امتحان کردند تا جایی که منزل ما داروخانه سیار شده بود و من بچه کوچک داشتم و باید همیشه این ها را از دسترس بچه ها دور می کردم. تا این که یک نفر به مسافرم پیشنهاد کنگره را داده بود و زمانی که به من گفتند نگران شدم و گفتم این همه دکتر و دارو جواب نداد، این جا کجاست که تو می خواهی بروی، نکند بدتر بشوی و مسافر آمدند و خیلی به من اصرار می کردند که شما هم بیا ولی بخاطر بچه های کوچکم نمی آمدم تا بالاخره یک روز قبول کردم و آمدم و الان هم از کولیتشان هیچ خبری نیست و بهتر شده اند.
خانم الهه کمک راهنمای محترم در ادامه فرمودند:
ما در صورت مسئله ی اعتیاد گفتیم سیستم ایکس آسیب می بیند، بعد اگر بخواهی دقیقا حساب کنی، سیستم ایکس دو جور کار می کند با سیم و بی سیم. با سیم یعنی تغذیه، مواد مخدر. بی سیم یعنی به صورت تفکر و اندیشه .ما که مواد مخدر مصرف نمی کردیم ولی در اثر همین تفکرات سیستم ایکس مان را به هم ریختیم. همه این بیماری ها که اسمش سایکو سو ماتیک هست، طرف زانو یش درد می کند، معده اش درد می کند، مشکلات معده و روده ایی دارد. دکتر می رود، عکس و ام آر آی و سی تی اسکن می گیرند و در آخر جواب می دهند که شما جسمت سالم است و اشکال از روانت است که سر درد و معده درد می گیری. این ها بیماری روان تنی هستند، فکر تنی، تفکر تنی هستند یعنی این قدر تفکر تو خراب است که روی جسم تو تاثیر می گذارد. وقتی طرف دچار بیماری سایکوسوماتیک می شود، ما همسفر ها کل جسم مان را با تفکرات و اندیشه های خرابمان از بین بردیم و از آن طرف هم مسافر ها به خاطر مصرف مواد مخدر سیستم تفکر را دچار آسیب کردند که حالا به کنگره می آیند از یک طرف جسم اوتی می گیرد و جسمش درست می شود، از طرف دیگر نود و پنج درصد جهان بینی است. اصل کار ما جهان بینی است تا جهان بینی درست نشود آن جسم هم درست بشود فایده ایی ندارد. یعنی اگر جسم درست باشد ولی جهان بینی درست نباشد طرف دوباره برگشت می خورد، بر می گردد سر نقطه اول. آیا همسفر حق دارد به مسافر بگوئید که شما  بخاطر اینکه منیت داری دچار کولیت شدید؟ یا دچار مواد مخدر شدید؟ نه شما اصلا در مقامی نیستی که بخواهی حرفی در این مورد بزنی، شما باید سرتان به کار خودتان باشد. این را بپذیرید یا نپذیرید فرقی نمی کند یعنی در کنگره اعتقاد ما در این است که این آدم اگر شمر صحرای دشت کربلا هم باشد عین عدالت است زیرا شما یک سری بدی هایی داری،ایشان هم یک سری بدی هایی دارند و بر حسب اتفاق کنار هم قرار نگرفتید، این ها کاملا با دلیل و با برهان و با حکمت است که کنار هم هستید. اگر ایشان بد هستند شما هم بد هستید، اگر ایشان خوب هستند شما هم خوب هستید. اما اگر الان که به کنگره می آیید بگویی من دوماهه، سه ماهه، پنج ماهه به کنگره می آیم ولی هنوز حالم خراب است اشکال از مسافر نیست، اشکال از خودت است. یکی از بچه ها هفته پیش با من تماس گرفته و می گوید خانم الهه حال من بد است، گفتم چقدر وقته که به کنگره می آیید گفتند که دو ماه است، گفتم چند تا سی دی نوشتید، گفتند که یک و نصفی سی دی نوشتم. خوب این آدمی که یکی و نصفی سی دی نوشته باید حالش هم خراب باشد. گفتم من با شما حرفی ندارم، مثل این است که یک نفر گلویش درد بکند و چندین بار پیش دکتر برود و او هیچ کدام از داروهای دکتر را نگیرد و فقط بگوید آقای دکتر من خوب نشدم خوب شما  نسخه ی اول را اجرایی کن. چه طور به این همه آدم جواب داده به شما هم جواب می دهد! فقط اجرا کن. وقتی خودت کاری نمی کنی، زحمتی نمی کشی، پارک نمی آیی، ورزش نمی کنی، به تو جواب نمی دهد. وقتی همه این کارها را انجام دادی آن وقت جسمت کم کم باهات راه می آید، می بینی یک مرتبه همه چیز درست شد. پس وقتی داریم در مورد درمان اعتیاد صحبت می کنیم، اگر جسم اوکی باشد ولی جهان بینی درست نباشد دوباره برگشت می خورد. الان هم تمام مسافرهایی که صرع،سرطان خون های بسیار وحشتناک ،سرطان روده،سرطان معده،سرطان مغز و استخوان،بای پلار داشتند چون وقتی به کنگره می آیند سیستم شبه افیونی شروع به بازسازی می کند خود به خود معده،روده،سر دردهای میگردی از بین می رود و این تمامش در اثر آموزش هایی است که می بیند.

مشارکت خانم فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. خانم الهه خیلی از شما ممنون هستم. اگر در کنگره هستم، اگر دارم لحظه به لحظه آموزش می گیرم و از جان و دل می پذیرم همه بواسطه راهنمای عزیزم خانم الهه و لطف ایشان است. من سال قبل به صورت چکی عضو لژیون سردار شدم. لژیون سردار یک لژیون است که هر ماه یکبار روزهای پنج شنبه تشکیل می شود و آن جا هم استاد و دبیر و نگهبان دارد و در مورد دستور جلسه هایی که دیده بان لژیون سردار آقای زرکش صحبت میکنند، صحبت می کنند. شما با دادن شش میلیون یک سال عضو این لژیون می شوید. بار علمی،آموزشی خیلی خوبی دارد و در این جمع لذت بخشش را حس می کنید و این که بخشش برای این افراد چه برکاتی داشته است با شرکت کردن در این جلسات انسان پایبند می شود و می توانی از مالت که از جان دادن هم سخت تر است بکنی و بیایی عضو این لژیون بشوی. آقای مهندس هیچ احتیاجی به پول من و دیگری ندارند، ایشان فقط می خواهند زندگی ما خوب بشود که دستور این بخشیدن را داده اند. به طوری که من پارسال به صورت چکی وارد این لژیون شدم و بعدش هم امتحان های سختی شدیم ولی بعد از هر بار امتحان می گفتم خدایا شکرت ولی خدا شاهد است که برکتی برای من و مسافرم داشت که الان مسافرم تمام تلاش شان را می کنند که این یکی دو ماهه دنور بشوند. یک شخصی گفت که من با ورود به لژیون سردار از لحاظ مالی چیزی بهم برنگشت ولی مسافر دیگرم وارد کنگره شدند و رها شدند، خوب برکت از این بهتر! در NGO های دیگر باید ۵۰ یا ۶۰ میلیون خرج کنند تا متادون ایشان را میان زمین و هوا نگه دارند، من قبلا بخاطر شرایط شغلی ام به این مکان ها سر می زدم و یک آقایی می گفتند که من سیزده سال است که از این جا متادون می خرم. اگر ایشان به کنگره بیایند به رهایی برسد، آموزش هم می گیرند و راحت زندگی می کنند. پس قدر این صندلی و جایگاه را بدانیم. بیشتر از این لذت می برم که دو میلیون از هفت میلیونی را که دادم پس انداز خودم بود و این قدر خوشحال بودم که انگار خداوند پیشانی من را بوسیده بود و دست خانم الهه و آقای مهندس را می بوسم که واقعا به من کمک کردند تا از لحاظ جسمی به تعادل برسم و از لحاظ جهان بینی بتوانم خودم و آدم های اطراف خودم را بپذیرم به آرامش برسم. آقای زرکش می گویند در کنگره اگر محبت می خواهی محبت کن، اگر حال خوب می خواهی خدمت کن، اگر پول می خواهی بخشش کن و من این را با تمام گوشت و پوستم حس کرده ام.
سوال همسفر خانم الهه:
سلام دوستان الهه هستم همسفر. مسافرهایی که بیماری دارند با خوردن اوتی بدن شان به تعادل می رسد ولی یک خانمی که نمی تواند به کنگره بیاید چون مسافر ندارد می تواند به درمان برسد؟ 
خانم الهه در پاسخ فرمودند: بله.از آن جایی که سیستم شبه افیونی بدون سیم یعنی به وسیله افکار است. مثلا من خودم را می گویم که تپش های فوق العاده وحشتناکی داشتم، کم کم آدم وقتی به کنگره می آید چون سیستم تفکر شروع به درست شدن می کند، جسمش نیز بهبود میابد‌ در مورد تغذیه  و ساختمان جسم برای ما حسابی صحبت کرده اند که جسم تان باید روی پا باشد. خانم الهه فرمودند:بچه ها باید سطح انرژی تان بالا باشد، چگونه بالا می رود؟ از طریق تفکرات، یعنی اگر تفکرات درست نباشد، یعنی مرتب بگویی چرا فلانی این کار را کرد؟ چرا شوهرم به حرف من گوش نمی دهد؟ مگر من زنش نیستم، پس من این وسط چه کاره هستم؟ من می گویم هیچ کاره. در این زندگی شما اگر کاره ایی بودید جای خودت را پیدا کرده بودی، همه هم می آمدند و از شما می پرسیدند که نظر را راجع به فلان قضیه بگو. وقتی کسی نظر شما را نمی خواهد یعنی تو آن آدمی نیستی که بتواند به شما اطمینان بکنند. به قول آقای مهندس یک نفر مرتب جیغ و داد می کرد می گفت: مردم به ریش من می خندند، یکی گفت: لابد ریش شما خنده دار هست که مردم بهش می خندند و گر نه دلیلی ندارد که مردم به ریشت بخندند. حالا اگر مردم روی تو حساب می کنند، لابد اخلاق و کردار تو یک طوری هست که حساب می کنند. اگر شوهرت قبولت ندارد که تو به زور نمی توانی بگویی تو را خدا من را قبول داشته باش، چرا قبول ندارد؟ به خاطر رفتارهایی که از خودت سر زده است، بچه بازی هایی که خودت کردی. یکی از بچه ها می گفت با خواهر شوهرم دعوایم شد، حالا دعوت شدیم جایی که ایشان هستند حالا نمی دانم بروم یا نه؟ گفتم: تو وقتی دلت پر کینه است، یک حرفی به تو زد تمام شد رفت، تمامش کن. وقتی هنوز نمی توانی یک نفر را ببخشی، هنوز در دلت از او کدورت داری، هنوز آن حال و هوای قبلی هستی، هنوز کنگره هیچ تاثیری روی تو نگذاشته، خوب من الان واقعا چه می توانم به شما بگویم؟! من می توانم به شما بگویم اول برو سی دی بخشش را گوش کن و بفهم که اگر هر سختی کشیدی، من اگر یک خانه ایی داشته باشم که پنجاه سال ساخت باشد، خوب نمی توان پانصد نفر مهمان در آن جا دعوت کنم، اگر قرار است زندگی من رشد کند باید ظرفیت بیشتری داشته باشم، اگر قرار است ظرفیت بیشتری داشته باشم باید ساختارهای قبلی من تخریب شود. اگر می خواهی پانصد نفر را دعوت کنی باید خانه را خراب کنی شاید چند سال طول بکشد، ولی در عوض خانه ایی می سازی که می توانی به تعداد پانصد نفر مهمانی کنی. اما اگر هنوز ساختارهای ذهنی من ساختارهای قبل است، هنوز منیت وکبر دارم، هنوز دنبال این هستم که چرا فلانی این حرف را به من زد یا کارهای خدا را ببین او باید سوار ماشین دویست میلیونی بشود، من باید سوار موتور شوهرم بشوم و از سرما یخ بزنم، هنوز دارم قیاس می کنم‌. یکی از رهجوهایم گفت خانم الهه وقتی شوهرم به من سلام می کند، گفتم تو هنوز یاد نگرفتی که یک سلام به شوهرت بکنی. نه این که من را دوست ندارد، من را تحویل نمی گیرد، تو از کی انتظار داری که دوستت داشته باشد. مثل این است که من به بیمارستان امید بروم و به افرادی که روی تخت بیمارستان خوابیدند بگویم چرا شما به من محل نمی گذارید.  این مریض است، دارد می میرد، شما از کی انتظار دارید‌؟ اگر آن سرطانی در بیمارستان یک درد دارد، مسافر که هزار و یک درد دارد. اصلا این بدن تعادل ندارد، تو از این آدم می خواهی که تو را بغلت بکند و بگوید قربانت بروم، خسته نباشید این کار را تو باید بکنی یا مسافر باید بکند؟
برخی می گویند:  خانم الهه نمی دانید بچه ام سر به سر من می گذارد می گوید مامان چرا نشستی داری با این بابا زندگی می کنی! اصلا به تو چه ربطی دارد که این سوال را می کنی، اصلا تو حق نداری توی این کارها دخالت کنی که من دارم با بابات زندگی می کنم. وقتی بچه بداند که این با همین حالتش عشق اول و آخر تو بوده، جرات نمی کند بیاید و این را بگوید.اصلا نباید جرات کند در مسئله شما و پدرش که به او ربطی ندارد دخالت کند ولی ما همیشه  مثال کوه را که آقای امین فرمودند، زدم. کوه اورست و کوه دماوند. که وقتی کوه اورست تک قلها ست ۸۰۰۰ متر ارتفاع دارد و دماوند ۵۰۰۰ متر ارتفاع دارد.کدام باید سردتر باشند ؟اورست.چرا؟چون به ازای هر صد متر یک درجه دمای هوا کم می شود. بنابراین اورست باید سی درجه کمتر از اورست باشد ولی دماوند ۷۰ درجه زیر صفر هست و اورست ۴۰ درجه زیر صفر.چرا ؟چون دماوند در جایی است که خودشان بالاتر از همه گرفته تمام قله ها پائینی تر از آن هستند تک و تنها نور خورشید بهش می تابد ولی نور خورشید که به بقیه جاها می تابد این هرز می رود ولی بر عکس اورست وقتی نوری به آن می تابد همه ی آن هایی که آن جا هستند یک اندازه هستند، بنابراین وقتی این ها نور خورشید را می گیرند نور خورشید را به یکدیگر بازتاب می کنند. بازتاب باعث می شود دما بالا بیاید و در واقع طبق محاسبات شصت درجه گرمتر باشد. حالا خواهر شوهرت یک چیزی بهت گفته به قول آقای مهندس که می گویند تو آن طرف جوی،اصفهانی ها هم می گویند تو برو آن طرف جوی بایست،منم این طرف. اما به این فکر می کنم که فلانی سه سال پیش این حرف را به من زد. مثل دماوند می خواهی خودت را بالا بگیری، خوب بالا بگیر، هیچ نوری به تو نمی تابد‌. هیچ کس نمی تواند با شما ارتباط برقرار کند، هیچ خیر و برکتی دریافت نمی کنی، وقتی هم خیر و برکت دریافت نکنی همیشه انرژی شما پائین است. وقتی تغذیه خراب است، تفکرات منفی باشد هیچ کس نمی تواند به شما کمک کند، کسی که هنوز در وجودش یخ دارد این یخ را چه می تواند آب بکند، یخ را فقط نور و گرما می تواند آب بکند. گرمای نور خورشید، گرمای علم می تواند، علم است که گرما و نور دارد. علم را چه طوری به دست بیاورم؟ با سی دی نوشتن.پس شمایی که دو ماه سه ماه پنج ماه داری می آیی و حالت خراب است به خاطر این است که آن علم و نور نتابیده است. وقتی نمی تابد تو سردی، یک جایی که سرد و یخ باشد جایی که توده ایی از یخ باشد مسلما شما احساس خوبی ندارید، همیشه می گویید: از من دور است وای چرا این کار را نمی کند، سرت را پائین بیانداز و سرت به کار خودت باشد. هر وقت سرت را زیر انداختی و کار خودت را انجام دادی ، دانا شدی، نه اینکه سرم را زیر بیندازم و سرم به کار خودم باشد که بیایند و از من سوال بپرسند نه، این جواب نمی دهد ولی به خاطر خودم ، به خاطر خود الهه بیایم و حرکت کنم که حال خودم خوب شود،سطح انرژی ام بالا برود. من رهجویی دارم که این قدر دانا بوده که الان فقط مسافرش می آید و از ایشان سوال می پرسد بعد من به ایشان گفتم دیگر لازم نیست به مسافرت راهکار بدهی، بگذار ایشان هم تلاش کنند. بگذار ایشان هم بالا بیاید، بگذار ایشان هم عقلشان را به کار خودشان بیندازند، نه این که هر وقت ورشکست می کنند بیایند و بگویند قربانتتان برم حالا بگوئید که چه کار کنیم؟ شما هم بگو قربانتان بروم نمی دانم. بگذار فکر کنند ولی ببینید می خواهم بگویم، می تواند درجه دانایی یک نفر به جایی برسد که یک نفر به ایشان بگوید، نظر شما چیست؟ نه این که یکی از بچه ها آمده می گوید خانم الهه چه کار کنم که شوهرم خواسته ام را قبول کند؟ هیچی.شما یک خواسته ایی را در زمان مناسب، مکان مناسب، کلام مناسب مطرح کن ولی نه این که اگر قبول نکردند من چه کار کنم، اگر قبول نکردند شما کاری نباید بکنی، مگر روز اول نگفتی که ایشان پادشاه زندگی من هستند، مگر نگفتی آقا بله، خوب می خواستی این بله را نگویی، حالا که گفتید باید بنشینید، وقتی بله دادید یعنی آقا من ولایت شما را پذیرفتم. ولایت شما را پذیرفتم یعنی چی؟یعنی پذیرفتم شما پادشاه زندگی من باشید، حالا که شما پادشاه زندگی من هستید، هر چه شما بگوئید من می گویم چشم. اگر هم جایی خواستم نظر بدهم می گویم که این کار را هم اگر صلاح بدانید انجام بدهید. می گویند نه من صلاح نمی دانم. بگو چشم بروید بنشینید سر جایتان. نباید شر به پا کنید ، بگوئید چشم. بعضی افراد می گویند خانم الهه اگر بگوئیم چشم ، زندگی را در چاه می اندازد، خوب بیندازد زندگی خودش است، دلش می خواهد. می دانم شما اذیت می شدید و باید این اذیت را بشوید، باید بکشید تا رشد کنید. وقتی می خواهند شمشیر درست کنند شمشیر را در آتش چند هزار درجه حرارت می دهند، بعد بیرون می آورند و یک عالمه چکش می زنند و در آب یخ می کنند و بیرون می آورند. دیدید آب را چه طور تصفیه می کنند؟ تصفیه خانه یک ساختمان بسیار بزرگ مانند این جا می ماند که پر از ماسه است و آب را با فشار وارد این ساختمان می کنند و در بین این ماسه ها یک مقدار ناخالصی های آب گرفته می شود و بعد از در دیگر بیرون می آید. در مرحله بعد از فیلتر دیگری عبورش می دهند، این قدر باید از فیلترهای متعدد عبور کنند تا این ناخالصی ها کنده بشود و نابود بشود تا حالم خوب شود، سطح انرژی ام بالا برود. رهجویی داشتم که از روز اول با یک میخ دو لب او را به هم زده بودند این یخ او باید آب بشود. نیاز به نور دارد و نورش از علم تامین می شود.علم را کجا به ما می دهند ؟ کنگره، سی دی، آقای مهندس.
همسفر حکیمه پرسیدند:
این که می گوییم انواع و اقسام مریضی ها را کنگره شفا داده و به بهبودی رسیدند. خوب مسافرهای او تی می خورند ولی بر همسفر هم نتیجه داده است؟
خانم الهه در پاسخ فرمودند: ما یک سیستم با سیم داریم. بله آن ها باید اوتی بخورند. زیرا آن ها در اثر مصرف مواد مخدر سیستم شبه افیونی شان تخریب شده. خانم حکیمه یادتان هست در قدیم نان در خانه می پختند اما الان دیگر این طور نیست چرا؟ چون در ظرف زمان این نان بازاری ها آمد و زنان خانه دار خوشحال شدند و گفتند کمتر پای تنور می ایستیم، کم کم جای تنور خانه را نان بیرونی گرفت. بدن مصرف کننده هم همین طور است، همه ی هورمونی که باید ترشح بشود و بدن را به کار بیندازد خراب شده است. چون سیستم شبه افیونی بدن در حالت عادی برای همه ما ترشح می شود وقتی از بیرون مواد را می دهی سیستم شبه افیونی مثل تنور خانه ها در طول زمان از بین رفته و بخاطر همین به ایشان او تی می دهیم. ولی او فقط پنج درصد است، نود و پنج درصد جهان بینی است . ما همسفرها هم یک مقدار آسیب به سیستم شبه افیونی مان  رساندیم ولی ما با ورزش، تغذیه و افکار سالم سیستم شبه افیونی مان را بازسازی می کنیم. از زمانی که یاد گرفتم محبت بلا عوض کنم و محبت را هم گدایی نکنم که تو را به خدا به من محبت کنید، به من احترام بگذارید، انتظارات را قطع کردم، گفتم من به عنوان یک مادر همین هستم عین عدالت است، اگر هم ندارم باز عین عدالت است. بپذیرم که اگر ندارم اشکال از من است. من اگر الان میلیاردر نیستم عین عدالت است چون اگر میلیاردر هم بودم خدا را بنده نبودم، شاید ظرفیتش را هم نداشتم. یک نفر را می گویند تو فلانی، رهجویان است دیگر خدا را بنده نیست. یک نفر هم هزاران رهجو دارد خیلی متین ...ما در حیاط منزل مان درخت نارنگی داریم، پارسال که میوه نداده بود این قدر بلند شده بود که حتی از فنس ها هم بالا زده بود و به خانه همسایه رفته بود ولی امسال که میوه داده سرش پائین است و سعی فقط دو متر ارتفاع داشته باشد. هر چه علم و دانایی بیشتر باشد سرش پائین تر است.خانم الهه مثال آقای حکیمی را زدند که ایشان وقتی وارد کنگره می شوند هر جا که بود روی همان صندلی می نشینند و اصلا نمی گویند که من فلانم و با من بالاتر است. حالا بعضی ها مثل منشی دکتر ها برخورد می کنند و فکر می کنند جایی خبری هست.
چو گفتی که بام خرد را دوختم (وقتی گفتی من دیگر خردمند شدم)
همه هر چه بایستم آموختم(هر چی باید آموختم)
یکی نقض بازی کند روزگار(نقض یعنی بازی قشنگ)
که بنشاندت نزد آموزگار(می گوید بنشین درس بگیر هنوز زود است)
می گویند، همسفر در جای خود بنشین(سر و سنگین بنشین)ما همیشه می گوئیم سر وسنگین باشید، سرتان به کار خودتان باشد، شما دیدی من یک بار شعر ناجور بخوانم، دیدید من یک کلام خدای نکرده بی ادبی بکار ببرم تا حالا دیدید من از شان و شخصیت شما کم کنم! من از آقای مهندس یاد گرفتم شما هم از من یاد بگیرید. همسفر در جای خود بنشین و به آن چه علاقه داری مشغول باش تا در پایان سفر به پایان نقطه برسی اما بیندیش که وقتی این سفر تمام شد آن جا تو را پاداشی نیکو خواهد بود.آن پاداش نیکو چیه؟ بند عشق. وقتی عشق می آید جسمت خوب می شود، به شما کار می دهد. مثال مادر شوهری که به عروسش بدی می کرد و عروسش سم خرید تا او را بکشد ولی ذره ذره ریخت در غذای او تا تمام شود بعد از یک ماه به پیش همان فرد رفت و گفت نمی خواهم که مادر شوهرم بمیرد چون همان طور که داشت محبت می کرد دید چقدر مادر شوهرش مهربان شده است. شما اگر بهترین آدم هم پیش تان باشد ولی عینک بدبینی داشته باشید همه جا را سیاه میبینید. تاریک نیست، تفکر و دید شما مشکل دارد. مسافرت می خواهد به شما خوبی کند اما شما اصلا نمی بینی، به شما محبت می کند، نمی بینی یعنی اصلا برداشت هایت درست نیست و چون شما نمی فهمید فکر می کنید که ایشان بلد نیستند، چرا بلد هستند شما نمی بینید.
مشارکت همسفر خانم خدیجه:
سلام دوستان خدیجه هستم همسفر.در مورد جشن گلریزان. من روز جشن را فراموش کرده بودم اما همان روز صبح خواب دیدم که آن دریایی که من همیشه کنار آن می رفتم پهنای خیلی زیادی داشت و آب زلالی داشت و نوک انگشتان من در آب بود و تکه های کشتی شکسته ایی بود که به وصل می شدند و دوباره کشتی شکل گرفت و در آن آخر هم درختان تنومندی بودند که من دریا را به جشن آن روز تشبیه کردم و درختان را افراد لژیون، سردار و کمک های دیگران و نوک انگشتان من که در آب بودند مبلغ ناچیزی بود که من مشارکت کردم.
سوال خانم آرزو:
حدود دو سال پیش مسافرم با برادرشان دعوا کردند ولی من بخاطر آموزش های کنگره هیچ دخالتی نکردم اما جاری من شروع به دفاع از همسرشان کردند و سر مسافر من داد زدند و من با ایشان تذکر دادم که شما دخالت نکنید و بگذارید خودشان مسئله را حل کنند، حالا از آن روز تا حالا ما با هم سر وسنگین هستیم ولی مسافرم با برادرشان آشتی کردند الان من باید چه کار کنم؟ من باید سر صحبت با جاری را باز کنم یا نه؟
خانم الهه در پاسخ فرمودند: شما جواب خودتان را دادید، شما چون آموزش دیده بودید سکوت کردید ولی جاری شما آموزش ندیده بودند پس حکمی ندارد. اگر کسی از سر نادانی کاری انجام داد (به قول آقای مهندس که می فرمایند) یا از درخت بالا رفت و روی شاخه ایی نشست و همان را برید؟ چه کسی پائین می افتد ؟خودش. آیا این آدم بخشیده است یا من باید او را ببخشم؟ این آدم بخشیده است، چون نادان است.  این خانم که به شما توهین نکردند به مسافرتان توهین کرده پس چه ربطی به شما داشته که تذکر دادید.
شما به شوهرتان اعتماد ندارید نابودشان می کنید! حس بد به ایشان دارید نابودشان می کنید!
می گویی مبادا بروند و بزنند خوب بروند به شما چه ؟دارید از بین شان می برید .خانم الهه در ادامه گفتند: تا قبل از این که به کنگره بیایید این کارها طوری نبود ولی اگر الان هم که به کنگره می آیید این کارها را انجام می دهید این نعمت از شما گرفته می شود. این دین به گردن شما هست مثل این که یک نفری شما را تا دم در خانه شما می آورد و شما می گویید جبران می کنم. آدمی هم که به کنگره می آید دیگر مدیون می شود و نمی تواند بگوید من می خواهم این کار را بکنم.
برای لژیون سردار سال آینده باید خودتان پس انداز کنید .
لطفا لطفا لطفا تا کسی نیامده بنشیند این جا و این شال مقدس را نگرفتید و تا وقتی چهار نفر نیامده اند به شما بگویند که من را راهنمایی کنید به کسی راهنمایی نکنید، به کسی تذکر ندهید.
خانم فاطمه پرسیدند برای بچه ها تا چه زمانی دخالت کنیم؟خانم الهه پاسخ دادند: بچه ها را تا یک سنی کنترل کنید. گوشی چک کردن، کیف چک کردن، کنترل نیست. باید بداند مثلا اگر تولد دوستش رفت باید ساعت ۵:۳۰ خانه باشد. هر چیزی در حد معقولش. برای بچه های زیر ۱۴-۱۵سال نباید گوشی بخرید. در مورد سن بچه ها کتاب بخوانید و با بچه ها بازی کنید. بچه یک ساله لجبازی می کند وقتی می گویید این کار را نکن همان را انجام می دهد چه طور می خواهید به مسافرتتان بگوئید که این کار را بکن و آن را انجام بدهد.
باید با شوهرت با محبت، با عقل، با استدلال صحبت کنید، وقتی از منزل بیرون می روند دست کم چهار تا نخودچی در جیبشان بگذارید. آقای مهندس می گویند: اگر هنوز نتوانستی قلق شوهرت را پیدا بکنی از بی عرضگی شماست، نمی دانی با چه کلامی با ایشان صحبت کنید؟با محبت و با حس خوب و مطمئن باشید که جواب می دهد. همسفر خانم حکیمه پرسیدند: حالا که علم و آگاهی ما بالا رفته است و سطح انرژی بالایی هم داریم نمی توانیم برای افراد دیگر به کار ببریم؟
خانم الهه فرمودند: نه نمی شود.هر وقت ان شاءالله راهنما شدید.فعلا در شرایطی نیستید که بخواهید مشاوره بدهید، من اگر به شما مشاوره می دهم دست کم دو الی پنج ماه است که شما را می شناسم و به قول آقای حکیمی روانشناسی مان خوب شده است که به شما تذکر می دهم ولی فعلا شما در جایگاهی نیستید که بخواهید مشاوره بدهید.
در آخر جلسه را با دعای خیر برای همه همسفرها به پایان رساندند.
سی دی لژیون هفته آینده: بخشش
سی دی برداشت هفته آینده: حال خوش ۶




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 8 دی 1398 08:18 ق.ظ
سلام خداقوت خدمت خانم الهه عزیز بسیارعالی وآموزنده بود ممنون ازشما من هرزمان که به وبلاگ شما سرمیزنم جواب سوالی را که مدتها ذنم رادرگیر کرده میگیرم ازاین بابت خداراشاکرم...تبریک به نرگس عزیزم بابت مشارکت درجشن گلریزان تشکرازخدمت گزاران سایت
یکشنبه 8 دی 1398 07:45 ق.ظ
خدا را هزاران بار شکر که بواسطه تعالیم الهی آقای مهندس و کمک راهنماهای محترم من و خانواده ام در این مدت کوتاه از پایین ترین نقطه جهنم به بالاترین نقطه بهشت آمدیم.
از دست و زبان که برآید،که از عهده شکرت به در آید
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات